آنچه از کنفرانس امنیتی مونیخ غافل ماند
چندقطبی گرائی و قطب زمانی در روابط بینالملل

دیپلماسی ایرانی: شصت و یکمین کنفرانس امنیتی مونیخ در روزهای ۱۳ تا ۱۶ فوریه۲۰۲۵ مانند همیشه سروصدای رسانهای زیادی را به همراه داشت. شاید مهمترین سروصدا، اظهارات معاون ریاست جمهور آمریکا بود که آشکارا از شکاف عمیق ادراکی و عملی در قطب غرب، درخصوص عمدهترین مسائل بینالمللی پرده برداشت و نشان داد که بین دیدگاههای آمریکای ترامپ و متحدین اروپایی آن فاصلههای قابل ملاحظه و غیرقابل انکاری وجود دارد. شکافها فقط در مورد مسائل بینالمللی نیست.
معاون ریاست جمهوری آمریکا، متحدان اروپائی را به رعایت آزادی بیان برای گروههای مختلف دعوت کرد و همزمان با رهبران احزاب افراطی جناح راست اروپائی دیدار کرد. آنچه کمتر مورد توجه قرار گرفت گزارش تحلیلی کنفرانس امنیتی مونیخ در مورد شرایط بینالمللی است.
توضیح آنکه کنفرانس امنیتی مونیخ، فقط یک اجلاس سالانه نیست. این کنفرانس در حقیقت، یک نهاد پژوهشی، شبکهسازی، دستور کار فراهم آور در حوزه امنیت بینالمللی، مخصوصاً امنیت اروپائی میباشد و به طور مرتب اجلاسهای گوناگون برگزار کرده و گزارشهای تحلیلی متعدد تدوین و منتشر میکند که عمدهترین آنها، گزارش تحلیل سالانه است که در واقع عکسبرداری تحلیلی از شرایط امنیت بینالمللی میباشد.
هر سال این گزارش، حول یک کلان مفهوم شکل میگیرد. این کلان مفهوم، از نظر تدوین کنندگان گزارشی که از زبدهترین کارشناسان غربی و بینالمللی امور امنیتی تشکیل میشوند، آئینه و پژواک شرایط بینالمللی از نظر آن است. گزارش امسال آنها در مورد «چندقطبی گرائی» در مناسبات بینالمللی میباشد.
این گزارش که در حقیقت، نبض شناختی کارشناسان امنیت بینالمللی است، در خور توجه و دقت بوده و در نبض شناسی روابط بینالمللی روزنه گشاست. چرا و چگونه میتوان گزارش چندقطبی گرائی کنفرانس امنیتی مونیخ را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داد؟ در پاسخ باید «اهمیت مسئله قطبیت در روابط بینالمللی»، «چگونگی نگرش کنفرانس امنیتی مونیخ به مفهوم قطب گرائی و چند قطبگرائی» و نهایتاً «معنا و پیآمدهای موضوعات گزارش» را باید مد توجه قرار داد. قبل از ورود به مباحث فوق شایان ذکر است که کنفرانس امنیتی مونیخ «چند قطب گرائی» را با پسوند علامت تعجب همراه کرده است. «چند قطب گرائی!» که این خود حائز اهمیت میباشد. در اهمیت بحث قطبیت در روابط بینالمللی باید گفت تا بیش از ۳۰ سال پیش، موضوع قطب بندی جهانی، ساده و بسیط بود.
دو قطب وجود داشت: قطب غرب و قطب شرق. جهان روابط بینالمللی دو اردوگاهی بود. دو اردوگاهی روابط بینالمللی در سالهای اولیه پایان جنگ جهانی دوم شروع شد و تا ۱۹۹۱، یعنی برای حدود نیم قرن ادامه یافت. محوریت قطب غرب، ایالات متحده و محوریت قطب شرق، اتحاد جماهیر شوروی بودند. این ۵۰ سال البته توام با فراز و فرودها در چگونگیهای قطبی جهان همراه بود ولی در نهایت ساختار دو قطبی، بر روابط بینالمللی حاکم بود. منظور از قطب هم که برگرفته از فیزیک میباشد، حالت جذب برادههای آهن در پیرامون آهن ربا بود. بدین صورت که آن دو کشور، که دو ابر قدرت نامیده میشدند مانند دو آهنربا، پراکندگیهای قدرت را حول خود سازمان داده و دو کانون سرنوشت ساز و پررقابت را در پهنای گیتی شکل داده بودند. اما فروپاشی شوروی، به جهان دو قطبی پایان داد و کنشگران را با این پرسش روبهرو کرد که تکلیف قطبیت در روابط بینالمللی چه میشود؟
در سه دهه گذشته انواع بحثهای علمی و اجرائی حول این پرسش شکل گرفته است. عدهای برآن شدند که جهان تک قطبی شده و ایالات متحده، تنها قطب است برخی گفتند دو قطبی جدیدی شکل گرفته است. نظر دیگری بر چند قطبی تأکید کرد. عدهای غیرقطبی شدن را مفهوم گویائی یافتند.
در این پهنه عدهای از ناقطبی شدن نیز سخن گفتند و ادامه برخی از دوران پسا قطبی داد سخن سر دادند. آنچه که مخرج مشترک همه این مجادلات بود، پیچیدهتر شدن جهان، کافی نبودن مفهومهای سنتی برای توضیح پیچیدگیها و شرایطنوینی جهان بود.در این میان گزارش «چند قطبی با علامت تعجب» مدیرکنفرانس امنیتی مونیخ ـ حرف نسبتاً قابل توجهی را میزند و آن اینکه ما با چند قطبیهای مختلف و رنگانگ روبهرو هستیم. چند قطبی شدن جهان با چندین روایت و قرائت روبروست.
در این میان، گزارش تفاوت خوانش غرب و غیرغرب از شرایط چند قطبی جهان را روشن میکند و فراتر رنگارنگی خوانش جهان غیرغربی از مفهوم چندقطب گرائی را به تصویر میکشد و روشن میکند که خوانش روسیه، چین، هند، برزیل و آفریقای جنوبی از جهان چندقطبی، چقدر در عین اشتراک لفظی، در عمق با یکدیگر متفاوت است و علامت تعجب نیز همین تنوع در قرائت را نمایش میدهد، اما بعد دیگر محتوائی گزارش، قطبی شدن درونی جوامع مختلف مخصوصاً جوامع غربی است که به نوبه خود بر شرایط بینالمللی اثرگذاری دارد. برجستهترین جامعه قطبی شده ایالات متحده آمریکا میباشد و برآمدن ترامپ و رفتار بینالمللی او، بازتابی از قطبی شدن درون آمریکاست. اما این پدیده منحصر بر ایالات متحده نیست.
گزارش کنفرانس امنیتی مونیخ، این چندگانگی در چند قطبی بودن را نگران کننده معرفی کرده و خواستار قطبزدائی در سیاست بینالمللی و بازگشت به چارچوبهائی است که مورد اجماع همه قطبهاست. در معنا و پیآمد این گزارش باید گفت سردرگمی در تحلیل و درک شرایط بینالمللی، همچنان، بر همه مسائل جهانی مخصوصاً امنیت سایه افکنده است و این خودناشی از ابهامهایی میباشد که تعدد بازیگران و کنشگران بینالمللی به وجود آوردهاند. هیچگاه جهان، بدینسان پرکنشگر نبوده است.
دیگر کنشگری در اختیار قطبها و کانونهای خاص و سنتی نیست. تکنولوژی جوامع را از درون و برون، دگرگون ساخته است. ساختارهای کنونی روابط بینالمللی قادر به درک، هضم و مدیریت کنشگریهای متراکم، متعدد، متناقض و پرچالش انبوهی از کنشگران نیست. شاید در این شرایط، باید گفت که مفهوم «قطب» خود نیازمند دگرگونی است.
نظر شما :