وقتی مافیای مالی - طریقتی سودای ریاست به سرش می زند
کاریکاتوری از روند مافیایی صد و پنجاه سال پیش ایتالیا در کردستان
دیپلماسی ایرانی: درگذشت شیخ محمد کسنزانی، رهبر طریقتی به همین نام در کردستان عراق به مجادلاتی میان هواداران تصوف و منتقدان آن در میان هر دو طیف اسلام گرا و سکولار دامن زده است. طریقت کسنزانی زیرشاخه طریقت قادری یکی از دو مسلک صوفیانه رایج در کردستان است.
شیخ متوفی که طریقتش البته تفاوت هایی با سرنمون اصلیش در طریقت قادری داشت، از نفوذی نسبتا گسترده نه فقط میان کردها بلکه مناطقی در خاورمیانه و شمال آفریقا هم برخوردار بود.
اما در متن مجادلات کلامی و نوشتاری اخیر نه این مساله، بلکه سلوک سیاسی وی و فعالیت های اقتصادی گسترده خانواده اش قرار دارد.
منتقدان می گویند شیخ در دهه هشتاد همکاری نزدیکی با رژیم صدام حسین داشته و در دهه نود با افول بخت دیکتاتور عراق، جهت گیریش را به واشنگتن تغییر داده است.
در کنار این مباحث، آنها به ثروت بیکران نهرو، پسر شیخ محمد و مرشد جدید طریقت هم اشاره می کنند که فعالیت های اقتصادیش با داشتن ده ها شرکت، جنبه بین المللی دارد و اکنون وی امیدوار است از رهگذر مراودات تجاری با شرکت های دونالد ترامپ، سرمایه معنوی و مالیش را به کالای سیاسی تبدیل کند و به ریاست جمهوری عراق برسد. اگر آنچه منتقدان می گویند دقیق باشد، پرسش اصلی این است که آیا می توان این نحله های صوفیانه را همچنان جزء اسلام گرایی سنتی و در کادر معنویت قرار داد؟ ریشه های جامعه شناختی مساله را چگونه باید کاوید؟
مارتین وان برون سیسن، کردشناس سرشناس هلندی، نظریه ای راهگشا برای توضیح ظهور و فراگیری طریقت های صوفی در کردستان نیمه قرن نوزدهم دارد. به عقیده وی با زوال امارت های نیمه مستقل کرد در اواسط قرن نوزده که از رهگذر بسط قدرت دولت های قاجار و عثمانی در مناطق دوردست و حاشیه ای اتفاق افتاد، کردستان دچار نوعی فروپاشی اجتماعی و تسریع قسمی روند ایل زایی مخرب شد. قبایل به جان هم افتادند و رعایا از ستم سران عشایر به ستوه آمدند. در این وضعیت نابسامان، بانگ شیوخ و رهبران مذهبی طنین انداز شد و به تدریج به صورت یک سازمان اجتماعی جدید به میانجی میان قبایل و قبایل و رعایا تبدیل شدند. در واقع در غیاب ساز و کارهای دولتی مشروع و فیصله بخش منازعات، به نوعی جانشین امارت ها و سازوکارهای حکومتی آنها شدند. برون سیسن برای اثبات مدعای خود می گوید که ضریب ظهور شیوخ در مناطق به لحاظ قبیله ای متکثر و متنوع به نحو محسوسی از مناطق یکدست نظیر دشت های حاصلخیز اربیل و دیار بکر بالاتر است که عمدتا در تیول یک قبیله قدرتمند قرار داشتند. برون سیسن اگر مطالعه خود را روی کردستان ایران هم متمرکز می کرد، یحتمل شواهد کافی برای اثبات این مدعا می یافت. در دشت پهناور شمال مهاباد که تنوع قبیله ای در حداقل خود قرار دارد، هیچ شیخی ظهور نکرده، اما در جنوب غربی آن و در مناطق حد فاصل آن با بوکان و میاندوآب که چندین قبیله کوچک و بزرگ وجود دارد، دستکم سه طریقت روحانی ظهور کرده اند.
جانمایه و لب استدلال برون سیسن در واقع همان نظر به فرانسیس فوکویاماست که در مسیر توسعه سیاسی نقش اصلی را به نهادها می دهد. به عنوان مثال فوکویاما علت العلل ظهور مافیا در نیمه قرن نوزده در جنوب ایتالیا را وجود دولت ضعیف و کثرت منازعات بر سر زمین، ثروت منقول و مبادلات حجم بالا و نیز تغییرات در حال وقوع در ماهیت دولت ایتالیا می داند. به گفته وی یک نظر این است که مافیاهای اولیه، مستاجران ثروتمندی بودند که از نقش واسط خود بین زمین داران و دهقانان فقیر برای گرفتن رانت از هر دو طرف استفاده می کردند.
نظریه دیگری هم می گوید، مافیا نوعی کارآفرین خصوصی است که کارکردشان حفاظت از مالکیت فردی در جامعه ای است که دولت قادر به انجام این وظیفه خود نیست.
روشن است که هر دو نظر در پیشفرض گرفتن فقدان سازوکارهای مشروع دولتی و حاکمیت قانون اشتراک ماهوی دارند. امری که بالقوه می تواند به ظهور ساختارهای جایگزین و مکانیسم های جبرانی منتهی شود.
نظریه پردازی فوکویاما درباره ظهور مافیا شباهتی غریب با ایده برون سیسن درباره انفجار امر صوفیانه در کردستان و از قضا هر دو در اواسط قرن نوزدهم دارد. هرچند به دلیل تفاوت های اساسی میان کردستان به عنوان جامعه ای کشاورزی با اقتصادی خودبسنده و نظم اجتماعی پیشامدرن و ایتالیا که در آغاز صنعتی شدن قرار داشت، نمی توان حکمی قاطع درباره این همانی میان این دو صادر کرد.
روشن است در کردستان با مختصات اجتماعی و اقتصادی پیش سرمایه دارانه که ایده سکولاریسم هنوز مکتوم بود، هر گونه نوزایی فکری و اجتماعی نمی توانست خارج از چارچوب دین رخ دهد. حتی برخی نوآوری های فکری معطوف به تکامل و گذار از جزمیت های فکری و اجتماعی موجود نیز، تنها به صورت کژآیینی های برخاسته از طریقت های صوفی امکان بروز و ظهور می یافتند. اما اکنون که کردستان وارد مناسبات اقتصادی سرمایه داری شده و مدرنیته هم کم و بیش تار و پود آن را در هم تنیده است، نهاد طریقت کجای اجتماع و سیاست و فرهنگ قرار می گیرد. یک پاسخ این است که این نهاد معنوی به تبع سایر ساختارهای سنتی، سکولاریزه شده است، چه در معنای عرفی و مکلا شدن اکثریت قریب به اتفاق نسل های جدیدتر اریستوکراسی های روحانی و چه گردن نهادن آن به مناسبات اقتصادی و اجتماعی مدرن.
اسلام روستایی که صورت بندی اصلی حیات معنوی در سده های گذشته بود، اکنون جای خود را به وفاداری به ناسیونالیسم کردی و در مواردی اسلام سیاسی داده که به صورت ابتدایی ضد طریقت و مخالف هر قسم کژآیینی است. علی رغم افول جایگاه طریقت بر اثر گذار جامعه به دوران جدید، برخی خانواده های منسوب به آن در حفظ نفوذ معنوی خود و تبدیل جایگاهشان به بنگاه های اقتصادی بزرگ و سود ده کامیاب بوده اند. چرا؟ برای توضیح چگونگی آن باید به ایده بنیادین موجود در آرای فوکویاما و برون سیسن بازگشت: دولت ضعیف و فقدان سازوکارهای حاکمیتی مشروع و فیصله بخش آن. در کردستان عراق با وجود دولت های حزبی و فقدان حاکمیت یکپارچه و برقراری وضعیتی مشابه در بغداد و البته در سایه اختلافات میان این دو همیشه فرصتی آماده برای ظهور الیگارشی های حزبی و خانوادگی وجود دارد. در واقع مانند سایر ممالک خاورمیانه در غیاب حاکمیت قانون، عرصه اقتصاد و سیاست مانند میز قماری است که عروج و هبوط های یکشبه در آن به ویژه برای فرادستان و مرتبطان آنها، قاعده ای آشناست.
وجود سازوکارهای حاکمیتی مشروع و قانونمند، یگانه راهی است که می تواند بازی سیاسی را منظم و قاعده مند کند. طریقت یک نهاد اجتماعی ریشه دار جامعه کرد است که برخی وجوه معنوی و کارکردهای اجتماعی آن در گذشته هنوز قابل دفاع و جای ستایش است و در هر گونه رجعتی برای برساختن آنچه بعضا اسلام کردی خوانده می شود، لاجرم قابل احصاء و استفاده است. اما بی گمان خالی شدن آن از وجوه معنوی بر اثر سکولاریزه شدن ناگزیر جامعه و پیوند خوردن آن با فساد و عناصری از احتکار قدرت و ثروت، کاریکاتوری از روندی است که صد و پنجاه سال قبل در ایتالیای به نسبت عقب مانده اتفاق افتاد. نوسازی طریقت البته وابسته به نوسازی کلی جامعه است. در جامعه بی هنجار کنونی، نهادهای سنتی از ایفای کارکردهای اولیه ناتوان شده و به بخشی از بی قاعدگی های رایج تبدیل می شوند.
نظر شما :