سی و سومین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"
اولین تسویه حساب حزب بعث با چه کسی بود؟
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.
کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا سی وسومین بخش آن را می خوانید:
صدام در خلال انجام عملیات ]کودتا[ چگونه برخورد می کرد؟
دقیقا مثل دیگران. لباس نظامی پوشید و مثل دیگر اعضای قُطری حزب مسلسل به دست گرفت.
عملا فرمانده چه کسی بود؟
بکر رهبر حزب بود که خود از نظامی های معروف و نخست وزیر سابق بود. و می توانم با قاطعیت بگویم که یک کار دسته جمعی انجام دادیم.
آیا صدام در لحظات حساس شجاع بود؟
کار ما امروز برای سرنگونی صدام نباید ما را به سمتی ببرد که وقایع را تحریف کنیم. امروز می شود صدام را به بسیاری از کارها متهم کرد اما نمی توانیم بگوییم که او شجاع نبود. صدام مرد لحظات و مواضع سخت بود. شجاعت نیاز به دلیل و همچنین ستم ندارد. لازم است در این جا یادآور شوم که کار حزبی واقعا سخت و طاقت فرسا بود و صدام در آن دوره ستاره نبود و دستور صادر نمی کرد. می توانم بگویم که او حزبی بود و به تصمیم های حزب پایبند بود.
داستانی مطرح است که می گوید او با تانک کاخ را اشغال کرد؟
من با حفظ امانت داری چیزی را که دیدم و با آن زندگی کردم را روایت می کنم. اما روایت هایی که بعدا گفته شدند آنها مساله دیگری هستند.
قدرت را گرفتید بعد از آن چه کردید؟
گرفتن قدرت در کشوری مثل عراق کار ساده ای نیست. برای ما این مهم بود که رسیدن ما به قدرت باعث ریختن خون مردم نشود. اعضای رهبری قطری در حزب وسواس داشتند که آن چه در سال 1963 اتفاق افتاد تکرار نشود زمانی که افکار عمومی دو دسته شدند و رویارویی ها و تسویه حساب ها آغاز شدند. حقیقت این است که ما به آن وعده ای که داده بودیم، عمل کردیم، و آن این که نایف علی رغم نگرانی های ما از روابطش و جاه طلبی ها و توانایی تاثیرگذاری کاملش بر داوود که به او وزارت دفاع را وعده داده بودیم، نخست وزیر شود.
هیچ اغماضی بر سر شخصیت اول نبود. کار برای ما تمام شده بود و آن این که احمد حسن البکر رئیس جمهور شود و علاوه بر آن رئیس شورای رهبری انقلاب و دبیر کل قطری حزب باقی بماند. او بالاترین مقام حزبی و شخصیت سیاسی و نظامی محسوب می شد در نتیجه بسیار سخت بود که به سراغ کس دیگری برای ریاست جمهوری برویم. مشکل در درون دولت بود و این که نخست وزیری را به نایف بدهیم بدون این که تصمیم سابق خود را برای کنار زدن او در نزدیک ترین زمان ممکن را فراموش کنیم. برای همین بر ضرورت شریک کردن دیگران در شورای رهبری انقلاب و حکومت تاکید کردیم.
همین موضوع در میان اعضای شورای رهبری انقلاب، بکر و صالح مهدی عماش و عبدالرزاق نایف و حردان التکریتی و سعدون غیدان بود.
دولت شامل بسیاری از بعثی ها نمی شد. نخست وزیری برای نایف و وزارت دفاع برای داوود و وزارت کشور برای عماش، و حردان التکریتی نیز به ریاست ستاد ارتش منصوب شد. من نه عضو شورای رهبری انقلاب بودم و نه در فردای 17 ژوئیه، عضوی در دولت. همین مساله برای صدام نیز بود.
رهبری قطری حزب جلسه ای برگزار کردند تا در آن درباره تصمیم هایی که سابقا گرفته بودیم از جمله کنار زدن نایف و داوود تجدید نظر کنیم. بکر صحبت کرد و گفت: مجبور شدیم نایف را شریک کنیم برای این که طرح ما را کشف کرد و ترسیدیم اگر بی توجهی کنیم ما را بکشد. به او وعده نخست وزیری دادیم و به وعده خود عمل کردیم و به محض این که ساعت اجرای تصمیم فرا برسد او دیگر به ما خیانت نمی کند. وقتی که تصمیم گرفتیم او را شرکت دهیم بر این نکته نیز توافق کردیم که در سریع ترین زمان ممکن او را کنار بزنیم. اما امروز می خواهم بگویم که حوادث 1963 که میان بعثی ها و کمونیست ها رخ داد به دلیل خون هایی که ریخته شد همچنان در یاد مردم هست. می ترسم اگر امروز نایف را سرنگون کنیم متهم به خیانت شویم و این باور نزد مردم تقویت شد که تسویه حساب ها در راهند. چه کنیم اگر او به همکاری اش با ما ادامه داد؟ و چه چیزی باعث می شود که ما به فکر سرنگونی او بیفتیم؟ به او فرصت بدهیم. همه ما اشتباه داریم. من پیشنهاد می کنم که به همکاری با او ادامه بدهیم و اگر رفتار دیگری از او دیدیم به وقتش تصمیم می گیریم. موافقت کردیم و نایف کار خود را به عنوان نخست وزیر آغاز کرد.
چند روز بعد بکر مرا برای شرکت در جلسه فوق العاده حزب صدا کرد. گفت خوب به یاد دارید که من درباره نایف در جلسه سابق چه گفتم. من الآن از شما می خواهم که حرکت کنید در سریع ترین زمان ممکن او را سرنگون کنید. از او درباره دلیل این کار پرسیدیم، به گزارش هایی اشاره کرد که می گویند نخست وزیر جدید با سرعت دیوانه واری برای سرنگونی حکومت حزب بعث حرکت می کند. و گفت که نایف با نظامی ها تماس گرفته است تا آنها را علیه حزب بسیج کند و نمی داند که بعضی از آنها خود وابسته به حزب هستند. و افزود: عجله کنید رفقا قبل از این که ما را سرنگون کند. این همه چیزی است که می توانم بگویم قبل از این که به این اتاق بیاید و همه ما را بکشد. همین الآن می روم. مشورت کنید و طرحی برای خلاصی از او بریزید و من با هر چه که تصمیم بگیرید موافقت می کنم.
روز بعد در خانه مهدی عماش که وزیر کشور بود در نبود بکر تشکیل جلسه دادیم، ترسیدیم که نایف علیه همه در یک جا وارد عمل شود. طرح را ریختیم و برای اجرای طرح توسط دو نفر توافق کردیم: من و صدام. طرح به این جا ختم می شد که از نایف و داوود که یکی نخست وزیر بود و دیگری وزیر دفاع خلاص می شدیم.
ادامه دارد...
ترجمه: سید علی موسوی خلخالی
نظر شما :