مومیایی جسد توافق هستهای مهم است
پایان برجام سیاسی و ادامه برجام حقوقی
نویسنده: حسین ملائک، سفیر اسبق ایران در چین و تحلیلگر مسائل بین الملل
دیپلماسی ایرانی: آقای ترامپ چهار روز زود تر از ۱۲ می (روز موعودی که قرار بود برای جهانیان بشارتی داشته باشد) اعلام کرد که آمریکا از این توافق خارج می شود و با اعلام این موضع به انتظار چند ماهه تک تک ایرانیان و تمام جهان پایان داد.
انصافا رهبران اصلی اروپا خیلی از خود مایه گذاشته و حضورا از رئیس جمهور آمریکا درخواست کردند که از این تفاهم خارج نشود. عکس های دو نفره و عاشقانه مکرون و ترامپ، انعطاف دور از انتظار سیاستمدار اصولگرایی مثل خانم مرکل و در خواست آخرین دقیقه نخست وزیر انگلیس خانم می که توسط وزیر خارجه از آقای ترامپ شد راه بجایی نبرد. احساس سرخوردگی این رهبران به همراه دخالت های سازنده و شجاعانه خانم موگرینی به نفع نگهداری توافق «برجام» بسیار با اهمیت است و باید به آن توجه داشت.
مروری بر گذشته نشان می دهد که: برنامه هسته ای ایران تصمیمی بود که استراتژی ادامه و یا خروج از آن از پیش مورد واکاوی و دقت قرار نگرفته بود و در نتیجه سیاست و منابع کشور را برای بیش از ۲۰ سال گرفتار خود کرد که همچنان ادامه دارد. با آمدن دولت یازدهم اینگونه تفاهم شد که کف و سقف این برنامه مشخص گردد و در نتیجه «برجام» با اعضای شورای امنیت سازمان ملل بعلاوه آلمان مورد توافق قرار گرفت.
«برجام» توافق تقریبا «حقوقی» بود که با دولت های اروپایی با دقت بیشتری تنظیم گردید. اما مذاکرات و توافق تنها با یک جناح از جامعه سیاسی آمریکا صورت گرفت و آن ها توانستند از طریق قواعد رایج دور زدن پارلمان، مخالفت کنگره و سنای آمریکا را نادیده گرفته و آن را به اجرا بگذارند. اگرچه خود دولت آقای اوباما از همان هفته اول نیز با کارشکنی و بدعهدی «سیاسی» ایران را در لیست کشورهای حامی تروریسم وزارت خارجه این کشور قرار داد که با روح توافق مورد اشاره فاصله داشت.
«برجام» با خارج کردن پرونده ایران از شورای امنیت و رفع تحریم های سازمان ملل و تحریم های اروپایی گام بزرگی برای رشد و شکوفایی مجدد ایران برداشت. اما نزدیک به سه سال هرگونه تلاش های دیپلماتیک ایران و علاقمندان بین المللی آن نتوانست آمریکا و خصوصا دولت جدید این کشور را به متنی که نوشته و امضا کرده اند نزدیک کند.
با روی کار آمدن آقای ترامپ بعنوان فرزند خلف نظام سرمایه داری نظامی گرا، بی توجه به نابرابری انسان ها، بی اعتنا به محیط زیست و حقوق بین الملل، و با داشتن ذهنیت نژادپرستانه و کینه توزانه نسبت به رئیس جمهور سیاه پوست قبلی و قدرت گیری تندرو و صهیونیستی ترین جناح سیاسی آمریکا امید ها برای نگهداری آمریکا در این توافق بسیار ضعیف و نا امیدانه بود تا اینکه تصمیم روز سه شنبه شب ۱۸ اردیبهشت تقریبا تکلیف را یکسره کرد.
در خلال این یک سال پس از ریاست جمهوری آقای ترامپ تمرکز کار دیپلماسی ایران منفعلانه بر دفاع از متن یک نوشته قرار داشت که متولی جدید آن اعتباری برایش قائل نبود.
با شرایط جدیدی روبرو هستیم. بنظر می رسد بتوان چند مولفه از شرایط جدید را از نظر داخلی و خارجی مورد توجه قرار داد:
* می توان با درصد بالایی از اطمینان گفت که با تصمیم آقای ترامپ و لیست تهدیداتی که قرار است علیه ایران بکار برد نقطه عطفی در تاریخ سیاسی ایران بوجود آمده و کشور وارد فصل جدیدی از روابط خارجی خود شده است که بطور اساسی با گذشته متفاوت خواهد بود.
* رویکرد آمریکا به ایران را در دو قالب می توان مورد ارزیابی قرار داد. اول رویکرد سیاسی و نهادینه این کشور برای مقابله با انقلاب اسلامی و نماد آن جمهوری اسلامی که برپایه فروپاشی و نابودی این سیستم جدید قرار گرفته است و دوم در قالب رویکرد شخص ترامپ که علاقمند است همه چیز را زود تر، بیشتر و به اصطلاح اساسی تر بدست آورد. لذا پیامدهای این وضعیت برای ایران نمی تواند خیلی آرام بخش باشد.
* باید توجه داشت جناحی در آمریکا که با طرح «محور شرارت» حمله به عراق را در سال ۲۰۰۳ سازمان دادند در حال حاضر سیاست های تهاجمی به ایران و کره شمالی را در نوستالژی پیروزی آن تئوری دنبال می کنند. بنابراین طرف مقابل برای نتیجه گیری آمده است. آن ها «تغییر حکومتی» که در عراق با جنگ بدست آوردند را در ایران با چماق تحریم و.. دنبال می کنند و به تعبیر آقای ترامپ در سخنرانی خروج از برجام ایشان هم ظرفیت دارد و هم می خواهد و هم می تواند ایران را وادار به مذاکره با شرایط جدید نماید.
* «تغییر رژیم» در ایران جزو آمال و آرزوهای آمریکا و اسرائیل است. در هیئت حاکمه فعلی آمریکا از خود رئیس جمهور، مشاورین ارشد تا وزیر خارجه البته غیر از وزیر دفاع در یکساله گذشته روی «تغییر رژیم» در ایران تاکید داشته اند. اگرچه شرایط داخلی سیاسی و اقتصادی کشور آن ها را تحریک می کند که این آرزو را دست یافتنی ببینند لیکن بنظر می رسد هم نظام قویتر از آنچه آنان تصور می کنند است و هم نظام بین الملل در این موضوع وحدت نظر ندارد.
* آن ها با اطلاع وتحلیل خوب از شرایط ایران اقدام به تحریم می کنند. بنا بر طراحی آن ها اعمال تحریم ها باعث بهم ریختگی در جامعه و از دست رفتن شیرازه کار از دست دولت می شود. باید دید آیا در این کار موفق می شوند یا اینکه «دولت» می تواند بحران را مدیریت نماید.
* اغتشاشات دی ماه از نظر آن ها نشانه ای از پتانسیل بروز نا آرامی در ایران است. اما متاسفانه «دولت» ایران، تحلیل به کنار، حتی اطلاعات لازم از وضعیت موجود خود ندارد. نظرات مسئولین اقتصادی و پولی و برنامه ریزی کشور در چند ماه اخیر نشان داد که متاسفانه برگزیدگان مدیریت اقتصادی کشور فاقد توانایی های اولیه لازم برای مقابله با بحران در حد و اندازه فشار آمریکا بر کشور می باشند. صعود ارزش دلار نماد ابهام در بازاری است که با بی حرمتی تمام توانایی و دانش مقامات اقتصادی کشور در فهم و کنترل اقتصاد را به زیر سئوال می برد و نشانی از ناتوانی هیت حاکمه تقریبا ثابت کشور در طول چهل سال گذشته است.
پیش بینی ناتوانی دولت در این رویارویی کار خیلی پیچیده ای نیست و می توان در صورت تداوم روش به راحتی پیش بینی کرد که سریعا به گزینه امتیازدهی سیاسی رو بیاورد.
* از بعد سیاسی نیز وقتی از عالیترین مقام امنیتی کشور در سفر به کردستان شنیده می شود که در مورد بحران «کوله بران» که سال هاست دست به گریبان بخشی از سرزمین و اتباع این کشور است اطلاعات ناچیزی دارد باید پیش بینی کرد که حتما قابلیت حل یک بحران سیاسی که توسط آمریکا و اسراییل برنامه ریزی می شود را نخواهند داشت. اگر خانه را نتوان در کنترل داشت نباید انتظار داشت دیگران مدیریت آن را بعهده نگیرند.
* «برجام» از بعد سیاسی بدون آمریکا قابلیت حیات کمی دارد اگر نگوییم ندارد. اما از بعد حقوقی باید آن را حفظ کرد. اروپایی ها هم بیشتر دنبال نگهداری «برجام» در بعد حقوقی هستند تا هنجارهای مورد نظرشان توسط آمریکا به هیچ انگاشته نشود. دیپلماسی ایران نیز تاکنون حفظ جسد بی روح برجام بوده است. از نظر سیاسی این مسیر درستی است.
* خروج آمریکا از «برجام» البته اهمیت حیاتی برای ایران ندارد اما تهدیدات این کشور برای شرکای اقتصادی ایران شرایط نوینی را بوجود خواهد آورد.
* آقای ترامپ و جناح مسیحی صهیونیست باید در چند جبهه برنامه ریزی کنند. اول نحوه مواجهه با متحدین غربی خود که با کار وی مخالف بوده اند. حتما اروپا از ندیده گرفتن نظراتش توسط آمریکا خشنود نیست. این موضوع از ابعاد پرستیژی و سیاسی حائز اهمیت است و قابل نادیده گرفتن نیست. تاثیر این اختلاف را باید در نحوه تعامل آینده کشور های اروپایی با شخص آقای ترامپ دید و نه در روابط با آمریکا. دوم چگونگی برخورد با واکنش های متقابل ایران و در انتها نیز چگونگی برخورد با اعتبار بین المللی، سازمان های بین المللی و تعهدات بین المللی که البته ایشان اساسا برای آن ها اعتباری قائل نیست.
* دیپلماسی ایران تاکنون توانسته از نظر سیاسی برای دولت ترامپ انزوا بوجود آورد. این مسیر اجازه اجماع جهانی علیه ایران را نمی دهد و اقدامات شورای امنیت علیه ایران را دنبال نخواهد داشت. اما از نظر عملی آمریکا به هیچ یک از این ابزار ها برای اعمال تحریم و یا فشار به ایران احتیاج ندارد. سیاست قلدرمابانه شخص آقای ترامپ نیز چاشنی اجرایی قوی برای پیشبرد آن سیاست هاست.
نحوه برخورد و عملکرد ما می تواند نوعی مانع هرچند ناچیز در قبال این سیاست ها بوجود آورد همانطور که می تواند باعث بوجود آوردن تسهیلات برای تحقق اجماع بین آمریکا و اروپا شود.
انتخاب بازگشت به غنی سازی که در گفته برخی از مسئولین آمده است معلوم نیست با چه سیاستی و برای نیل به چه هدفی اعلام شده است. همینطور طرح موضوع خروج از NPT چه غایتی را برای ایران در تصور دارد. طرح هردو موضوع به ایران کمک نخواهد کرد. نگهداری و مومیایی جسد برجام نیز برای کشور اهمیت دارد.
* توانمندی موشکی ایران از آن موضوعاتی است که در صورت باز شدن پرونده آن در واقع آغاز تسلیم نظامی و خلع سلاح کشور است. این موضوع که در هیچ کنوانسیون و یا تفاهم بین المللی مورد توجه قرار نگرفته نمی تواند صرفا در مورد ایران مصداق پیدا کند. اروپا بعنوان یک مجموعه هنجارساز بین المللی به خوبی می داند که این موضوع بصورتی که صهیونیسم موذی آن را دنبال می کند قابل مذاکره نیست.
* مقاومت، تنظیم امور در داخل کشور و جلوگیری از اقدامات نسنجیده و بی مطالعه، فعلا تنها راه حل قابل قبول و سیاست عاقلانه ای است که می توان پیگیری کرد.
طرف مقابل دنبال بهانه ای است که خشونت و نظامی گری را توجیه کند.
نظر شما :