یازدهمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"

روزی که پافشاری صدام برای اعدام اثر نکرد

۲۹ فروردین ۱۳۹۳ | ۱۸:۳۰ کد : ۱۹۳۱۶۵۲ اخبار اصلی خاورمیانه
صدام این حادثه را به عنوان یک نقطه ضعف نزد خود ثبت کرد، و این که حازم جواد انقلاب و کشور را گم و گور کرد برای این که خون 10 یا 15 نفر ریخته نشود، او این عدد را کوچک می شمرد و کم اهمیت جلوه می داد.
روزی که پافشاری صدام برای اعدام اثر نکرد

دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنجترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.

کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا یازدهمین بخش آن را می خوانید:

صدام به دنبال فرصتی بود تا بتواند راهی برای ورود به بازی رسیدن به قدرت پیدا کند. در پاییز 1963 و بعد از تبلور اختلافات میان جناحی که به آن «چپی ها» یا تندروها در داخل حزب می گفتند و آنها را صالح السعدی نمایندگی می کرد با جناح «راست گرا» یا معتدل ها که حازم جواد آنها را نمایندگی می کرد، صدام تلاش کرد فرصت را غنیمت شمارد. صدام به دفتر جواد رفت و از جذب نیروهای حزب شکایت کرد و سعدی و دوستانش را ملامت کرد. به جواد آمادگی اش برای اعمال محدویت هایی در رفتار السعدی و رفقایش را بیان کرد و گفت: «مشکلاتی از این دست همیشه با کنفرانس های حزبی و اجراهای روتینی حل نمی شوند. نیاز به برخورد دارد.» و جواد می گوید پیشنهادی که او داد در بطن خود نوعی از آمادگی برای تصفیه السعدی را داشت. ]می گوید[ «با فکرش از اساس مخالفت کردم و هر گونه استفاده از قدرت را رد کردم و تلاش کردم که او را ناامید کنم.»

یک هفته بعد صدام خواست که صاحب نقشی در نزاعی که این بار خیابان ها را منفجر کرده بود، داشته باشد.. و حازم جواد می گوید: «در درگیری های داخلی ای که در درون حزب آغاز شد و به اصول تعریف شده سپتامبر رسید و بعد از این که انتخابات حزبی برگزار شد و امور برای برگزاری کنفرانس قُطری آماده شد، گزارش ها می گفتند که صدام در برابر گروه گارد ملی و علی السعدی و دیگران که به آنها جریان خشونت طلب و چپ گرا می گفتند، ایستاده است. به شدت علیه آنها بود. به گونه ای که می توانم بگویم که به سمت جریانی که به آن جریان معتدل می گفتند تمایل پیدا کرده بود، جریانی که من به همراه طالب و البکر و جریان های دیگر آن را نمایندگی می کردیم. در کنفرانس ملی سخنرانی معتدل و خوبی کرد که در آن به جناح السعدی حمله کرد، و وقتی که درباره شورش گارد ملی در روز 13 نوامبر سخن گفت هیچ اشاره و گریزی به تماسش با دفتر من در کاخ جمهوری که خواستار اذن تصفیه شورشیان شده بود، نکرد. همان تماسی که در آن گفت: چنین مساله ای قابل چانه زنی نیست، فقط دستور تو را می خواهد. به او گفتم: به هیچ وجه آمادگی ندارم خونی حتی یک قطره ریخته شود، همین که خون کمونیست ها به گردنمان است برایمان کافی است، الآن خون بعثی ها را هم می خواهی. بر تقاضایش اصرار می کرد و تا آخر هم بر این اصرار خود ماند. بر بخش کرخ مسلط بود و برای همین احساس آسودگی می کرد. می گفت فقط دستورش را بده و دیگر کارت نباشد. و با هم حزبی ها با الفاظی ناشایست صحبت کرد، او این حادثه را به عنوان یک نقطه ضعف نزد خود ثبت کرد، و این که حازم جواد انقلاب و کشور را گم و گور کرد برای این که خون 10 یا 15 نفر ریخته نشود، او این عدد را کوچک می شمرد و کم اهمیت جلوه می داد. و گفته می شود که در جنبش 18 نوامبر، که در آن موقع من در بیروت بودم، نیروهای ارتش که فرمانده کل قوا و عالی ترین فرمانده آنها عبدالسلام عارف بود، اقدام به تصفیه افراد گارد ملی کردند. مشارکت فعالی داشتند و با شدت عمل برخورد کردند در زمانی که حردان التکریتی وزیر دفاع آن بود و عبدالسلام رئیس جمهوری عراق. احمد ]حسن[ البکر به آنها گفت که به شما تبریک می گویم و انشاء الله موفق باشید. من در خانه بودم که با من تماس گرفتند، افسران بخش ها همگی از افسران حزب بعث بودند، قطعا افسرانی که در نهاد نظامی نفوذ کرده بودند نیز ]در این کشتار[ دست داشتند برای این که دستورات از ریاست جمهوری می رسید، و این به هیچ وجه یک حرکت اجنبی رسیده از خارج از کشور نبود. این همه چیزی است که از صدام می دانم. او مرا تا بیروت دنبال کرد و در آن جا با من ملاقات کرد و از طریق دمشق به عراق برگشت، و در همین اثنا از سوی میشل عفلق به کادر رهبری اضافه شد تا در کنار البکر باشد.»     

ادامه دارد...

کلید واژه ها: صدام از این جا عبور کرد


( ۲ )

نظر شما :