سوریه در سال جدید با چه سناریوهای احتمالی روبروست؟
پیامدهای تقویت داعش در رقّه و انحلال حزب بعث سوریه
نویسنده: محمدعلی دستمالی، کارشناس سیاسی مسایل منطقه
دیپلماسی ایرانی: در شرایطی که کمتر از یک هفته به آغاز سال جدید میلادی زمان مانده و بحران سوریه وارد پنجمین سال شده، سخن گفتن از «حافظه تاریخی» و ضرورت بازگشت مداوم به آرشیوها، کتابخانه ها، مرور وقایع سده بیستم و تمرکز بر روی زمینه های تاریخی رویدادهای سیاسی کنونی منطقه و جهان، گریزناپذیر است.
برای تحلیل شرایط کنونی سوریه، خالی از لطف نیست اگر همین امروز به مطالعه کوتاه و اجمالی تاریخ در مورد پیامدهای جنگ جهانی دوم و زمینه های ظهور حزب بعث سوریه بپردازیم. به یاد بیاوریم در آن دوران، میشل عفلق مسیحی سوری و «صلاح بیطار» مسلمان سنّی سوری در سال 1944 میلادی، با هدف برانداختن تسلط فرانسه بر سوریه، حزب بعث را تاسیس کردند، اما بعدها رویاها و آویزه های سوسیالیستی و ناسیونالیستی عربی فراوانی به این ایده اولیه افزوده شد و بیراه نیست اگر بگوییم همین حزب و تحولات بعدی آن بود که زمینه های به قدرت رسیدن حافظ اسد را فراهم کرد. حافظ اسد، همچون بسیاری از نظامیان کشورش در کودتای 1963 شرکت کرد. او در کودتای 1966 وزیر دفاع شد و در کودتای 1970 نیز به تمامی قدرت را در دست گرفت و فرصت یافت به مدت چهل سال، به عنوان رئیس جمهور، به مردم کشورش خدمت کند. پس از او نیز پسرش بشار، قدرت را در اختیار گرفت و به عبارتی ساده و روشن، پدر و پسر، از 45 سال پیش تاکنون، کسی را در قدرت نظام سکولاری و نظامی – امنیتی خود شریک نکرده اند و این همان چیزی است که می توان آن را به عنوان مهم ترین بنیان و ویژگی فکری و عملی حزب بعث سوریه، ارزیابی کرد.
موانع مخالفین، حضور سهمناک داعش و قدرت نمایی روسیه
پس از این مقدمه کوتاه، می توان به دنبال پاسخی برای این سوال بود، آیا باید، تغییر رئیس جمهور و به عبارتی ساده تر، کنار نهادن بشار اسد را به عنوان مهم ترین گزینه پایان دادن به بحران سوریه مورد توجه قرار داد، یا لازم است به سناریوی کلان دیگری به نام «تجدید نظر در نظام بعث سوری و مکانیسم های حفظ قدرت» اندیشید؟
شاید زمانی بتوان با خیال راحت و به شکل قاطعانه به این پرسش پاسخ داد، که یک نیروی مخالف بسیار قدرتمند در میدان باشد که توان آن را داشته باشد به عنوان نظام آلترناتیو، جایگزین نظام کنونی شود. اما با نگاهی به وضعیت کلی مخالفان، می توان به سادگی فهمید که جبهه مخالفان (و نه تروریست ها)، توان آن را ندارد که به شکل یکپارچه و منسجم و قارغ از میزان توانمندی های نظامی و دفاعی، در حوزه سیاسی و فکری نیز، آرمان های خود را به گفتمان نخست همه عناصر اجتماعی مردم سوریه تبدیل کند. به ویژه آن که در مقطع فعلی، مخالفین، گذشته از مشکلات سیاسی، سازمانی، مالی و نظامی شان، با دو معضل بزرگ دیگر نیز روبه رو هستند که یکی از آنها حضور نیروهای تروریستی – تکفیری داعش در سوریه و دیگری نمایش قدرت روسیه در سوریه است که با به کارگیری ابزار قدرتمند حملات هوایی، مواضع ترکمان ها، جیش الاسلام، ارتش آزاد و دیگر گروه ها را نیز بمباران می کند و اجازه نمی دهد که بر روی ارض واقع، امکان پیشروی در برابر دولت وجود داشته باشد چه برسد به کنار نهادن اسد و در دست گرفتن قدرت سوریه.
یکی دیگر از معماها و وضعیت های مبهم سناریوی امروز و فردای سوریه، مساله رقه است. می دانیم که رقه در شمال سوریه و در مرز ترکیه، دارای موقعیت نظامی و دفاعی مهمی است و دست کم در سه سال گذشته، این شهر، به عنوان قلعه پولادین و حیاتی ترین سنگر داعش شناخته شده است و از آن به عنوان مرکز امارت اسلامی داعش ها نام برده می شود. یکی از مهم ترین اخبار مرتبط با داعش در یکی دو روز اخیر، مساله توافق حکومت اسد و داعشی ها، برای اخراج افراد عضو داعش و خانواده های آنان از اطراف دمشق و حرکت به سوی رقه بود. به عبارتی دیگر، با رایزنی های دمیستورا و توافق اولیه روسیه و دمشق، مقرر شده که داعش کاری به دمشق نداشته باشد و نیروهای خود را در رقه متمرکز کند.
با در نظر گرفتن موقعیت جغرافیایی مهم رقه و میزان قدرت نفوذناپذیر داعش در این شهر و دشواری هایی که بر سر راه حمله نظامی و هوایی به آن وجود دارد و نیز با توجه به این واقعیت که توافق دمشق با داعش برای حرکت داعشی ها به سوی رقه، حکایت از موقعیت دشوار دولت سوریه و در عین حال ضعف داعش دارد، می توان در مورد این تصمیم و توافق عجیب، به طرح چنین ایده هایی پرداخت که در واقع هر کدام از آنان می تواند دستمایه نوعی از سناریوهای خاص، در مورد آینده سوریه باشد:
یک: این تصمیم، حاکی از آن است که احتمالا دمشق و مسکو و حتی دیگر حامیان و موتلفین آنها، پذیرفته اند که در رقه، یک استاتو و موقعیت خاص دوفاکتو برای داعش در نظر گرفته شود و این گروه، کاری به جاهای دیگر نداشته باشد و به حیات خود ادامه دهد.
دو: متمرکز کردن نیروهای داعش در رقه؛ می تواند گذشته از فوایدی که برای استقرار امنیت در دمشق و حلب دارد، یک نقطه تهدیدی بسیاری جدی در نزدیکی ترکیه فراهم آورد و چنین چیزی، گونه ای از اهرم متوازن سازی در مرز ترکیه و سوریه باشد و بتوان نه تنها ترکیه، بلکه کردها و ترکمان ها و دیگر مخالفین را نیز با آن به تعادل و توازن برساند.
سه: شاید در ظاهر، سپردن رقه به داعشی ها، به معنای اعلام غیرمستقیم و غیرعلنی ناتوانی دمشق و مسکو برای درهم شکستن قلعه داعش است اما چنین چیزی می تواند به معنای رسیدن به آستانه تصمیم گیری و تصمیم سازی در مورد استقرار مخالفین و نوعی از تقسیم قدرت نسبی نیز باشد و احتمالا چنین چیزی می تواند در میان مدت، در شمال سوریه و حلب و دمشق، منجر به استقرار نسبی امنیت شود.
چهار: این تصمیم، یک تلاش جدی برای مقابله با ایده های آمریکا و ترکیه در مورد ایجاد منطقه حائل در جراباس و عزاز و کنترل کرانه غربی فرات است. در همین حال می توان گفت، احنمالا همزمانی کشتن زهران علوش و چند فرمانده دیگر جیش الاسلام وابسته به ترکیه و قطر با خروج داعشی ها از دمشق، با این ایده، بی ارتباط نیست.
شاید بتوان ایده ها و سناریوهای دیگری را نیز به این جملات افزود، اما به هر تقدیر، واقعیت این است که این تدبیر کوتاه مدت و ناپایدار، منجر به حل بحران سوریه و فراهم کردن زمینه مناسب برای استقرار کامل امنیت در این کشور نمی شود. آن چه که برای حل کامل بحران سوریه لازم است، گذشته از ضرورت حل معضل بزرگی به نام حضور گروه های تروریستی و تکفیری، مساله مهم و حیاتی دیگر، ضرورت تجدیدنظر و بازنگری در ساختار حزب بعث و شیوه اداره سوریه است که در هر حال، اگر با فرض محال، از بحران کنونی نیز به سلامت بگذرد، بالاخره در مقطعی دیگر، پیامدهای ذهنیت مشت آهنین، یک بار دیگر سوریه را با بحران روبه رو می کند و لازم است ایده مهمی به نام انحلال حزب بعث و بازنگری در شیوه اداره سوریه، به طور جدی مورد بررسی قرار بگیرد.
نظر شما :