پنجمین بخش از سلسله یادداشت های جدید سرکیس نعوم
در گذشته مسیحیان بر لبنان مسلط بودند الآن شیعیان
دیپلماسی ایرانی: امسال برای هشتمین سال متوالی است که دیپلماسی ایرانی یادداشت های سرکیس نعوم را منتشر می کند. این یادداشت ها بعد از سفر وی به امریکا و دیدارش با مقامات فعلی و سابق امریکایی به طور مرتب در روزنامه النهار منتشر شده است. به دلیل تغییراتی که در روزنامه النهار ایجاد شده نتوانستیم به همه این یادداشت ها دسترسی داشته باشیم اما آن دسته از یادداشت هایی که امکان دسترسی به آنها وجود داشته و از اهمیت و جذابیت بالایی برخوردار بوده است را تهیه و منتشر می کنیم. در این جا پنجمین بخش از این یادداشت ها را می خوانید:
درباره روابط با ایران و پرونده های گوناگون و پیچیده ای که با مقام سابق امریکایی که از نزدیک در عملیات صلح میان اسرائیل و فلسطین و همچنین اعراب و اسرائیل شرکت داشته است، مطرح کردم، گفتم: «می دانی که به باراک اوباما، رئیس جمهوری سابق امریکا احترام می گذارم و حتی می توانم بگویم دوستش دارم با وجود این که امریکایی نیستم. من طرفدار «توافق هسته ای» بودم و همچنان هم هستم. اما آن چه می خواهم مطرح کنم و به آن توجه کنم این است که: می دانم همان طور که شما هم می دانید که ایران وعده داد که با اوباما بر سر اوضاع نابه سامان منطقه با شروع از سوریه بعد از امضای توافق هسته ای وارد گفت و گو یا مذاکره شود. اما خلف وعده کرد و طرح منطقه ای خود را پی گرفت و به اعتقاد بسیاری به دنبال نفوذ بیشتر در خاورمیانه و جهان اسلام و به طور گسترده تر جهان است. اوباما بر سر این موضوع ساکت شد و کاری نکرد، کما این که او به طور جدی به جنگ سوریه و تروریسم و حل مشکلات آن اهتمام نورزید. در حالی که می بایست به عنوان مسئول امنیت کشورش و جهان طرحی برای پرداختن به گسترش ایران در حالی که با آن به توافق رسیده بود و در حال اجرای توافق بود ارائه می کرد تا ایران به میز مذاکره جلب شود. باب این کار گشوده شده بود تا این که با تقاضای رسمی ایران روسیه از طریق سوریه به منطقه بازگشت. هر دو روابط کاری خوبی را با یکدیگر رقم زده اند در حالی که این روابط تا مرتبه پیمان گسترش نیافته است.»
پرسیدم: «از اوضاع سوریه چه خبر داری؟»
جواب داد: «بشار اسد و ایرانی ها درگیری ها را بردند. اما جنگ هنوز تمام نشده است. به زمان بیشتر و تحولات سیاسی و نظامی بیشتر نیاز دارد تا جنگ تمام شود. قطعا بشار اسد در آخر برنده همه چیز نخواهد بود. «غوطه» که دور دمشق است را خواهد گرفت (که گرفت) اما بعدش چه؟ سوریه تجزیه شده و از هم پاشیده است و ملتش در داخل کشور و سراسر دنیا پناهنده شده اند.»
بعد پرسید: «آیا اسرائیل علیه لبنان جنگی را به پا خواهد کرد؟»
جواب دادم: «از لحاظ نظری احتمال جنگ همیشه بوده است. این چیزی است که اسرائیلی ها از یک سو و سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان از سوی دیگر می گویند. او بر این اعتقاد است که توازن بازدارنده میان این دو به وجود خواهد آمد بدون این که وارد جنگ شوند. اما این را هم می گوید که خودش باعث جنگ نخواهد شد یا نمی گذارد اسرائیل آن را انجام دهد. اما اگر جنگی در گرفت او و حزبش با تمام قوا وارد آن خواهند شد.»
نظر داد: «به نظر من جنگی در نخواهد گرفت. اما شماری از اسرائیلی ها که یکی از آنها دیروز دفتر من بود و برایم نقشه جنگ و «بازدارندگی» را کشید، معتقدند که جنگ قابل وقوع است و تاکید می کنند که جنگ درخواهد گرفت. اما من فکر نمی کنم. مهم این است که اسرائیل موضع دولت امریکا را نسبت به آن بداند.»
نظر دادم: «اگر اسرائیل جنگی مشابه جنگ 2006 که برنامه ریزی شده نبود و بیشتر با تکیه بر قدرت هوایی اش انجام داد، انجام دهد مثل جنگ قبل شکست خواهد خورد. جنگ عربستان در یمن را ببین. تا الآن جنگ را نبرده برای این که بیشتر عملیات تهاجمی هوایی انجام می شود برای این که قدرت نظامی زمینی برای انجام جنگ هجومی در این مرحله ندارد. اما با این وجود می تواند به جنگی که حدود سه سال است آغاز شده ادامه دهد. اما اسرائیل نمی تواند جنگ هوایی طولانی مدتی را علیه لبنان انجام دهد به دلایل متعدد که همه می دانند. همچنین نمی تواند جنگی سراسری انجام دهد برای این که توانایی تحمل خسارت های بشری و مدنی و نظامی و ویرانی که موشک های «حزب الله» (که همان موشک های ایران است) را ندارد و نمی تواند خود را بازسازی کند. اما اگر حمله هوایی کوبنده ای را آغاز کند شاید این بار همه لبنان را ویران کند اما نتیجه آن تا اندازه بسیاری شبیه جنگ 2006 خواهد بود. آن موقع آبادی های لبنان و پایگاه های حیاتی و زیربناهای آن و شمار بسیاری از مردمش را ویران کرد و کشت. اما حزب الله برنده سیاسی و مردمی حداقل در فضای شیعی بیرون شد.»
پرسید: «نظرت درباره لبنان و عون و حزب الله چیست؟»
جواب دادم: «حزب الله بود که عون را به کرسی ریاست جمهوری رساند، و او را به حال خودش رها کرد تا به لبنانی ها در راس آنها مسیحیان القا کند که رئیس جمهوری قدرتمند است و کلامش نافذ است. خود رئیس جمهور عون و حزبش و رئیس فعلی اش، جبران باسیل این را باور کردند و رفتند که بر این اساس رفتار کنند. قطعا حزب الله از این وضعیت راضی نیست، به ویژه بعد از این که رفتارهای ناامید کننده ای را از او هم در داخل هم در منطقه و هم در عرصه بین المللی دید. بعد دوره تبلیغات انتخاباتی رسید که مواضع سلبی «حزب» را نسبت به باسیل عمیق تر کرد و نسبت به توانایی عون بر این که جلوی او را بگیرد و از مساله ای که آن را «ارثی» می نامید، جلوگیری کند، به تردید افتاد، حزب الله حداقل انتظار داشت که عون حد و حدودی برایش در نظر بگیرد. قطعا بعد از انتخابات خواهیم فهمید که تفاهم 2006 میان عون و حزب الله ادامه خواهد یافت یا به شکل دراماتیک یا به سادگی و آرامی به پایان خواهد رسید. اما آن طور که بسیاری از افراد مطلع در لبنان که خیلی شده اند، می دانند این است که باسیل شانس خود را نزد «حزب» و شاید هم اعتماد آن را از دست داده است.»
نظر داد: «فکر نمی کنم لبنان روزی کشور «ملی» یا «میهنی» شود و این را تو هم معتقدی. مسیحیان از زمان استقلال بر کشور مسلط بودند، و الآن شیعیان به دلایل مختلف از جمله دموگرافیک و ایران بر آن مسلطند. علاوه بر آن فساد به یک امر عادی و مورد قبول تبدیل شده و به آن عادت کرده اند.»
ادامه دارد...
نظر شما :