از بازخوانی سیاست های ترکیه تا قدرت نمایی منطقه ای ایران
کردها در میانه متغیرهای جدید
نویسنده: صلاح الدین خدیو، کارشناس مسائل کردی
دیپلماسی ایرانی: عجیب نیست اگر عامه مردم درکی متوسط و ضعیف از مسائل سیاسی روز داشته باشند. چه فهم عمومی از سیاست از رهگذر فرهنگ سیاسی رایج و شاخکهای حسی و ادراکی آن و پردازشهای رسانه های گروهی و اخیرا شبکه های اجتماعی بدست می آید.
فرهنگی که ریشه در تجربیات تاریخی خاص، حافظه جمعی مشترک و ایستارهای عینی و ذهنی معین دارد. کردستان نیز از این وضعیت مستثنا نیست و در اغلب موارد "معرفت سیاسی" لزوما با جوهر رویدادها و بازنمایی عینی و انضمامی آنها انطباق ندارد.
نکته جالب اما اینجاست که کلیشه های سیاسی رایجی که از این رهگذر پدید می آیند، علیرغم نادرستی و کژتابی آشکارشان، بعضا از حیث جان سختی و ماندگاری در ذهن و روان توده ها، شاخص و نمونه وار می شوند.
می توان دهها نمونه در این باره ذکر کرد، بویژه گزاره هایی که حیات فکری خود را مرهون فضای روانی و احساسی ناشی از جنگ سرد اربیل و قندیل هستند.
یک نمونه زنده کلیشه ای است که به دسته بندی نیروهای سیاسی کرد بر مبنای اولویتهای سیاست خارجی و حضورشان در بلوک ها و ائتلافهای منطقه ای و فرامنطقه ای می پردازد. بر اساس این کلیشه معروف عامه پسند، نیروهای سیاسی بخشهای مختلف کردستان در دو بلوک جهانی و منطقه ای جای می گیرند: حزب کارگران کردستان و اقمار و شاخه های آن و متحدان سیاسیش مانند اتحادیه میهنی و جنبش تغییر در بلوک سیاسی متشکل از روسیە، ایران، عراق، سوریه و حزب الله لبنان و در مقابل آنها، اتحادیه ای متشکل از آمریکا، اروپا، ترکیه، عربستان و حزب دمکرات کردستان و احزاب متحد آن قرار دارد.
دسته بندی نیروها و احزاب سیاسی کرد امری سودمند است و می تواند به کار تحلیل و شناسایی دقیق تر و پیش بینی مواضع و جایگاه سیاسی آنها بیاید.
تقسیم بندی فوق اما خالی از این ظرفیتها و بصیرتها و در مقابل مملو از داوریهای ارزشی و ذهنیتهای از قبل آماده است.
این کلیشه که تقریبا همزمان با انقلابهای بهار عربی از جانب دستگاه های تبلیغاتی نزدیک به پارت دمکرات کردستان تولید و ترویج شد، بدلیل سادگی بیش از حد و بی نیازی از تدقیق و تحلیل و متناسب بودن با اذهانی که همیشه آماده تبدیل جهان خارج به دو اردوگاه خیر و شر هستند، به آسانی پذیرفته شد و تاکنون کم و بیش دوام آورده است. دوام آن را البته علیرغم ناکارکردیهای واضح و ناتوانی آن در ترسیم مسائل بعنوان یک دستگاه مفهومی می توان به سطحی نگری و ساده اندیشی باورمندان به آن مربوط کرد.
چرا این کلیشە سیاسی بهره چندانی از حقیقت ندارد؟
در محیط استراژیک خاورمیانه که دارای سیاهه ای بلند بالا از بازیگران داخلی، منطقه ای و فرامنطقه ای است، به سختی می توان مانند دوره جنگ سرد جهان را به دو اردوگاه سیاسی و نظامی تقسیم کرد. بماند که پویاییهای منازعه و رقابتهای عصر جنگ سرد در مناطقی چون جنوب شرقی آسیا هم، فراتر و فربه تر از منطق ایدئولوژیک رایج و روبناهای سیاسی آن بود.
به عنوان مثال ایران و آمریکا در عراق در حالیکه در سوریه پساداعش پنجه در پنجه هم انداخته اند، در عراق در مبارزه با داعش و تقویت دولت عمدتا شیعه آن کشور، کاملا همراستا بوده و هنوز هم هستند.
ترکیه که بر اساس کلیشه فوق در اردوگاه غربی خاورمیانه قرار دارد، حداقل پس از کودتای نافرجام 2016 به بازخوانی اولویتهای منطقه ای خود پرداخت و به تشکیل محور سیاسی جدیدی متشکل از خود و ایران و روسیه یاری رساند. مضاف بر آن روابط آن با پایتختهای مهم سنی ریاض و ابوظبی در بدترین سطح خود در دهه های اخیر قرار دارد. این هم بماند که هر سه کشور نامبرده در دو سال گذشته تلاش کرده اند روابط خود را با بغداد بهبود ببخشند.
کردهای سوریه که در سالهای اولیه بحران سوریه از جانب باورمندان به کلیشه پیش گفته، پیاده نظام بشار اسد و بخشی از هلال شیعی نامیده شدند، عملا به پیاده نظام آمریکا تبدیل شده و احتمالا به زودی به نیروی نیابتی اصلی برای قطع ارتباط زمینی میان عراق و سوریه و به طریق اولی "شق الهلال شیعی" تبدیل می شوند.
طرفه آنکه در جریان رفراندوم اقلیم کردستان، محور فرضی غربی که می بایست قاعدتا در کنار اربیل قرار باشد، با زبانی صریحتر از روسیه به مخالفت با آن پرداخت و عملا موجب شکست آن شد. نکته اینجا بود که روسیه که به طمع بهره برداری از منابع نفت و گاز اقلیم افتاده بود، موضعی نرمتر گرفت. در شرایطی که همه به سرزنش آمریکا می پرداختند، این موضع فاقد اصالت و درون مایه های راهبردی مورد ستایش مسعود بارزانی قرار گرفت. در هفته ها و ماههای بعد روشن شد که عملا خبری نیست و از قضا این کشور به عامل اصلی سقوط و از دست رفتن کانتون عفرین در کردستان سوریه هم تبدیل شد.
علاوه بر این در سه سال گذشته کردهای سوری علیرغم نداشتن یک ساختار سیاسی به رسمیت شناخته شده به نسبت کردهای عراق رابطه نزدیکتری با واشنگتن داشته و کمک های بیشتری هم دریافت کرده اند.
با این وصف دلیل جان سختی و بقای کلیشه یاد شده با وجود شواهد متعدد نقض کننده آن چیست؟
یک دلیل مهم تمایل عمومی برای دیدن چیزهایی هست که می پسندند، نه لزوما واقعیاتی که عملا وجود دارند. فهم زبان سیاسی حزب کارگران کردستان و اقمار آن که مستظهر به یک ادبیات نظری جدید و نسبتا پیچیده است، برای عامه مرد م چندان آسان نیست. این داستان درباره برخی احزاب و جریانهای سیاسی منطقه سلیمانیه هم صادق است. تاکید آنها و نخبگان و سرامدان طبقه متوسط این شهر بر آزادی و تشکیل اجتماع ملی بر اساس مفهوم شهروندی، در کردستان ایران که رویکرد رمانتیک و شاعرانه درباره مفهوم ملت هنوز نگرش غالب است نه تنها غریب است، بلکه فضیلت هم تلقی نمی شود.
غیر از متغیرهای عمدتا ذهنی فوق البته یک عامل عینی مهم هم وجود دارد. تبدیل دو کشور عراق و سوریه در دهه اول قرن جاری به دولتهای ضعیف، کردهای دو کشور را به بازیگران عمده سیاست آنها تبدیل کرد، در کنار آن اما دولتهای ایران و ترکیه نیز تلاش کردند خلاء پدید آمده را پر و بیش از گذشته در نقش قدرت منطقه ای ظاهر شوند. وضعیت جدید به شکلی غریب یادآور رقابتهای صفوی و عثمانی در سده های گذشته بر سر مناطق کردنشین واقع در سرحدات این امپراطوریها و اجبار کردها برای انتخاب میان آنهاست. روابط اربیل و بغداد در سال 2014 به شیوه ای ترمیم ناپذیر بحرانی شد و چند ماه بعد نیز گشایش کردی ترکیه به پایان رسید و جنگ قندیل و آنکارا مغلوبه گشت. این وضعیت دو نیروی سیاسی عمده کرد را در دو اردوگاه مخالف قرار داد. یکی در تقابل صد در صدی با ترکیه و دیگری در همکاری نزدیک با آن. هر چند ماهیت شبکه ای و متقاطع ائتلافهای منطقه ای، باعث شد که روابط جدید ایران و ترکیه شاهد طیف رنگارنگی از همکاری، تعامل، تقابل و رقابت باشد، اما در نهایت مجالی برای تنفس ایده های شیعه گری، اندیشه ایرانشهری، سنی گری و عثمانی گری نوین هم پدید آمد. این ایده ها به صورت ناشناخته و با بسته بندیهای کردی به فضای سیاسی کردستان راه یافتند و بحثها و مجادلات زیادی برانگیختند. هر چند همانگونه که پیشتر گفته شد، بر خلاف قرن شانزده میلادی و عصر جنگ چالدران، قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای متعددی برای شکل دهی به فضای سیاسی منطقه حضور دارند و جدی گرفتن ایده های خام موصوف تنها به مدد نادیده گرفتن پویاییهای نظم منطقه ای بی نهایت پیچیده و در حال گذار خاورمیانه ممکن است.
جان کلام اینکه متغیرهای پیشگفته در کنار برخی عوامل دیگر، فضا را برای تئوریهای دایی جان ناپلئونی و برگرفته از نظریه توطئه فراهم کردند. کور کردن افقهای جدید و بصیرتهای سازنده و رهگشا، از نخستین ره آوردهای نظریه توطئه است، پدیده ای که شوربختانه در کردستان ایران تمام و کمال رخ داده و فضای مجازی و شبکه های اجتماعی هم آن را بیش از پیش فربه و پرورده کرده است.
نظر شما :