چرا وقوع «کودتا» در عربستان اجتناب‌ناپذیر است؟

۱۶ خرداد ۱۳۹۵ | ۲۲:۳۳ کد : ۱۹۵۹۶۳۰ سرخط اخبار

چندی پیش بود که روزنامه «الاخبار» از احتمال کودتا در عربستان سعودی خبر داد. گزارش های ناظران تحولات عربستان حاکی از آن است که بیش از 80 درصد امرای این کشور خواهان عزل ملک سلمان از پادشاهی کشورشان هستند. بعضی ها در خارج و برخی دیگر در داخل تلاش می کنند، اعلام کنند که «کودتایی جدید» در شرف وقوع است و امکان فروپاشی حکومت سلمان در هر لحظه ای وجود دارد.

 

به گزارش «تابناک»، در همین زمینه، به تازگی نیز پایگاه اینترنتی «اوپن دموکراسی» در مطلبی به چرایی و چگونگی احتمال کودتا در عربستان سعودی اشاره کرده است.

در این مطلب آمده است:

به مانند جمال عبدالناصر، رهبر مصر در دهه 1950، ملک سلمان نیز به نظر می رسد، در خط مقدم تلاطم های موجود جهان عرب قرار دارد و بودجه رژیم آل سعود به رهبری ملک سلمان برای سرکوب مخالفانش در جهان عرب استفاده می شود. این سرکوب نیز تحت پوشش دفاع از پان عربسیم و اسلام انجام می شود.

در ترتیبات و همکاری های منطقه ای مورد نظر سعودی ها و به ویژه در جهان عرب، تغییر سیاسی بدون بذل و خواست عربستان به سختی به دست می آید. حمایت مصر از حملات وحشیانه عربستان به یمن را باید ناشی از ترس عبدالفتاح السیسی از سقوطش به وسیله سعودی ها دانست و یا حمایت های لیبی از حملات عربستان به یمن را نیز باید در همین راستا و ترس آن ها از اقدامات خرابکارانه عربستان قلمداد کرد.

برای از بین بردن این بن بست، قدرت منطقه ای عربستان باید به یک بازیگر پیشرو و مترقی منتقل بشود. این از دو طریق ممکن است: نخست اینکه کشوری دیگر هژمون منطقه ای شود که در حال حاضر ممکن به نظر نمی رسد، زیرا قدرت های بزرگ و به ویژه آمریکا، آلترناتیو مورد توافق دیگری سراغ ندارند. دوم آنکه، دولتی که هدایتگر این قدرت منطقه ای است (حکومت عربستان) تغییر کند. به نظر می رسد به دلایل زیر طریق دوم به واقعیت نزدیک تر است.

نخست اینکه پادشاهی سعودی، مهمترین ریشه های تاریخی مشروعیت خود را از دست داده است. در یک بررسی از تاریخ پادشاهی، عربستان سعودی مشروعیت خود را بر سه عنصر سنی گرایی، ملی گرایی و خویشاوندی استوار کرده است. پادشاهی عربستان هم اکنون تحت فرماندهی آل سعودی است که در سال 1788 با محمد بن عبدالوهاب، پدر وهابیت توافقی را امضا کردند و جاهلیت مدرنی را به وجود آوردند.

در همین راستا بود که خاندان آل سعود علیه همسایگان و قبایل همسایه جنگ و غارتگری راه می انداخت و وهابیت نیز به این جنگ ها مشروعیت می بخشد. خانواده آل سعود در واقع یک الیگارشی است که سلطه مطلقی بر عربستان دارد و به وسیله اجماعی از شخصیت های ممتاز، قادر به تسلط بر چشم انداز سیاسی شبه جزیره عربستان شده اند.

برآورد ها نشان می دهد، کل مردان قبیله آل سعود، چیزی بیشتر از ۷ هزار تن هستند. این به خانواده آل سعود اجازه می دهد تا کنترل بسیاری از پست های کلیدی شبه جزیره را در دست بگیرند و تمام سطوح دولتی را در اختیار داشته باشند. آل سعود اقتدار خود را با ازدواج های زیادی بین خود و وهابیون حفظ کرده است. وهابی ها نه تنها مروج این ایده که خاندان آل سعود مدافعان اسلام هستند، بوده اند، بلکه در جایی که مردم انتقادی بر سیاست های آل سعود داشته اند، آن ها با استفاده از صدور فتوا در مقابل دگراندیشان، انتقاد ها را سرکوب می کردند. به عنوان مثال در طول تحولات منجر به انقلاب های عربی، مفتی اعظم عربستان سعودی، فتوایی را در مخالفت با درخواست های مردمی و تظاهرات صادر و به شدت مخالفان داخلی را نیز تهدید کرد.

حکومت مدرن شده پادشاهی

به نظر می رسد، تصمیم پادشاهی سعودی برای پایان دادن به قدرت آژانس وهابیت نشان دهنده پایان مشروعیت مذهبی این رژیم است. پادشاهی سعودی به این نتیجه رسیده که برای خارج شدن از تصور دیگران نسبت به خود به عنوان کشوری قرون وسطایی و متحجر که هیچ احترامی به حقوق بشر قائل نیست، ناچار است در پیوندهای آشکار خود با وهابیت تجدیدنظر کند.

هرچند این تصمیم عربستان می تواند به تصورات مثبت بین المللی از این کشور کمک کند، این مسأله موقعیت مذهبی حاکمان عربستان سعودی را به خطر و چالش جدی روبه رو می کند. این واقعیت پذیرفته شده است که مفهوم امپراتوری خلافت که توسط خاندان آل سعود شکل داده شد، دیگر در سطح جهانی پذیرفته نیست و منسوخ شده است.

بدتر از آن، مفهوم خلافت با گروه های تروریستی نظیر داعش، القاعده و گروه های تروریستی منفور پیوند خورده است. اگر پادشاهی سعودی می خواهد خود را از ارتباط با این گروه های تروریستی دور کند، باید وضعیت مذهبی و ایدئولوژی وهابی خود را رها کند؛ مسأله ای که می تواند ستون مشروعیت بخش به پادشاهی سعودی را از بین ببرد و این رژیم را با خلأ عناصر مشروعیت بخش مواجه کند؛ بنابراین، سعودی ها در آینده هیچ پایگاهی برای کسب مشروعیت ندارند و با بحران جدی مشروعیت مواجه خواهند شد.

از دست دادن مشروعیت سیاسی نیز همان گونه که «هانا آرنت» می گوید، دعوت آشکاری است به خشونت؛ به سه شکل: «تهدید و اجبار توسط رژیم برای حفظ نظم و کنترل، مخالفت خشونت آمیز توسط گروه های شبه نظامی که فرصت لازم را به دست می آوردند و قدرت های خارجی که به دنبال این فرصت هستند». این سه مورد در رابطه با عربستان سعودی کنونی صادق است و اعمال می شود.

جنگ این رژیم علیه مردم یمن برای اولین بار در تاریخ به مرزهای این رژیم نیز کشیده شده و فعالیت ها و جنبش های مخفی زیادی در درون این رژیم در حال شکل گیری است و چالش های داخلی و خارجی پیش روی عربستان، این رژیم را برای استفاده از ابزارهای زور و سرکوب مصمم تر کرده است.

در درون رژیم سعودی نیز باید شاهد افزایش شکاف ها و نزاع های قدرت باشیم که احتمال وقوع یک کودتای آرام در درون هیأت حاکمه را افزایش خواهد داد. نخبگانی که تا حدودی از حمایت مردمی برخوردارند و از دایره اصلی قدرت به دور هستند، ممکن است برای دستیابی به قدرت و بازتوزیع مجدد مسئولیت های سیاسی کودتا کنند. چندین عامل ساختاری مورد نیاز نیز در حال حاضر اجازه می دهد که چنین کودتایی از مشروعیت داخلی و خارجی برخوردار شود. برای نخبگان نظامی عربستان همه این عوامل حاضرند و وجود دارند.

نارضایتی های ضد رژیم

برای شروع این کودتا، رهبری نظامی باید علاقه مند به در اختیار گرفتن چنین فرصتی باشد. طبق تحقیقات گسترده مالون و بردال، این علاقه هم اکنون با  تحریک نارضایتی از نظام حاکم در درون ارتش و یا ایجاد یک فرصت مناسب از طریق برانگیختن حرص و طمع افسران نظامی قابل مشاهده است.

این نارضایتی می تواند از طریق مقایسه حقوق و مزایای نظامیان با مقامات سیاسی به وجود آید و دامن زده شود. هیچ کسی نمی تواند بگوید که یک ژنرال در عربستان سعودی فقیر است، اما اگر مفهوم فقر نسبی گالبرایت به معنی وضعیت فقر و طبقات اجتماعی افراد در مقایسه با دیگران را در نظر بگیریم، می توان استدلال کرد که مفاهیم ثروت و قدرت در عربستان سعودی با ایجاد نارضایتی در طبقات مختلف اجتماعی بازتعریف شوند و سبب ایجاد نارضایتی هایی شود.

از سوی دیگر، به غیر از حرص و طمع ارتش سعودی در شعله ور شدن نارضایتی ها برای کودتا، باید به تحولات بین المللی و منطقه ای در مقابل عربستان سعودی هم اشاره کرد که باعث شده نقش ارتش در این کشور دوچندان شده و به آن اختیار تام داده شود.

در این زمینه باید به اعلامیه مجلس سنای آمریکا در محکومیت و پیگرد قانونی عربستان سعودی به دلیل مشارکت در حوادث یازدهم سپتامبر اشاره کرد که نشان می دهد، ایالات متحده نیز اگر کودتا یا حادثه مشابه ناگواری برای رژیم آل سعود اتفاق بیفتد، تعهدی به حفاظت و حمایت از آن ها ندارد و چه بسا نیز از کودتاگران نیز حمایت کند. این وضعیت را می توان در سالیان اخیر که آمریکایی ها به راحتی با کودتا و انقلاب علیه دوستان خود و از جمله مبارک در مصر کنار آمدند نیز مقایسه کرد.

علاوه بر این، در داخل نیز فرصت و زمینه های لازم یک بسیج مردمی در مقابل رژیم نیز دیده می شود. تظاهرات در استان نفت خیز در شرق این کشور که اکثراً از رژیم حاکم ناراضی هستند نیز به خودی خود عامل بی ثبات کننده عمده ای است که این رژیم را با چالش جدی مواجه خواهد کرد. همچنین می توان به جنبش فمینیستی در این کشور اشاره کرد که در صورت بروز هر گونه بحرانی می تواند زنان را برای به دست آوردن حقوق از دست رفته خود به خیابان ها بکشاند.

از سوی دیگر، تداوم نزاع این رژیم با ایران در منطقه می تواند سبب تضعیف بیش از پیش آن و در ادامه ایجاد زمینه های لازم از سوی مخالفان داخلی سیاست های منطقه ای حاکمان کنونی برای کودتا شود.

با توجه به دلایل و عوامل گفته شده، آیا باید شاهد کودتا در عربستان سعودی باشیم؟ باید گفت، همه شواهد نشان دهنده آن است که پادشاهی سعودی در آستانه تحولات تأثیرگذار و بزرگی است که کودتا می تواند یکی از محتمل ترین اشکال این تحول باشد.

کلید واژه ها: آل سعود پادشاهی سعودی وهابیت


نظر شما :