بیست و سومین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"
روستایی ساده ای که یک شبه ژنرال صدام شد
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.
کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا بیست وسومین بخش آن را می خوانید:
]گفت وگوی دوم؛ صلاح عمر العلی، نماینده سابق عراق در سازمان ملل[
حسین کامل را در امان دیدی؟
بله او را بعد از یک مدت طولانی بعد از ترک عراق دیدم. حقیقتش او بارها پافشاری کرد که همدیگر را ببینیم. در آخر به امان رفتم و با او جلسه های متعددی را برگزار کردم، شاهدان زنده ای هستند که درباره آن چه در آن جلسات گذشت شهادت دهند.
بعد از استعفای من در 1982، زمانی که من در سمت نماینده دائم عراق در سازمان ملل بودم، صدام اعلام استعفا را به تعویق انداخت، و حسین کامل را نزد من فرستاد که مرا در نیویورک ملاقات کرد. در آن روز به من گفت که رئیس از تو می خواهد که به هر قیمتی شده استعفایت را بدهی و او آماده است که به تو یک پست رسمی و هر آن چه بخواهی را بدهد. و افزود که عراق در جنگ با ایران به سر می برد و از این می ترسیم که ایرانی ها از استعفای تو علیه حکومت و کشورت بهره برداری کنند، در حالی که تو عضو سابق شورای رهبری انقلاب و از اعضای رهبری قُطری حزب و وزیر سابق بودی. از ما خواست که این مساله را حل کنیم و رئیس حاضر به پذیرفتن هر راه حلی که تو را راضی کند، است.
واقعیت این است که تصمیم من تصمیم نهایی بود و به وعده های صدام که کشور را به سمت فاجعه رهبری می کرد، اعتماد نداشتم.
حسین کامل در امان به من گفت که نگرانی های سابق تو به جا بودند. یادآور شد که صدام با خشونت بارها به آنها گفت: در راضی کردن صلاح عمر العلی برای بازگشت ]به عراق[ شکست خوردید. چیزی ازتان نخواستم جز این که او را راضی کنید به یک متر از اراضی عراق وارد شود بعد مساله را به خودم بسپارید. این حرف را بارها تکرار کرد. مساله روشن بود، می خواست که من به این یک متر وارد شوم تا سازمان امنیتش بتواند مرا تصفیه کند.
حسین کامل درباره دلایل ترکش چه گفت؟
برایم چگونگی خروجش از عراق را گفت. گفت خودش را به مثابه یک آدم کوری در دوره های قبل می بیند که به مرحله ای رسیده که کشف کرده حجم خسارت هایی که حکومت به عراق و ملتش وارد کرده چقدر زیاد است. و افزود که او حقیقت را دیر کشف کرد و مفاد حرف هایش این بود که حکومت ظالم و جنایتکار در حق مردم و امت است. و گفت: من حسین کامل احساس عذاب وجدان و نادرستی بزرگی می کنم برای این که من ابزاری از ابزارهای این سلطه بودم. گفت که من شاهد بودم و زندگی کردم و دیدم که حجم خسارت های بشری و مالی چقدر بوده است. عذاب وجدان مرا تحریک کرد که به فکر زنان بیوه و بچه های یتیم و ستمی که در حق بسیاری شد، بیتفم و می گفت که خودش را در وضعیتی یافته که به آینده عراق و فرزندانش اگر بخواهد راه فعلی بیش از این ادامه یابد، بیفتد.
من در این جا فقط می خواهم آن چه او گفت را بگویم و نه می خواهم صحت احساساتش را تایید یا نفی کنم. حسین کامل فردی از یک خانواده ]ساده[ بود. صدام او را به خودش نزدیک کرد و به او همه چیز داد.
سربازی ساده در گارد همراهش بود که او را به بالاترین رتبه ها رساند و به او سمت سرتیپ داد. او را به سمت های وزارت دفاع و وزارت صنایع نظامی منصوب کرد که برای ساخت انبارهای نظامی اش میلیاردها پرداخت. سپس او را داماد رئیس جمهور کرد و برای سال ها نزدیک ترین فرد به او بود. او به صدام حتی نزدیک تر از عدنان خیرالله، وزیر دفاع و برادر زن رئیس جمهور و رفیق او در خانه دایی اش خیر الله طلفاح بود.
شاید حسین کامل تنها نمونه ای از آن دسته جوانانی بود که صدام آنها را از روستایش آورد. جوانانی که کفایت کار نداشتند که ناگهان خودشان را در سمت های حساس در مرکز ریخت و پاش های افراد و گاردهای نظامی می دیدند که بودجه های کلانی در اختیارشان بود و توانایی تاثیرگذاری بر سرنوشت هم قبیله ها و خانواده هایشان در مقابل وفاداری کامل به رئیس جمهور پیشوا را داشتند.
حسین کامل جوان ساده ای بود. از ذکاوت ذاتی چیزی کم نداشت اما شناخت های علمی و خبرگی لازم را که می بایست به تدریج به دست می آورد به هیچ وجه نداشت. تا حد افراط و تهور شجاع بود که به او اجازه می داد بتواند بر شخصیت بدوی اش غلبه کند.
ادامه دارد...
نظر شما :