سی امین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"
صدام حسین چه شخصیتی داشت؟
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.
کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا سی امین بخش آن را می خوانید:
]گفت وگوی دوم؛ صلاح عمر العلی، نماینده سابق عراق در سازمان ملل[
آیا از قبل نام صدام حسین را شنیده بودی؟
بله. اسم صدام همیشه در دایره های حزبی و خارج از آن بعد از این که در تلاش برای ترور عبدالکریم قاسم مشارکت کرد و بعد از آن به سوریه و از آن جا به مصر فرار کرد، برده می شد. او چند روز بعد از آن که حزب قدرت را در 8 فوریه 1963 به دست گرفت به کشور بازگشت. قبل از آن اسم صدام در حادثه تروری در تکریت برده شد که می توانیم درباره آن بعدا صحبت کنیم. اسم صدام را می شنیدم اما شخصا او را نمی شناختم.
بعد از این که او را دیدی احساست چه بود؟
اولین احساسم این بود که او مردی جدی و انسان شجاع و باهوشی است. در نهایت ادب و شایستگی و احترام بود. و این احساس بعدا زمانی تقویت شد که به عنوان اعضا در کادر قطری همدیگر را دیدیم و بعدا با یکدیگر همکاری کردیم. احساسم تغییر نکرده است. صدام باهوش و شجاع و مودب است و انسان را به احترام وا می دارد. آرام است و حرف هایت را می شنود و به گونه ای برخورد می کند که انگار واقعا به حرفهایی که می زنی توجه دارد. البته من در این جا از صدام حزبی قبل از به دست گرفتن قدرت، قدرتی که باعث تغییر او در شخصیت و احساس و تلاش هایش شد، صحبت می کنم.
گفته می شود که او در جلسه های حزبی کم حرف بود؟
نه، کم حرف نبود. اگر می دید که چیزی را باید بگوید وارد بحث می شد و با ادب و احترام و احساس مسئولیت صحبت می کرد.
آیا میان تو و او در جلسات برخوردی هم پیش آمده بود؟
نه با من و نا با غیر از من برخورد نمی کرد. صدام در آن روزها مرد نمونه ای بود. جوانی که همه وقت خود را صرف حزب کرده است. به یاد نمی آورم که در آن روزها حرف تندی را علیه عضوی دیگر زده باشد یا کسی را کلافه کرده باشد. کاملا پایبند بود.
در بعضی کتاب ها آمده است که نبود فرهنگ باعث بعضی عقده ها نزد او شده بود؟
این حرف صحیح نیست. می دانست که می خواهد درباره چه حرف بزند. مرتب و با آرامش و دقت و وضوح صحبت می کرد. خوب گوش می کرد و خوب حرف می زد و خوب هم می خواند.
چه عواملی باعث شد که بازگشت حزب بعث به قدرت در بغداد در ژوئن 1968 تسهیل یابد؟
طبیعی است که حزب تلاش کند به قدرت بازگردد تا برنامه ها و آرمان هایش را اجرا کند. به این معنا نیاز به تصمیم نداشتیم برای این که همیشه وجود داشته است حرف فقط بر سر چگونگی اجرا و استفاده از فرصت ها بود.
شکست 1967 منطقه را لرزاند. و در سایه وقوع آن و بازتاب هایش حزب کنگره را در لبنان برگزار کرد که در آن نمایندگان حزب از قطرهای مختلف کشورهای عربی شرکت کردند. کنگره مهمی بود. من در آن شرکت نکردم برای این که سفر به لبنان نیاز به ویزا داشت. احمد حسن البکر و صدام حسین هم در آن شرکت نکردند. رفقای عراقی موجود در سوریه در آن شرکت کردند. مشارکت کنندگان شکست 1967 را شکستی برای دولت ها دانستند و بحث بر سر راه هایی که مردم می توانند به آن ها واکنش نشان دهند، متمرکز شد. نتیجه این شد که باید جبه هایی در تمامی قطرهای عربی به وجود آید تا زمینه ایجاد یک جبهه قومی مردمی گسترده و کامل که بتواند پاسخ شکست را بدهد، تشکیل شود. به شاخه های حزب این مقررات ابلاغ شد. ما باید تلاش می کردیم جبهه ای در عراق به وجود بیاوریم. مساله آسانی نبود. قصه بعثی ها با کمونیست ها معروف است، فصل های خونینی را با هم رقم زدند که زخم هایی را نزد هر دو طرف به وجود آورد. درگیری های دیگری با نیروهای دیگر نیز به وجود آمد. بعد از مناقشه ها مشخص شد که ما باید تلاش هایی را آغاز کنیم. گفت وگوها با کمونیست ها و نیروهای کرد و طرف های دیگر آغاز شدند.
حزب کمونیست میان رهبران سنتی که شامل کمیته مرکزی به ریاست عزیز محمد و رهبران مرکزی به رهبری عزیز الحاج که از حزب جدا شد، تقسیم شده بود. گفت وگوها را با کمیته مرکزی شروع کردیم و دیدارهای دوره ای را تنظیم کردیم. تلاش کردیم با مجموعه عزیز الحاج نیز ارتباط بگیریم که رد کردند چرا که خودشان را انقلابی می دانستند و وقتی که صحبتی به میان می آمد مبارزه مسلحانه را تایید می کردند. همچنین تماس هایمان را با حزب دموکراتیک کردستان و اتحاد میهنی کردستان آغاز کردیم. هدف از این گفت وگوها بازسازی پل های اعتمادسازی و ایجاد جبهه ای در صورت امکان بود که تضمین دهد دیگر رنج های 1963 در صورتی که فرایند تغییر رخ داد، تکرار نشود. و این گفت وگوها به غرض خود هم رسیدند.
ادامه دارد...
ترجمه : سید علی موسوی خلخالی
انتشار اولیه: جمعه 7 شهریور 1393 / باز انتشار : چهارشنبه 12 شهریور 1393
نظر شما :