چرا اقدامات ایالات متحده گیج کننده هستند؟
سیاست خارجی در خدمت خودشیفتگی و ثروت خانوادگی ترامپ
دیپلماسی ایرانی: مساله حقوق بشر در هنگ کنگ و رئاکتورهای هسته ای در ایران چه وجه اشتراکی دارند؟ هر دو موضوع بیانیه های اخیر دولت ترامپ بودند؛ بیانیه هایی که هدف پنهان و آشکار آنها با یکدیگر تفاوت زیادی داشتند.
رئیس جمهوری دونالد ترامپ در بیانیه خود در پی تحمیل تدابیر امنیتی سختگیرانه سرزمین اصلی به هنگ کنگ عملکرد چین را «فاجعه ای برای مردم هنگ کنگ» و ضربه ای به وضعیت هنگ کنگ به عنوان یک جامعه مرفه و آزاد، توصیف کرد. اما پاسخ حقیقی ترامچ به این شرایط که در همان بیانیه اعلام شد این بود که ایالات متحده شروع به حذف معافیت های قائل شده برای هنگ کنگ از سیاست ها در قبال چین کرده است. جزئیات معافیت هایی که از بین می روند هنوز اعلام نشده و سرمایه گذاران در بازار بورس هنگ کنگ امیدوارند همانند دیگر تهدیدهای اخیر ترامپ، این اقدام نیز لفاظی باشد و به عمل نرسد. اما اگر نهایتا زمان عمل برسد، احتمالا استرداد زندانی ها، روادید، مالکیت معنوی و تعرفه وارداتی تحت تاثیر قرار خواهند گرفت.
هرگونه از بین رفتن رفتار ویژه ایالات متحده با هنگ کنگ و اعمال سیاست هایی مشابه آنهایی که در قبال چین به کار گرفته شده بیشتر به مردمان آن آسیب می زند؛ واکنش دولت ترامپ به ویژه در میان جنگ تجاری واشنگتن-پکن، بحران کنونی را پیچیده تر می سازد. نمی توان گفت که چنین واکنشی از سوی ایالات متحده می تواند به تغییر رفتار چین در رابطه با تایوان بینجامد؛ اگرچه نهایتا چین برخی از مزایای عملکرد هنگ کنگ به عنوان یک مرکز اقتصادی را از دست می دهد.
در رابطه با ایران، مایک پومپئو، وزیر امور خارجه آمریکا، بارها تاکید کرده که این کشور نباید هرگز به «سلاح هسته ای» دست پیدا کند؛ اما هر بار او به گام هایی اشاره کرده که اساسا با هدف کسب اطمینان از نابودی برنامه هسته ای ایران طراحی شده بودند. ایالات متحده به تنهایی نمی توانست و نمی تواند فعالیت های مشترک از جمله تلاش های چین، روسیه و اروپا برای طراحی مجدد رئاکتورهای ایران را متوقف کند، اما خودداری از معافیت این تدابیر از تحریم های ثانویه اقتصادی شرایط را برای ادامه کار کشورهای درگیر دشوار می سازد.
غیر سازنده بودن این اقدام دولت ترامپ به ویژه در رابطه با هدف اعلام شده ممانعت از دستیابی ایران به سلاح هسته ای کاملا آشکار است. این اقدام در بلند مدت به مثابه دعوت از ایران برای طراحی رئاکتورها به شیوه مورد نظر خودش و در کوتاه مدت، به مثابه ترغیب ایران به از سرگیری غنی سازی 20 درصدی اورانیوم است که هر دو مورد با برجام متوقف شده بود.
مساله مشترک در این دو رویکرد غیرسازنده این است که اهداف اعلام شده اهداف حقیقی نیستند. اهداف واقعی دولت ترامپ حول محور سیاست داخلی می چرخند و اقدامات یا اظهاراتی با درونمایه های حزبی را شامل می شوند.
چین و تفکر اینکه ترامپ تنها کسی است که در برابر آن ایستادگی می کند، یک درون مایه مهم در کارزار انتخاباتی ترامپ و حزب جمهوری خواه است. در مبارزات انتخاباتی ترامپ علیه جو بایدن، نامزد دموکرات، و موضع گیری نرم او در برابر چین تبلیغ شده است. درون مایه ثانویه در رابطه با رویکرد ضد چینی تجارت است. ویروس کرونا نیز به یک درون مایه دیگر تبدیل شده و به نظر می رسد که ترامپ اکنون ترامپ هنگ کنگ را به مثابه موض دیگری در این ترکیبات می بیند. واضح است که برای او هیچ اهمیتی ندارد که در برابر چین به مردم هنگ کنگ کمکی کند. برای او تنها حفظ وجهه به عنوان فردی مهم است که در برابر چین می ایستد.
در رابطه با ایران نیز مخالفت با برجام از همان ابتدای امر ریشه در سیاست داخلی ایالات متحده داشته و صرفا تلاشی برای نابود کردن میراث سیاست خارجی باراک اوباما، رئیس جمهوری پیشین، بوده است. غیرسازنده بودن سیاست ترامپ در رابطه با منع گسترش تسلیخات هسته ای نیز از همان ابتدای امر مشخص بود چرا که «اعمال فشار حداکثری» اساسا می تواند به بازگشت غنی سازی 20 درصدی بینجامد که برجام آن را محدود می کرد. هدف اصلی ترامپ و پومپئو از سیاست ها در قبال ایران تداوم در نشان دادن تصویر رویکرد شدیدالحنی است که در رابطه با چین چندان دیده نمی شود. در رابطه با چین هم ظاهرا تاثیرگذاری سیاست های مربوطه چندان اهمیتی ندارد و تنها مساله ایجاد نوعی احساس ایستادگی در برابر رقیب خارجی است. یکی دیگر از اهداف دولت ترامپ در مورد ایران این است که برجام را طوری نابود کند که در صورت روی کار آمدن رئیس جمهوری دموکرات، امکان پیوستن مجدد ایالات متحده به آن وجود نداشته باشد. مساله دیگر هم این است که سیاست ایالات متحده در قبال ایران اساسا بخشی از سیاست اسرائیل در قبال ایران بوده است.
یک درس کلی این است که ارزیابی سیاست خارجی ترامپ در شرایط تحلیلی متداول در رابطه با سیاست خارجی یعنی مبتنی بر اهداف اعلام شده سیاست گذاری ها، بی فایده است. تلاش برای تعریف «دکترین» ترامپ به شیوه ای که این مفهوم بر روابط خارجی دیگر روسای جمهوری اطلاق می شود نیز بی معنی است. درک سیاست های ترامپ مستلزم نادیده گرفتن اهداف اعلام شده از سوی دولت او و شناسایی اهداف واقعی سیاست گذاری هاست؛ این اهداف ارتباط چندانی با تفکرات منسجم درباره چین یا ایران ندارد و بیشتر به حفظ قدرت در سیاسی داخلی مربوط می شود. داو زاخیم، تاجر آمریکایی، در جایی گفته: «آنچه که عمدتا ترامپ را به حرکت وا می دارد، اقدام برای تقویت حس خودشیفتگی و افزایش ثروت خانوادگی اوست.»
منبع: نشنال اینترست / مترجم: طلا تسلیمی
نظر شما :