برلین در منطقه دنبال چیست؟
سیاست آلمان؛ تولید ثروت در پرتو ثبات خاورمیانه
حسین غریبی، سفیر سابق ایران در پرتغال*
دیپلماسی ایرانی: بعد از جنگ جهانی دوم، شاهد نظم نوینی در جهان هستیم. نظمی که آلمان هزینه آن را می پردازد یا از آن خواسته اند که بپردازد. سوال این است که نقش آلمان در شکل گیری این نظم چه میزان بوده یا اساسا نقشی داشته یا اگر چنین است چرا اکنون باید هزینه آن را بپردازد؟
با این گزاره مخالف هستم که خاورمیانه اولویت اول آلمان نیست. خاورمیانه هم به دلایل سیاست و اقتصادی و هم امنیتی اولویت اول آلمان به حساب می آید. مثال آن را می توان در تحولات عراق و سوریه تحت عنوان داعش بیان کرد. سرریز امنیتی تحولات عراق و سوریه روی کل اروپا بوده و این یکی از تهدیدات جدی برای همه کشورهای اروپایی از جمله خود آلمان است.
برای پی بردن به واقعیت رویکرد آلمان در قبال جمهوری اسلامی ایران و تبعات آن، باید فلسفه سیاست خارجی این کشور را درک کرد. در واقع آلمان از چه فرایند تصمیم گیری برخوردار است؟ تولید ثروت و انباشت سرمایه یکی از محورهای اساسی آلمان در فرایند تصمیم گیری سیاست خارجی است.
آنچه که برای آلمان مهم بوده و اولویت سیاست خارجی آن را تشکیل می دهد، ایجاد ثبات است. ثبات در خاورمیانه بسیار حایز اهمیت است. از این منظر می توان به این پرسش پاسخ داد که تبعات سیاست خارجی آلمان بر ایران چه خواهد بود؟ اگر ثبات تحقق یابد، به طور حتم برای ایران نیز مفید است.
اما شاهد تغییراتی در سیاست خارجی آلمان هستیم. شاید بتوان نقطه آغاز این تغییرات را از زمان ایجاد بحران اقتصادی در اروپا دانست. رمزگشایی این مساله در گفته های رییس جمهور آلمان در کنفرانس امنیتی مونیخ بود که بیان کرد الان زمان آن رسیده که آلمان نقش هوشمندانه ای در خاورمیانه داشته باشد. از این رو به نظر می رسد پس از بحران اقتصادی، آلمان احساس ظرفیت راهبری و رهبری اروپا را دارد. این مساله یکی از دلایل ریشه یابی تغییرات در سیاست خارجی آلمان است.
البته نباید از بحران اوکراین و تحولات آن منطقه غافل شد. بخشی از نفت آلمان از الجزایر و لیبی تامین می شود. هیچ منبع انرژی در خاورمیانه برای آلمان وجود ندارد. عمده نفت و گاز آلمان توسط روسیه، نروژ، انگلستان و بخشی از دو کشور شمال آفریقا تامین می شد. اما پس از تحولات اوکراین، آلمان به تدریج در حال تغییر منابع خود به سمت خاورمیانه است. این برای آلمان حایز اهمیت است که هر چه بتواند ثبات در منطقه را محقق کند، تهدیدهای ناشی از انرژی از سمت روسیه را کاهش خواهد داد.
دیگر در خاورمیانه قدرت هژمونی وجود ندارد. علت نابسامانی های موجود در منطقه نیز به این دلیل است. قدرت هژمون به هم ریخته و اکنون بازیگران زیادی از جمله عربستان در منطقه اثرگذاری می کنند. به نظر می رسد نظم نوینی که قدرت های بزرگ و سنتی برای خود ترسیم کرده بودند، به هم خورده است. رشد اسلامگرایی و بیداری اسلامی، این پتانسیل را در منطقه ایجاد کرده که آینده خاورمیانه می تواند تغییر یابد. این امر برای آنهایی که می خواهند اثرگذار باشند، یک علامت هشدار است. اسرائیل برای آلمان یک موضوع تاریخی در سیاست خارجی است. آلمانی ها تلاش کردند بار دیگر آمریکا را به پروسه مذاکرات صلح بازگردانند، زیرا رسیدن به فرجام این موضوع برای آلمان مهم است. آنها قائل به سیاست دو دولت هستند. این مساله ناشی از تعهدات، الزامات یا اخلاقیاتی است که وجود دارد. تصویب استقلال دولت فلسطین در برخی پارلمان های اروپایی، تبدیل به اهرم فشاری از سوی افکار عمومی داخلی بر آلمان شد که سرانجام باید مناقشه اعراب و اسرائیل تمام شود. آلمان ها بیش از این نمی توانند با این برگه بازی کنند. بر اساس آمار ارایه شده، 17 درصد تسلیحات کل منطقه منا، شمال آفریقا و خاورمیانه توسط آلمان تامین می شود. در واقع صادرات 17 درصد سلاح های آلمانی به خاورمیانه بوده که 8 درصد آن به نصف قیمت وارد اسرائیل می شود. در عین حال آلمان در حال پرداخت یارانه به اسرائیل بوده که افکار عمومی چندان پذیرای این مساله نیست.
آلمان بر اساس این اصل که قدرت ها چه شرایطی در خاورمیانه دارند، سیاست خارجی خود را دنبال می کند. آنها خلاف آمریکا، قائل به هژمون واحد نبوده و هیچ وقت دنبال اینکه قدرت و قطب نخست خاورمیانه باشند، نبودند. آنها به دنبال هژمونی چند جانبه هستند.
خلاف فرانسه و انگلستان که برایشان المان های سیاسی و امنیتی عنصر بسیار مهم است، اما برای آلمان، اقتصاد عنصر اساسی است. برای آلمان این مهم است که چه میزان می تواند تولید ثروت داشته باشد. این مهم نیز فقط در پرتو ثبات محقق خواهد شد. از این رو مداخله آلمانی ها بیشتر یک حرکت نمادین به خاطر فشارهای داخلی و بیرونی است. آلمان باید در این پروسه شرکت می کرد. زمانی که شورای امنیت در سال 2011، منطقه پرواز ممنوع در لیبی را تصویب کرد، آلمانی ها رای ممتنع دادند. همین مساله برای آلمان هزینه های زیادی داشت. برای مدت ها در اعضای اتحادیه اروپا، نگاه دیگری به آلمان داشتند. در میان کشورهای عربی و خلیج فارس، اگر تا پیش از آن احساس می کردند، آلمان ظرفیت رهبری را دارد، اما پس از آن این دیدگاه از بین رفت و آلمان این فرصت را از دست داد. حال آلمان با نگاه به گذشته، نمی خواهد آن تجربه ها تکرار شود. حضور آلمان در سوریه، حضور استراتژیک و راهبردی نیست. بیشتر نمادین است. این امر برای آن است که بتواند آرمان ها، برنامه ها و اهداف خود را پیش ببرد.
*متن سخنرانی در نشست «سیاست خارجی و امنیتی آلمان در خاورمیانه» در دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه
انتشار اولیه: دوشنبه 12 بهمن 1394 / انتشار مجدد: شنبه 17 بهمن 1394
نظر شما :