یازدهمین بخش از سلسله یادداشتهای جدید سرکیس نعوم:
تنها بشار تصمیم نمی گیرد
دیپلماسی ایرانی: برای پنجمین سال است که دیپلماسی ایرانی یادداشت های سرکیس نعوم را که در پی دیدارش با مقام های فعلی و سابق امریکایی نوشته است، منتشر می کند. امسال نیز بر اساس همان رویه دیپلماسی ایرانی تلاش دارد این یادداشت های را ترجمه و منتشر کند. با این تفاوت که از لحاظ زمانی تلاش می شود نزدیک تر به زمان انتشار آن در روزنامه مرجع یعنی روزنامه النهار باشد و کاربردی ترین آنها در این جا انتخاب و منتشر شود. اهمیت این یادداشت ها در این است که به روز هستند و مطابق با تحولات جاری در منطقه تهیه شده اند و در آنها نکاتی مشاهده می شوند که برای خوانندگان می تواند جذاب باشند. در ادامه بخش یازدهم این یادداشت ها می آید:
در گفت و گوهایم با یکی از مسئولان عالی رتبه سابق و مهم که مدت ها در مورد مسائل عربی و جهان اسلام کار می کرد و همچنان در این زمینه بسیار فعال است و دائما با منطقه و واشنگتن در رفت و آمد است به موضوع مصر رسیدیم. گفت: «شنیده ام که عبدالفتاح السیسی به فکر ساخت پایتخت جدید افتاده، صحیح است؟»
جواب دادم: «نمی دانم. من هم شنیده ام. مثل این که این موضوع در نشست اقتصادی اخیری که در کشورش برگزار کرده، مطرح شده است. اما به اعتقاد بسیاری چنین کاری دیوانگی است. پروژه بزرگی است و بیش از 50 میلیارد دلار پول می خواهد. این همه پول را از کجا می خواهد بیاورد؟ فکر نمی کنم عرب ها و جهان بتوانند خودشان را درگیر چنین پروژه ای کنند. معروف است که آن چه اکنون بر مصر می رود خیلی شبیه لبنان است: آب در کوزه شکسته (یا سوراخ) ریختن است. مصر نیاز به اصلاحات اقتصادی بسیاری دارد و باید به فکر نوسازی زیربناهای خود و ایجاد فرصت های شغلی جدید باشد.»
گفت: «من هم با تو موافقم برای همین از این خبر تعجب کردم.»
گفتم: «رئیس جمهور سیسی با تروریسم می جنگد و با قدرت هم می جنگد و این کار مطلوب و بسیار خوبی است. اما هم زمان کاری می کند که باعث می شود تعداد تروریست ها در کشورش زیاد شوند، او دارد کاری می کند که اخوان المسلمین هم تروریست شوند. داعش گروه جدیدی است، اما اخوانی ها عمری بیش از 8 دهه در مصر دارند. ادامه ضربه زدن به آنها و متهم کردن آنها به تروریسم و هر کار تروریستی که در کشور می افتد را به آنها نسبت دادن باعث آشوب بیشتر از سوی جریان های سیاسی مختلف می شود. من مسیحی و سکولار هستم و نمی توانم اخوانی باشم، بر خلاف خیلی از روزنامه نگارها هیچ پولی هم از آنها یا از دیگران نمی گیرم. اما من برای مصر می ترسم، مصر یکی از بزگترین کشورهای عربی است که اعراب به آن نیاز دارند، باید بتواند امورش را رفق و فتق کند و نقش ملی اش را بازیابد. افراد نزدیک به اخوان می گویند که گویا او وعده آزادی شماری از زندانیان متمایل به جماعتشان را داده بود که شامل هزاران نفر می شد. اما به وعده خود وفا نکرد. دستورات سختی علیه بسیاری از رهبران اخوان گرفت، عده ای از کادرهای مهم آنها را به زندان های طولانی مدت محکوم کرد و کاری کرد که مابقی هم فرار کنند به ویژه جوانانی که مثل همیشه پر شر و شور هستند و شاید حتی بی باکند. بعد تصمیم دیگری گرفت که به اعضا و یارانش اجازه می داد به بودن در خیابان ها ادامه دهند، به معنای دیگر نیروهای امنیتی و پلیس را آن قدر قوی کرد که به خشونت خود ادامه دهند. این مساله می تواند به برخوردی بزرگ منجر شود.»
نظر داد: «این که می گویی صحیح است. اما شاید سیسی بر صبر ملت مصر اتکا کرده است.»
جواب دادم: «ملت مصر صبور بود. صبر آنها از 1952 تا 2011 بود. بعد از آن دیگر تحمل نمی کند و به خیابان می آید. به خیابان آمد و حسنی مبارک را سرنگون کرد، بعد بار دوم یک سال بعد به خیابان آمد و رئیس جمهور اخوان، محمد مرسی را سرنگون کرد. و حالا هم هچنان به نوعی ملت در خیابان است. این ملت معتقد است می تواند کاری که دو بار انجام داده است را باز هم تکرار کند. دیگر نمی ترسد. خلاصه بگویم، به رغم همه اشتباهاتی که اخوانی ها مرتکب شدند و علی رغم دستورالعمل ترسناکی که در پیش گرفتند و علی رغم ولعشان برای حفظ قدرت و بلکه حتی تسلط بر آن، بسیاری از آنها معتدل تر از اسلام گرایان تندرویی هستند که در قرن گذشته چه کارها که نکردند، مثل القاعده، و در طول سال های گذشته کارهای آنها چه عواقبی که نداشت. برای فرار از خشونت و رویارویی با گروه های تکفیری و جریان های تندروی اسلامی چاره ای نیست جز این که اخوان المسلمین در درون جهان اسلام رشد کند.»
نظر داد: «شاید بتوان گفت آنها ارتدوکس هستند. به هر حال، می دانی چه کسی داعش و القاعده در عراق (زرقاوی) را به وجود آورد؟ ما امریکایی ها. البته منظورم این نیست که ما تصمیم گرفتیم داوطلبانه آنها را به وجود آوریم یا عمدی از جانب ما در کار باشد اما در نتیجه کارهای ما به وجود آمد. می دانی چه کسی داعش و گروه های مشابه آن را در سوریه به وجود آورد؟ حافظ اسد، اسد پدر بعد از آن که آن کار وحشتناک را در شهر حماة در سوریه در سال 1982 کرد. به روزش، خودش هم درک نمی کرد که چه می کند ما هم درک نمی کردیم که این کار چه خطری در آینده به دنبال دارد. بعد از آن بود که کار ساخت مساجد و دانشگاه ها فقط با موافقت حکومت امکان پذیر شد. بعد از آن نسبت به اسلام گرایان هم تساهل شد. بعد از این که بشار اسد هم جای پدرش را گرفت و رئیس جمهور شد و در راس کادر رهبری قرار گرفت همان راه را ادامه داد. تا این که اسلام گرایان از کنترل خارج شدند. به هر حال، یک بار یکی از مسئولان عالی رتبه امریکایی که چند سال پیش، قبل از آغاز بهار عربی، معاون وزیر امور خارجه امریکا بود، رئیس جمهور بشار اسد را دید و از او سه چیز خواست. اول تروریستی که وابسته به القاعده بود و تحت کنترل دولت سوریه بود را تسلیم امریکا کند، قبول کرد. بعد از مدت کوتاهی گفت که فرار کرد. اما بعدش دوباره به زندان افتاد و او هم او را تسلیم امریکا کرد. دوم، عدم دخالت در انتخابات لبنان که موعدش آن وقت نزدیک بود. وعده داد که سوریه در آن دخالت نخواهد کرد. بعدا هم ظاهرا دخالت نکرد. سوم، کنترل بیشتر سوریه بر مرزهایش با عراق تا تروریست ها از طریق سوریه به عراق نروند. جواب داد: "نمی توانم." معاون وزیر امور خارجه امریکا گفت: "یعنی این که نمی خواهی." جواب داد: "بله". وقتی که جلسه تمام شد در حال خروج اسد و میهمان امریکایی اش از سالن، اسد به او گفت: "come just" بعد طوری که دیگران چیزی نشنود خم شد و در گوشش با نجوا گفت: "نمی توانم." و مسئول امریکایی دوباره پاسخش را تکرار کرد: "معنای حرف تو این است که نمی خواهی انجام دهی و نمی کنی." اسد آن چه گفته بود را با لحن آدمی که ناامید است، دوباره تکرار کرد: "نمی توانم (I can’t)". به هر حال، اسد همچنان در قدرت است، به کمک ایران و گروه های شبه نظامی شیعی که بارزترین آنها حزب الله لبنان و دیگر گروه های عراقی هستند. اما دیگر او تصمیم نمی گیرد، تصمیم گیر اصلی ایران است. چیزی که در زمان پدرش نبود.»
نظر دادم: «از بعضی ها در واشنگتن شنیدم که چیزی دست بشار اسد نیست، یک گروهی در سوریه وجود دارد که او هم یکی از اعضای آنها است و این گروه است که تصمیم ها را می گیرد؟»
گفت: «سوریه در حال حاضر تقسیم شده است. این وضعیت هم برای مدت طولانی به همین شکل خواهد ماند. الآن نمی دانیم آینده اش چه می شود.»
بعد گفت: «بگذار درباره لبنان صحبت کنیم. حریری جوان (سعد حریری) می خواهد به نخست وزیری باز گردد؟»
جواب دادم: «روی آن کار می کند. دو چیز جلوی موفقیت او را برای رسیدن به این کار می گیرد، یکی عربستان یا به معنای دیگر کسب موافقت عربستان. دوم، لزوم بررسی این موضوع با ایران به دلیل اهمیتی که ایران در لبنان دارد.»
نظر داد: «حق با توست. وضعیت لبنان این روزها چگونه است به خصوص که همچنان بدون رئیس جمهور هستید؟»
جواب دادم: «بد. شاید از این هم بدتر شود. برای این که با برگزاری انتخابات جدید خلاء نبود رئیس جمهور بیشر احساس می شود و به دنبال آن دولت جدید هم نمی تواند تشکیل شود برای این که رئیس جمهور نیست و وقتی که دولتی تشکیل نشود اوضاع از این هم بدتر می شود. به هر حال این نظر من است علی رغم این که بسیاری در لبنان این نظر مرا بدبینانه می دانند.»
نظر داد: «نه تو واقع گرا هستی. حفظ وضعیت فعلی با وجود این که متزلزل است ضروری است. به من بگو آینده چه می شود به خصوص برای مسیحی ها؟»
جواب دادم: «احساس من این است که آینده ای برای مسیحیان در طولانی مدت در خاورمیانه مسلمان نیست. اما معتقدم که مسیحی های لبنان می توانند بقای خود را در آن طولانی تر کنند. و این برای مسیحیان دیگر کشورهای عربی و اسلامی در دسترس نیست. طولانی کردن یعنی انتظار کشیدن، اگر یک نظام منطقه ای جدید شکل بگیرد مسیحی ها می توانند در سایه آن زندگی کنند، کما این که ممکن است تحولی ایجابی نزد مسلمانان به وجود آید که نه تنها زندگی در کنار آنها را ایمن بلکه آزاد کند. دلیل این که می گویم مسیحی های لبنان می توانند برای رسیدن به چنین مرحله ای انتظار بکشند برای این است که دو ملت مسلمان سنی و شیعی در لبنان وجود دارد که هم از لحاظ دموگرافی و هم از لحاظ قدرت متوازن هستند. اول این که فضا برای سنی های لبنان بسیار گسترده است. دوم این که لبنان قدرت نظامی کلانی در اختیار دارد که شامل اسلحه های عظیم و پیشرفته می شود. دو ملت در آخر دست به تصفیه یکدیگر نخواهند زد بلکه همچنان در اختلاف با هم خواهند ماند همان طور که دهه ها بلکه قرن ها همین طور بوده اند، 13 قرن به این شکل زندگی کرده اند، برای همین نیاز به ملت سومی دارند که بتواند میان آنها را آشتی دهد و منظم کند و در چارچوب یک دولت توافقی میانشان توازن ایجاد کند چیزی مثل توافق طائف یا نظام دیگری که همه با آن موافق باشند. برای همین است که می گویم مسیحی ها با وجود دموگرافی کمشان همچنان به نظر من می توانند این نقش را بر عهده بگیرند برای این که با وجود اقلیت بودن صاحب وزنه ای هستند. بر اساس اطلاعات من همچنان ترکیب دموگرافی آنها در مناطق مختلف لبنان، آن طور که رهبران دینی و سیاسی می گویند، حداقل 25 درصد است.»
مقام عالی رتبه و مهم سابق امریکایی گفت: «با همه این حرف هایی که گفتی من آینده ای برای مسیحیان در لبنان در طولانی مدت نمی بینم.»
گفتم: «آیا به دلیل مهاجرت یا خشونتی است که جنگ ها در پی داشته اند و سبب شده اند که مسیحی ها پناهنده شوند مثل چیزی که چند سالی است در عراق و سوریه می بینیم؟ فکر می کنی با گذشت زمان چه اتفاقی برای دیگر مسیحی ها بیفتد؟»
جواب داد: «فکر می کنم آینده آنها پناهندگی باشد.»
ادامه دارد...
ترجمه: سید علی موسوی خلخالی
نظر شما :