دهمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"

اولین جنایت صدام چه بود؟

۲۲ فروردین ۱۳۹۳ | ۲۳:۳۸ کد : ۱۹۳۱۳۲۵ اخبار اصلی خاورمیانه
از جواد پرسیدم که آیا صدام با عملیات شکنجه در «کاخ النهایه» در سال 1963 مرتبط بود یا خیر، به ویژه زمانی که کمونیست ها را هدف قرار داده بودند؟
اولین جنایت صدام چه بود؟

دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنجترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.

کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا دهمین بخش آن را می خوانید:

در آن روزها ابتدای قصه صدام حسین ترسیم می شود. جواد به خاطراتش رجوع می کند و می گوید: «با رسیدن سالم صدام حسین الرکابی خوشحال شد. به من گفت: من می خواهم از برادر صدام تقدیر کنم. جواب دادم: ما چیزی در اختیار نداریم چگونه تقدیر کنیم. تنها راهی که می توانیم از او تقدیر کنیم این است که او را به عنوان عضو فعال حزب بعث بپذیریم. این حادثه تصادفی نقشش را بازی کرد. تیم ترور متشکل از شش نفر بود. در خلال عملیات آماده سازی جوانی به اسم یاسین السامرائی عذر خواست و گفت که در ترور شرکت نمی کند. از ترس این که مبادا آن چه می داند فاش شود الرکابی او را به سوریه فرستاد و از سازمان سری خواست که جانشینی به جای او نامزد کند. سازمان پیشنهاد داد که جوانی که اخیرا با حزب ارتباط پیدا کرده و گویا شجاع و مشتاق و مستعد است، جانشین او شود. و به این ترتیب صدام که گمان می رفت تنها یاری پیوسته به تیم ترور است به عضویت حزب در آمد.»

و می افزاید: «فواد خواست که از صدام تقدیر کند و از دستورات حزب که می گوید باید یار حزب دو یا سه سال قبل از پذیرش عضو عامل باشد، فراتر رفت. برای این که اصول حزبی می گفت که باید شخص جدید مورد تایید دو نفر ]از اعضای حزب[ باشد، الرکابی گفت: من صدام را نامزد می کنم و تو هم با پیشنهاد من همراه می شوی. موافقت کردم. جوان در عملیات سهیم شد و زخمی شد. و علی رغم آن بر خودش مسلط شد و به سوریه فرار کرد.

در اتاقی زیر زمین در دمشق، که در اصل انباری بود، دیداری به ریاست فواد و با حضور من برگزار شد، به اضافه علی صالح السعدی و مدحت ابراهیم و عبدالله الرکابی و شاید افراد دیگری هم بودند. فواد سخنرانی ای کرد و با «رفیق عزیز صدام» او را ستود و به ستایش از شجاعت و وفای او پرداخت. و گفت که پیشنهاد داده است که او عضو عاملی در حزب باشد و من نفر دومی هستم که پیشنهاد او را تایید می کنم. بعد از آن همه ایستادیم و در برابر ما جوان خجالتی قد بلند تیزبینی که سبزی پوستش به سیاهی می زد ایستاده بود. فواد قسم حزبی را خواند و صدام پشت سرش تکرار کرد. بعد از آن جوان را پذیرفتیم و نشستیم دو ساعت به طور مستمر درباره فنجان های چای و قالب های گتو ]نوعی کیک[ صحبت کردیم. بعد از آن فواد قصد رفتن به قاهره کرد. و بعد از آن صدام از ما خواست که به او اجازه دهیم که به پایتخت مصر برود تا در آن جا درسش در رشته حقوق را کامل کند، پذیرفتیم به شرطی که اگر به او در سوریه نیاز نداشته باشیم، و این در حالی است که ما در جریان بازگشت او به عراق برای مشارکت در ترور تنهاترین پیشوا نبودیم.»

بعد از آن حازم جواد به عراق بازگشت با دستورالعملی از سوی فرماندهی عراق به نمایندگی از فواد الرکابی و از سوی کادر رهبری ملی گراها، به او مسئولیت تلاش برای بازسازی حزب را بعد از آن که به دلیل نقشش در تلاش برای ترور قاسم ضرباتی خورده بود، داده بودند. در آن سال ها هیچ نقش یا اثری از صدام حسینی که در قاهره بود، نبود. چند هفته بعد از پیروزی انقلاب 8 فوریه 1963 صدام به عراق باز می گردد تا در دفتر کشاورزهای وابسته به حزب مشغول به فعالیت در پستی شود. اسم او شایع نبود و در سطح گسترده ای به زبان نمی آمد. اسامی بارزی که آن موقع برده می شدند عبارت بودند از: عبدالسلام عارف، رئیس جمهوری و احمد حسن البکر، نخست وزیر و حازم جواد، قوی ترین فرد در حزب و علی صالح السعدی، معاون نخست وزیر.

همان روز البکر با حازم جواد، وزیر کشور تماس گرفت. غضبناک و خشمگین از جوانی به اسم صدام حسین بود. از لحنش این گونه برداشت می شد به چیزی کمتر از زندان قبول نمی کند اگر بنای اخراج او از حزب در میان نباشد. جواد جوان تکریتی را صدا زد و از او درباره مشکل پرسید. روشن شد که صدام در تکریت در نزاع بر سر زمینی از کسانی حمایت می کند که باعث خشم بکر شده است. جواد اصرار به حال موضوع به شیوه ای که باب میل صدام نبود، کرد اما میزان قدرتش به اندازه ای بود که به این حزبی منضبط اجازه رد نمی داد، پس قبول کرد و گفت: «موافقت کردم برای این که تو فقط از من خواستی در حالی که من قانع نیستم و مخالفم.»

از جواد پرسیدم که آیا صدام با عملیات شکنجه در «کاخ النهایه» در سال 1963 مرتبط بود یا خیر. به ویژه زمانی که کمونیست ها را هدف قرار داده بودند. جواب داد: «صدام بعدا با خون عراقی ها مبارزه کرد و جنایت هایی مرتکب شد. از آن جا که در وضعیت فعلی برای حفظ امانت باید هر چیز که مرتبط با صدام باشد را بگویم، می گویم که تا زمانی که ما در قدرت بودیم چیزی از این نقش او نشنیدیم. حوادث از او و نقش او بزرگ تر بودند. نقش بزرگ او در اعدام کمونیست ها بود که این نقش را صالح مهدی عماش، وزیر دفاع ایفا کرد. حقیقت این است که عبدالسلام عارف از آنها کینه به دل داشت و خلاصی از آنها را تایید می کرد. در حزب کسانی بودند که احساسات انقلابی را بر احساسات مسئولانه برتری می دادند. در این میان نباید فراموش کنیم که کمونیست ها در زمان قاسم و زمانی که حرکت 8 فوریه را با سلاح مدیریت می کردند چه کارهایی که مرتکب نشدند.»

ادامه دارد...

کلید واژه ها: صدام از این جا عبور کرد


( ۳۴ )

نظر شما :