بیست و هشتمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"
انتظار می رفت صدام خودکشی کند
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.
کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا بیست و هشتمین بخش آن را می خوانید:
]گفت وگوی دوم؛ صلاح عمر العلی، نماینده سابق عراق در سازمان ملل[
برگردیم به صدام، می گویند که همیشه در یک طوق امنیتی زندگی می کرد؟
بله و ]حسین کامل[ بیش از هر شخص دیگری درباره طوق امنیتی او صحبت کرد. حس امنیتی اش واقعا بالا بود که در نتیجه وضعیت امنیتی ای بود که در آن بزرگ شده بود و زندگی می کرد. از کودکی وضعیت زندگی اش بسیار سخت بود و این مساله تنها تضمین کننده قدرتش بود. در روستایی به دنیا آمد که اهالی آن به شرارت معروف بودند. اخیرا احساس می کرد که مورد تهدید است و با خشونت شدید تلاش می کرد که از خودش حمایت کند. اما چارچوب تغییری که در آن زندگی می کرد و ابزارهایی که استفاده می کرد نوعی ابتکار در خود داشت که بی نظیر بودند.
تفنگش همیشه با او بود؟
تفنگ همیشه همراهش بود.
و می گویند که برای حفاظت از خودش همیشه گلوله آخری نگه داشته بود!
خیلی امکان دارد. و من معتقدم که بعید است خود را تسلیم کند. ممکن نیست خودش را اسیر تسلیم کند. بر اساس آن چه من می دانم و تربیتی که او شده است می توانم بگویم که بسیار سخت است که او را اسیری در برابر دادگاه های بین المللی ببینیم.
این بدان معنا است که تا آخرین لحظه می جنگد؟
می جنگد یا خودکشی می کند.
درباره بزرگ شدن صدام حسین و ابتدای زندگی اش در تکریت چه می دانی؟
صدام حسین متولد روستای عوجه در 9 کیلومتری شهر تکریت بود، او در آن جا به دنیا آمده بود. گفته می شود از موالید 1937 است. عجیب نیست که نمی توانیم روز و ماه تولدش را بدانیم. در آن موقع خانواده ها دیر فرزندانشان را در اداره های رسمی ثبت می کردند برای همین تاریخ دقیق تولدها مشخص نبود. من سعی کردم از مادرم تاریخ دقیق تولدم را بفهمم اما نتوانست به یاد بیاورد در حالی که من متولد شهر بودم و در خانواده ای به دنیا آمده بودم که وضعیت قابل قبولی داشت. برای همین باید بگویم که زندگی صدام بسیار شبهه برانگیز بود. داستان های رسمی ای که شنیدم حاکی از آن است که سال های اولیه زندگی این مرد زیاد مشخص نیست و آن چه به او نسبت داده می شود چندان وجود خارجی ندارد. دشمنانش داستان هایی می گویند که یا با کارهایی که انجام داده است تطبیق نمی کند یا این که ثابت نشده که واقعا چنین کارهایی کرده باشد.
صدام در خانواده ای فقیر به دنیا آمده است. پدرش چیزی شبه کشاورز بود و بعضی وقت ها هم نگهبانی می کرد. آنهایی که او را می شناسند به یاد می آورند که آدم ساده ای بود. او قبل از این که پسرش به سه سال برسد، فوت کرد. به این ترتیب صبحه، مادر صدام، خودش را تنها با پسرش یافت. زنی جوان که می خواهد کودکش را بزرگ کند آن هم در وضعیت فقر و قید و بندهای شدید سنتی. صبحه با ابراهیم الحسن ازدواج کرد و بعدا پسرانی به دنیا آورد که برادران ناتنی صدام مثل برزان و وطبان و سبعاوی شدند.
رفتار ابراهیم حسن با این طفل کوچک چه بود؟
کسانی که ابراهیم الحسن را می شناختند می گویند که شخصیت شروری داشت که هیچ حد و مرزی برای احساسات ظالمانه اش نمی شناخت. ابراهیم هیچ احساس مهربانی و مودتی به پسر صبحه نداشت. با او با دشمنی مفرطی رفتار می کرد و او را بی رحمانه می زد علی رغم این که بچه کوچکی بود. شاید از این ناحیه بتوان بعضی از رفتارهای صدام را تفسیر کرد. در روستایی به دنیا آمد که اهالی آن به سنگدلی معروف بودند و برای تصفیه حساب های اختلاف هایشان از زور استفاده می کردند. روستای فقیری که نبود برق بر قساوت شب هایش می افزود. و شوهر مادرش با تهدید و کتک های شدید با پسر یتیم برخورد می کرد. شاید بچه کوچک در این موقع بود که به این نتیجه رسید که دنیا رحم نمی کند و انسان باید آن قدر قوی باشد تا بتواند آزار را از خودش دور کند یا آن قدر قوی شود که دیگران نتوانند هر گونه آزاری به او برسانند. و عده ای هم می گویند که کودکان هم از این پسر یتیم سوء استفاده می کردند و آن قدر او را می زدند که او قانع شد که باید خودش به خودش برسد تا بتواند در برابر حملاتی که به او می شود از خودش دفاع کند، از چاقو شروع کرد تا به تفنگ رسید که تبدیل به رفیق همیشگی صدام شد.
ادامه دارد...
نظر شما :