به یاد سعید رجائی خراسانی
دیپلماسی ایرانی: زنده یاد سعید رجائی خراسانی سفیر و نماینده اسبق ایران در سازمان ملل، استاد مبرز دانشگاه و همکار دیرین در آستانه عاشورای حسینی دعوت حق را لبیک و به محبوب پیوست و بسیاری از دوستان و خویشان را عزادار ساخت. آشنایی نویسنده با مرحوم رجائی به سال 1358 میرسد که تازه از تحصیل رشته اقتصاد فراغت یافته و در بازگشت به وطن در جستجوی کار بودم. ایشان را در ساختمان وزارت علوم بواسطه دوست مشترک جناب دکتر حسین گنجیدوست ملاقات کردم و در همان دقائق نخست آشنایی از حسن برخورد و شوق دوستی و کلام فاخر او در شگفت شدم. در آن هنگام ایشان بعنوان ریاست دانشگاه کرمان برای تکمیل هیئت علمی مورد نیازشان به تهران آمده بودند و برای سرپرستی بخش اقتصاد این دانشگاه در جستجوی شخصی بودند که قرعه فال از بخت نیک بمن افتاد و در همان جلسه دعوت شدم که به کرمان بروم.
یکسال و چند ماهی که قبل از انقلاب فرهنگی و بستن دانشگاهها در کرمان گذراندم به لطف دوستی بیدریغ مرحوم رجائی از بهترین فرازهای زندگن من شد و کرمان و فرهنگ مهرپرور کرمان را در سایه همین دوستی دیرپا تجربه کردم.تازه از خارج بازگشته، فرقت گرمای فرهنگی شرق و وطن را چشیده، شوق وافر خدمت به آب و خاک و دین آباد و اجداد رادر دل پرورده، و هوای کشف رابطه بین علم اقتصاد و اخلاق اسلامی را در سرنشانده کار خود را در دفتر زیبائی که پنجرههای بزرگی بسوی آفتاب خوش کرمان داشت آغاز کردم و هر چه کتاب راجع به اقتصاد اسلامی بود خریدم و آماده مطالعه و تدریس. چیزی نگذشت که انقلاب فرهنگی به میان تخیلات روابط بین اقتصاد و اخلاق دوید و تنها توانستم یک ترم تحصیلی را تدریس و آنهم به توضیح رابطه بین دانش و ارزش گذاشت. باری از تنور علم ناقص ما نه آبی برای دانشجویان گرم شد و نه نانی پخته. اما ایام اقامت کرمان و دوستی مرحوم رجائی و خانواده گرانقدر و دوستان ایشان برای نویسنده تبدیل به یکی از بهترین کلاسها معرفت و مهر گردید که بسیار از آن آموختم. به بیانی از مقدمه درگذشتیم و به سرچشمه رسیدیم زیرا بقول عرفا علمی که انسان را به دوستی و مهر نرساند و بالی بیش نیست.
اکنون که بیش از سه دهه از آن ایام میگذرد وقتی به دوستی با مرحوم رجائی خراسانی میاندیشم نخستین حس اثر ایشان که در نظر جلوه میکند سلام ویژه و گرمی بود که معنا و جان پذیرایی شرقی است. کلمه زیبای سلام را بسیار آهنگین و رسا و با گرمی و شوق ادا مینمود و بلافاصله این حس را به آدم میداد که به خانه خویش فرود آمده و کام از آن بسی شیرین میشد. تو گوئی کسی سالها انتظار قبولی کشیده واینک از بخت مساعد دوست فرا رسیده است. او همه دوستان و حتی ناآشنایان را با همین حال و هوا و تُن صدا خوشآمد میگفت و بعد نوبت پذیرائی گرم کرمانی میرسید که برذائقه بسی شیرینی مینشاند و برگوش جان نیز گلچینی از ادبیات فارسی و ضربالمثلهای مهرپرور و خردافزا و تازه اینهمه فقط مقدمهای بود برای پذیرایی معرفتی او که همیشه در مکتب قرآن بود. فلسفه آشنائی جامع و اثرگذاری داشت، همه معرفت خود را بیدریغ درخدمت ایمان مذهبی میگرفت و درعین برخورداری از بالاترین سمتهای دولتی هرگزدانش و دین را در سودای نام و نان وا ننهاد. دلیل روشنش اینکه پس از سی سال خدمت دانشگاهی ودولتی همچنان در یک آپارتمان محقری در مرکز شهر میزیست و پاکدستی را بر رانتخواری و میوهچینی از باغ قدرت ترجیح داد. او باور داشت که عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت هرکه این آب خورد رخب بدریا نکنش.
شادروان رجائی خراسانی از هوش سرشاری برخوردار بود و از همینرو از طنز قوی و مؤثری درگسترش مناسبات اجتماعی استفاده میکرد و به همین دلیل در دوران نمایندگی در سازمان ملل متحد براحتی میتوانست با دیپلماتها از سایر فرهنگها دوستی کند. افسوس که دوران نسبتاً طولانی خدمت ایشان در سازمان ملل مصادف با ایام جنگ خانمانسوز تحمیلی بود که مجال چندانی برای مناسبات فرهنگی ایران وجهان فراهم نمیساخت و بهترین ظرفیتهای مرحوم جرائی را امکان بروز نمیداد. با اینهمه با ایمانی کامل و با دل و جان خدمتگذاری مینمود و ریسکهای بزرگ عالم سیاست را با توکل برمیتافت و از بذل توان و اعتبار دریغ نداشت. غیراز آنچه که آمد، من از مرحوم رجائی خصیصه عالی اخلاقی دیگری نیز بیاد دارم که از میراثهای عالی معنوی ایشان است و آن نحوه سلوک با پدر مرحومشان، همسربزرگوار و فرزندان مکرم آن زنده یاد است که آمیزه زیبایی از عشق، احترام و اعتماد بود. احترامشان برای اخوی کوچکتر و دانشمندشان جناب دکتر رجائی که از جراحان بنام ایران هستند نیز دیدنی و آموختنی بود.
ضمن عرض تسلیت به خاندان مکرم روانشاد رجائی خرانسانی، جامعه دیپلماتیک و دانشگاهی ایران و دوستان بسیارشان که از درگذشت این سیاستمدار پاکدست و بامعرفت همه سخت متأثریم و درگذشت نابهنگامشان را در دهه اول محرم نشانه میگیریم که انشاءالله با ارواح طیبه سیدالشهداء اباعبدالله و یارانشان علیهم آلاف السلام محشورند، درخاتمهی یاد از آن مرد بزرگ به نخستین خاطره از ایشان باز میگردم. همان نخستین سلام خوش آوا و پرطنینی را که در آغاز آشنایی با ایشان شنیدم که هنوز در گوش جانم پژواک فرحانگیزی دارد. اگر یاد یک مرد پس از درگذشتش با کلمه سلام همراه باشد، آیا نشانه سعادت اخروی او نیست و بهترین میراثی که از او برجای مانده است؟ راستی بیاندیشیم که آیندگان ما را همراه با چه کلمهای یاد خواهند کرد. بقول این عربی همه اجزاء هستی کلمات خدا هستند که در افق نوشته شدهاند.
مابقی عمر را حرف خلق کلمه زیباتری بعنوان میراث معنوی خود کنیم. انشاءالله
* استاد معارف اسلامی در دانشگاه اوبرلین
نظر شما :