چهل و چهارمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"
صدام چگونه نزدیک ترین فرد امنیتی به خود را کشت
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.
کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا چهل و چهارمین بخش آن را می خوانید:
نظرت درباره برزان التکریتی چیست؟
جوانی ساده از خانواده ای فقیر است. او برادر ناتنی صدام است. درسش را تمام نکرده است. بعدا به سمت ریاست اداره سازمان امنیت منصوب شد و بنا به رابطه خاصی که با صدام داشت از صلاحیت های کامل برخوردار بود. او هم به تدریج سازمان امنیت را بر اداره های دولتی و حزب مسلط کرد به گونه ای که در آخر اداره های امنیتی بر همه چیز مسلط شدند. طوری که وزیر حق نداشت یک راننده ماشین را بدون موافقت سازمان امنیت منصوب کند، همین امر بر دستگاه های حمل و نقل نیز حاکم بود. سازمان امنیت بر حزب و کشور و ملت مسلط شد. و به این ترتیب یک کشور امنیتی ترسناک و رعب آور به وجود آمد. روابط انسانی را ویران کردند. طوری که برادر به برادر شک می کرد و شوهر به زنش. شایعات بی اساس وارد خانواده ها شدند و باعث اعدام ها شدند. طوری که باعث شد هر کسی به این باور برسد که دیگری مزدور سازمان امنیت است. شک و ترس ایجاد شد. و این حالت در عراق همچنان استمرار دارد.
برگردیم سراغ ناظم کزاز؟
کزاز به شکل غیر عادی ای باهوش و واقعا شجاع بود و این قدر خون باز بود که نه ترس می فهمید نه تردید. وقتی که قدرت را گرفتیم به هیچ وجه تمایل نداشتیم که به شماری از حزبی ها که در جنایت های 1963 دست داشتند فرصت عمل بدهیم، در راس آنها کزاز بود. در آن مرحله کزاز در کمیته بازجویی از کمونیست ها بود. ناگهان با تعیین مردی برای سازمان امنیت عام شوکه شدیم که باعث خشم افراد حزب شد. صدام مجبور شد که نشستی برای کادر حزبی ای که من هم در آن مشارکت داشتم، ترتیب دهد. حزبی ها به این انتخاب اعتراض کردند. صدام حرف ها را شنید سپس جواب داد: من با اعتراض های شما موافقم اما من هم نظر خودم را می دهم. ما امروز کشوری داریم که اداره های آن نیاز به حضور افراد متخصص در آن اداره ها دارند. این اداره ها نیاز به مهندس یا اقتصاددان دارند. همچنین اداره های امنیتی ای داریم که نیاز به افراد متخصص دارند. در جامعه عراق کسی متخصص تر از ناظم کزاز که مسائل امنیتی را خوب بداند، نداریم. حافظه اش قوی است و بدون عاطفه برخورد می کند. توانایی هایی دارد که هیچ کس ندارد و ما مجبوریم که از تجربیات او استفاده کنیم.
ناظم کزاز را انتخاب کرد و اداره امنیتی را گسترش داد و دفتری ایجاد کرد که بر سازمان امنیت و اطلاعات هر دو استیلا داشته باشد که صدام حسین آنها را اداره می کرد. البته کزاز یک حزبی بی نهایت پایبندی بود.
به این ترتیب کزاز حوادث را مراقبت می کرد و تجربه حزب به سمتی می رفت که به سود بکر باشد و صدام طرحی ریخت که از هر دو آنها خلاص شود.
طرح کزاز چه بود؟
بکر به یکی از کشورهای سوسیالیستی سفر کرد و به این ترتیب کشور در طول این مدت به صدام سپرده شد. کزاز فکر کرد که وقتی که بکر برگردد صدام به استقبال او می رود و به همراه او شماری از مسئولان دولت و حزب خواهند رفت. فکر کرد که این مناسبت فرصت خوبی است برای خلاص شدن از هر دوی آنها. موعد رسیدن بکر را تعیین کرد و به مسئولین ابلاغ کرد. طبیعتا کزاز مسئول تدابیر امنیتی بود. دو سه ساعت قبل از رسیدن بکر کزاز موعدی را هماهنگ کرده بود. به بعضی از مسئولین گفت که در امنیت عام دایره جدیدی را برای سازمان امنیت باز کرده ام و تکنولوژی مدرنی را در آن مستقر کرده ام که می خواهم از شما را از آن با خبر کنم. در میان دعوت شدگان حماد شهاب، وزیر دفاع و سعدون غیدان، وزیر کشور به اضافه دیگران بودند. وقتی که به مقر سازمان امنیت عام رسیدند آنها را دستگیر کرد به انتظار این که طرحش را اجرا کند، همچنین مسلسل هایی را بر پشت بام فرودگاه و جاهای دیگر توزیع کرد.
در این جا اشتباهی رخ داد که همه محسابات را تغییر داد. بکر تاخیر کرد تا رسید. قصه هایی که بعدا نقل شد ضد و نقیض هستند. از جمله این که رئیس یکی از کشورها اصرار کرد چند ساعت بیشتر بماند تا از او پذیرایی بیشتری کند. همچنین می گویند که یکی از سازمان های امنیتی کشورهای شرقی از طرح باخبر شد و از بکر خواست که کمی موعد رسیدنش به فرودگاه بغداد را به تاخیر بیندازد. عده ای هم می گویند که اتفاقاتی در هواپیما افتاد که بکر را مجبور کرد دیرتر پرواز کند. بکر در موعد معین نرسید، ناظم کزاز نگران شد. ترسید که مبادا توطئه فاش شده باشد. و حتی اگر هم کشف نشده باشد صدام به فرودگاه بیاید و بعدا بفهمد که کزاز وزرای دفاع و کشور را دستگیر کرده است. در آخر تصمیم گرفت که از مجموعه خود با توجه به کسانی که دستگیر کرده بود، فرار کند. به طرف مرزهای ایران رفت و ارتش هم به دنبالش افتاد، برای همین از طریق دستگاه امنیتی پیشنهاد داد که در خانه عبدالخالق السامرائی دیدار تفاهمی صورت بگیرد.
خواسته او رد شد و بعد از این که حماد شهاب کشته و سعدون غیدان زخمی شدند، کزاز دستگیر شد. او را به کاخ آوردند. در این جا گفته می شود که بکر می خواست کزاز را بازجویی کند در حالی که صدام می خواست به سمتی برود که بازجویی انجام ندهد به این بهانه که جای بازجویی نیست. و کزاز را سریعا اعدام کند.
در این جا تفسیری وجود دارد از این که فرودگاه سناریوی دو توطئه شد: اول این که گفته می شود که کزاز با صدام درگیر توطئه بود و غرض هر دوی آنها خلاص شدن از بکر بود. و دیگری این که کزاز از فرصت استفاده کند و از شر هر دوی آنها خلاص شود. و دلیل این تفسیر این بود که در میان هم حزبی ها کزاز از افراد بسیار نزدیک به صدام بود.
ادامه دارد...
ترجمه: سید علی موسوی خلخالی
نظر شما :