در نشستی با حضور دکتر غنی نژاد و دکتر سریع القلم مطرح شد:
مسئولان ما از بلندگو با هم حرف می زنند
آرمان: دکتر محمود سریع القلم و دکتر موسی غنی نژاد در نشستی در موسسه مطالعات سیاسی - اقتصادی پرسش به بررسی آنچه پرداختند که در این سالها در امور سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... انجام شد و پیشنهاد دادند که چه باید کرد؟ نیازهای ایران امروز را گفتند و آنچه مانعی در راه تحقق برآورده شدن این نیازهاست را برشمردند. انتقادات زیادی به دولت وارد نکردند چون هر 2 معتقد بودند که باید پیش از اندیشیدن و متهم کردن دولت به بازسازی بسیاری از مسایل که ریشه در فرهنگ دارد، پرداخت. در بعد اقتصادی البته انتقادات رنگ و بوی دولتی داشت و گلایه از اینکه چرا اقتصاد ایران بر محور نفت تعریف شده و اکنون می گوییم باید نفت را حذف کرد. این دو صاحبنظر در مورد اینکه چقدر می توانیم بر پتانسیل های بومی خودمان تکیه کنیم هم صحبت کردند. بخش اصلی سخنرانی سریع القلم و غنی نژاد در ادامه می آید:
دکتر غنی نژاد: وضعیت جامعه نشان دهنده تفکر درآن است
اول می خواستم تمایزی میان فکر و تفکر قائل شوم. فکر، مجموعه ای از ارزش ها، عقاید و معلومات اعم از علمی و تاریخی است. اما تفکر درواقع اندیشیدن درباره صدق و کذب اندیشه ها، خوبی و بدی ارزش ها، یا اهداف یا وسایل رسیدن به اهداف است. البته تعریف اولیه است برای اینکه ابزاری باشد که بتوانم بحث خودم را باز کنم. پیشرفت تمدنی با تحول فکر به معنایی که عرض کردم و تفکر هر دو امکان پذیر شده است. اما موضوع سخن من بیشتر اینجا وضعیت تفکر است نه خود فکر که در جای خود شاید بحث مهم تری باشد و پرداختن به آن نیازمند مقدمات فلسفی که زیاد صلاحیت آن را ندارم تفکرمی تواند مبنای استدلال و منطقی داشته باشد. می تواند مبتنی بر توهم و خیالبافی باشد و می تواند مبتنی بر سفسطه یا مغالطه باشد. پس سه نوع تفکر می توانیم داشته باشیم. درباره فکر حرف نمی زنم،درباره تفکر یا فکر کردن حرف می زنم. تفکر استدلالی- منطقی مبنای تفکر درست و علمی را تشکیل می دهد. توهم و خیالبافی ناشی از ناآگاهی است. البته ناآگاهی ابعاد مختلفی دارد و سفسطه یا مغالطه که استدلال باطل برای دگرگون نشان دادن حقیقت یا حقایق است. سفسطه یا مغالطه اغلب ناظر بر عوام فریبی است. ترکیب توهم و خیالبافی به اضافه سفسطه البته امکان پذیر است و بسیار خطرناک. با این تعاریف کلی می خواهم وارد بحث تفکر اقتصادی شوم. البته تفکر اقتصادی را وقتی الان بحث می کنم واضح است که وضعیت کنونی تفکر اقتصادی را می خواهم بگویم که البته ریشه در گذشته دارد و اینجایی که امروز ایستاده ایم درواقع مسیری بوده است که طی کردیم تا به اینجا رسیدیم. ویژگی مهم تفکر استدلالی یا تفکری که مبنای اندیشه درست و علم است، سازگاری در گفتار است. یا انسجام و عدم توجه به ناسازگاری گفتارها که زیاد مشاهده می کنیم و اشاره خواهم کرد به حوزه اقتصاد. وضعیت هر جامعه ای به نوعی نشان دهنده تفکر حاکم بر جامعه است. مهم ترین ویژگی تفکر اقتصادی حاکم بر جامعه ما در حال حاضر ناسازگاری در گفتار است. این ناسازگاری در گفتار مثال هایش را خواهم گفت. اولین بحثی که از حدود 30 سال قبل در ایران در حوزه اقتصادی تأثیرگذار بود و مطرح شد و تاثیر بسزایی هم در عملکرد اقتصادی ما داشت، تفکیک دو مفهومی بود که تحت عنوان تعهد و تخصص مطرح شد. تفکیک تعهد و تخصص. اندیشه ای که این دو مفهوم را در مقابل هم می گذارد، اندیشه به شدت ناسازگار است. چرا؟ چون تعهد یک موضوع ذهنی و غیرقابل اندازه گیری عینی است؛ تخصص ولی اینگونه نیست. اما مساله مهم تر از اینهاست. اگر هدف ما خودکفایی است جدا از اینکه از نظر اقتصادی درست یا غلط که بحث دیگری است، گفتار یا عملکرد اقتصادی ما درجهت محدودکردن واردات باید باشد. محدودکردن وابستگی به خارج باید باشد. تفکر اقتصادی ما در این سال ها یک نوع جدیدی از بانکداری را ترویج کرده و نه فقط ترویج کرده بلکه ایجاد کرده است. تحت عنوان بانکداری بدون ربا که مبنای اصلی اش حذف عقد قرض از قرارداد است. بانکداری یک پدیده مدرن است و اساس بانکداری روی عقد قرض است. وقتی به بانک می روید صحبتتان وام دادن و وام گرفتن است. یعنی قرض. می خواهید بانکداری درست کنید که در آن قرض نباشد! این ناسازگاری است. تثبیت قیمت ها بحث مهمی از حدود 8، 9 سال قبل که دوباره مطرح شد. چون بحث تثبیت قیمت ها بحث قدیمی است که به زمان قبل از انقلاب بازمی گردد. تثبیت قیمت ها به عنوان مبارزه با تورم یا یکی گرفتن تورم و گرانی، افزایش قیمت کالا که این اشتباه بزرگی است. تورم یک پدیده پولی است و به تغییر قیمت های نسبی ربطی ندارد و با تثبیت قیمت ها نمی توانید مشکل تورم را هیچ وقت حل کنید. اما بیش از 50، 60 سال هست که ما با تورم به عنوان مبارزه با گرانی برخورد می کنیم نه به عنوان یک پدیده پولی. این ناسازگاری اندیشه است. به تعطیلی کشاندن سازمان برنامه معنایش این است که ما خودمان کارشناس هستیم.
اقرار به اشتباه تن دادن به نقد است
الان هیچ کس در میان مسئولان اقتصادی ما حاضر نیست به این سوال پاسخ دهد که مسئولیت 27 درصد تورم ما کی یا چیست؟ چه کاری کردیم که به اینجا رسید. یکی از علائم مهم فقدان تفکر یا فکر تفکر درست این است که شما هیچ وقت اقرار به اشتباه نمی بینید. چون اقرار به اشتباه تن دادن به نقد است. یک نفر عقیده شما را نقد می کند و شما می بینید که حرفش استدلالی و درست است و می پذیرید. ولی شما یک مثال برای من بیاورید که از برخی مسئولان ما در یک مورد گفته باشند که ما اشتباه کردیم، پیدا نمی کنید. این انتقادپذیری که گاهی آن را به سخره می گیریم ما را به اینجا می رساند که همه اشتباهاتی که انجام دادیم. مثال خیلی روشنی برای شما بزنم. درآمدهای ارزی که درسال های 85 و 86 شروع به افزایش کرد چه رفتاری کردیم. کارشناسان اقتصادی گفتند که اینها را باید در حساب ذخیره کنار گذاشت و نباید تزریق پول کرد و بی محابا وارد اقتصاد کرد اما گوش کسی بدهکار نبود. درواقع ما کدام تجربه را تکرار کردیم؟ تجربه سال 1353 را که عینا همین اتفاق افتاد تکیه به درآمدهای نفتی چه معنایی دارد و اصلا کار درستی نبود. ما چه نیازی به درآمدهای نفتی داریم؟ ما باید اینها را کنار گذاشته و اقتصاد خودکفا و غیرمتکی به درآمدهای نفتی درست کنیم. چگونه؟ با ایجاد صنعت، شغل، تجارت.
دکتر سریع القلم: بهترین روش نظام حزبی است
علوم انسانی مانندعلوم طبیعی به نظرمن قاعده مند است. همچنان که در طبیعت قواعد وجود دارد در علوم انسانی هم قواعد هست. بیشترین و دقیق ترین قواعد در علم اقتصاد است و شاید اگر بخواهیم به صورت طیفی نگاه کنیم کمتر از همه شاید در روانشناسی باشد که بسیار پیچیده است یا شاید بعد از آن در علم سیاست باشد. نه تنها ما قواعد داریم، بلکه قواعد ثابت هم به نظرم داریم. امروز بعد از نزدیک به 200 سال کار پژوهشی در علوم انسانی در دنیا در بسیاری از شاخه ها به قواعد ثابت رسیدیم. الان دیگر تقریبا هیچ کشوری در هیچ دانشگاهی در دنیا کسی در اصالت خصوصی سازی تشکیک نمی کند. ممکن است روش های مختلفی برای اجرای خصوصی سازی باشد اما به عنوان یک اصل مسلم ثابت و قاعده تجربه شده بشری، کل دنیا به آن عمل می کنند. الان در دنیا ثابت شده که بهترین روش سالم سازی فضای سیاست دریک جامعه نظام حزبی است. این را هم آسیایی ها در حال تجربه هستند و هم آفریقایی ها شروع به تجربه کردند و این وضعیتی که در خاورمیانه هست، علائم اولیه تجربه تحزب و رقابت حزبی را نشان می دهد. آن دسته از دوستانی که ریاضیات را خوب خواندند بحث متودولوژیک و پایه بحث من تابع بحثی است که در احتمالات هست که به آن «اگر، پس» می گویند یعنی اگر اینگونه بشود، پس اینگونه خواهد شد. ما این قواعد را در رابطه با نظام اجتماعی و رشدفکر داریم که 9 متغیر را در این رابطه عرض خواهم کرد. بعد از این پایه مفروض به آن چارچوب نظری می رسم. بهترین کاری می توانم انجام دهم، از آیزا بیلین وام بگیرم و بتوانم چارچوبی را در رابطه با رشد فکر ارائه دهم که به صورت یک محور در وایت برد کشیدم. محوری را در نظر بگیرد که یک نقطه کانونی در وسط دارد و نقطه صفر است. آیزا بیلین می گوید که اگر این طرف صفر بیایید منفی می شود و آن طرف صفر می شود مثبت این طرف صفر را آزادی منفی نامگذاری کرده و آن طرف صفر که بروید نامش آزادی مثبت می شود. اما منظور او چیست؟ این است که باید قبل از اینکه یک جامعه آزادی را به آن عمل کند، یکسری شرایطی به وجود آید. آن شرایط تا مهیا نشود، کسی شروع نمی کند به آزادی بیان، قلم، فکر و خیلی چیزهای دیگر. بنابراین باید اول آن قسمت منفی را فکرو عمل کنیم شرایط و وضعیت را ایجاد کنیم، برسیم به جایی که یک نفر می تواند بگوید حالا که شرایط فراهم است من شروع به نوشتن و فکر کردن می کنم. شروع به نظر دادن می کنم و شروع به اختراع کردن می کنم. شما می دانید تمام اختراعات مادر، بین سال های 1850 تا 1900 صورت گرفته است. موتور، اتومبیل، کشف نفت، هواپیما، و خیلی مشتقات دیگر. چرا 1650 تا 1700 این اتفاق ها نیفتاد. چون 200 سال مقدماتش فراهم می شد تا اینکه در آن 50 سال این اختراعات صورت گرفت و آنچه امروز در علم و تکنولوژی داریم ادامه و تکامل آن اختراعات مادر است. من از این بحث آیزا بیلین می خواهم وام بگیرم و این نکته را عرض کنم من که آن نقطه صفر را نقطه نیاز به فکر گذاشته ام. آنجا هست که فکر کردن را حس می کنیم به آن نیاز داریم و لازم است که از قوای فکری مان استفاده کنیم تا اینکه شروع کنیم به فکر کردن. این هم چارچوب نظری و طبیعی است که می خواهم قدم به قدم جلو رفته و عمارتی که مورد نظر است را بسازم و طبقه اول، دوم را بروم بالا تا یک نمایی بعد از نیم ساعت در ذهن شما ساخته شود. ضمن اینکه این 9 متغیر قبل از صفر را می خواهم بحث کنم. می خواهم بگویم که چقدر کار سخت و فوق العاده مشکل است. پیشرفت کردن راحت الحلقوم نیست. کسانی که فکر می کنند راحت است و تابع میزگرد و این طور چیزهاست، آنها درواقع تاریخ تمدن دنیا را خوب مطالعه نکرده اند.
چقدر امتناع می کنیم؟
روی 9 عامل فکر کار کرده ام و مدل من هم کره جنوبی است. در این 10 روز اخیر متن و جزوه در مورد کره جنوبی بسیار خواندم و از آن قالب درآوردم که این 9 عامل چه می تواند باشد. به عنوان یک مدل که قابل بحث است و می تواند 9 تا 20 تا شود یا 4 تا و قابل بحث است یک تمرین علمی برای من بود. سه متغیر حقوقی، سه متغیر سیاسی و سه متغیر اجتماعی. متغیر اول حقوقی، باطن حقوقی دارد اما ظاهر روانی دارد و آن چیست؟ آزادی از ترسیدن و رها شدن از ترسیدن و رهیدن از ترسیدن. ما به عنوان شهروندان جامعه در طول یک روز چقدر امتناع می کنیم؟ مانند اینکه من این را نگویم، این کار را انجام ندهم، با این شخص حرف نزنم. ما در طول روز خیلی امتناع می کنیم و حدس می زنم بسیاری از شما تجربه بین المللی هم دارید و هر کسی در حدی کم یا زیاد. این مهم ترین مساله حقوقی و روانی است. به خاطر اینکه همین عامل خودش جلوی رشد را می گیرد. چقدر یک جامعه باید به لحاظ حقوقی زحمت بکشد که به انسان ها جرات دهد که نترسند و ترس از انسان ها گرفته شود. ترس از زمان کودکی شروع شده در مدرسه ادامه پیدا کرده و در دایره و مدارهای بزرگ تری در جامعه و در محیط کار ادامه می یابد. وقتی دانشجو بودم این تفاوت ها را حس کردم و دیدم که بالاخره من یک ژن ایرانی دارم و می ترسم از استادم سوال کنم اما همدوره ای من که از کشور دیگری است، خیلی راحت استاد را به چالش می کشد درحالی که زمان برد تا من توانستم آن استاد را به چالش بکشانم و هیچ اتفاقی هم نمی افتد و کسی نمی گوید که چرا دانشجو شما استادت را به چالش کشاندی؟ درحالی که من اینجا اذعان می کنم امروز که متاسفانه در دانشگاه های ما دانشجویان بسیاری از مواقع حرف هایشان را نمی زنند چون نگرانند، چه اتفاقی بیفتد. بارها دانشجویان به من گفته اند و این ربطی به دولت ندارد، ربطی به نظام سیاسی ندارد و ربطش به من است به عنوان یک دانشگاهی که درست تربیت نشدم. ما فکر می کنیم که دانشگاه فقط جایی است که یکسری مواد خام منتقل می کنیم به دیگران درحالی که وقتی به دانشجو فرصت فکر کردن نمی دهیم خودبه خود همین اتفاق ها می افتد و ما هنوز به صفر نرسیدیم. این حرفی که می زنم متعلق به سال 91 است که در دانشگاه هایمان دانشجو فرصت ندارد تا حرفش را بزند و بگوید که استدلال شما غلط است و آن استاد به قدری تحمل داشته باشد که بداند ممکن است آن دانشجو اشتباه هم کند اما اجازه، جرات و جسارت را به دانشجو بدهد. ابتدا باید فرهنگ درست شود. تجربه دنیا این است. دموکراسی یک پدیده قرن بیستمی است اما اصلاح فرهنگی یک پدیده قرن هجدهم و نوزدهم است. بنابراین مساله اول حقوقی است، آزاد شدن و رهیدن از ترس. نکته دوم حقوقی است،فرصت مساوی برای شهروندان. به شما چه حسی دست می دهد به عنوان شهروند که می بینید ظرفیت هایتان از یک نفر که رقابت می کند به مراتب بیشتر است اما شما آن ظرفیت و فرصت را پیدا نکردید. مثالی می زنم چون به مصادیق علاقه دارم. اگر در جاده ها ماشین پلیس را ببینید که چند نفر را نگه داشته من از شما سوال می کنم شهروندان پیش پلیس رفته اند یا پلیس نزد شهروندان. همین منظره را درآلمان در نظر بگیرید. پلیس در ماشین خود نشسته و افرادی که جریمه شدند آمدند و جلوی پنجره ماشین پلیس ایستاده اند. برای من دانشجوی علم سیاست یعنی اینکه پلیس می گوید من از توی شهروند بالاتر هستم و قانون را اجرا می کنم درحالی که پلیس باید نزد شهروند برود. پلیس ماشین شهروند را نگه داشته سراغ راننده رفته اول مدارکش را دیده و بعد توضیح می دهد که چه اتفاقی افتاده و بعد جریمه را می دهد و می گوید اگر اعتراض دارید به دادگاه آمده و آنجا مساله حل می شود. اگر یک نفر به من اعتراض می کند من عصبانی می شوم که چرا به من اعتراض شد و کی حق دارد که به من اعتراض کند. من شهروندم و حقوق و چارچوبی دارم و می توانم انتقاد کنم. خودم تجربه خوبی در این زمینه دارم. در محلی که زندگی می کنم موسسه انگلیسی آموزشگاه تاسیس کرده و ترافیک منطقه را به هم زده بود. من به سراغ اهالی منطقه رفتم و پرسیدم که آیا زندگی شما مختل شده یا نه؟ خیلی ها گفتند بله، برگه را امضا گرفتم و به شهرداری رفتم و جواب مثبت گرفتم آموزشگاه را مجبور کردم تا یک نفر را مامور این کند که اجازه ندهد کسی دوبله، سوبله پارک کند. به دولت ربطی ندارد و حقوق ماست و حقوق شهروندی ماست و باید اینها را یاد بگیریم. وقت این جلسه را نمی گیرم. دوره ای که خارج از کشور دانشجو بودم خودم دیدم، دانشجو، استاد، همسایه، شهروند برای حل و فصل بسیاری از مسائل مدنی با تشکل خیلی موارد را حل کردند و موفق است. اگر چیزی شما را آزار می دهد راهش اول فهم موضوع است، فهم حقوق شهروندی است و بعد تشکل است و بعد هم اجراست.
چرا ناسازگاری در گفتار داریم؟
نکته سوم حقوقی در ادامه همین نکته دوم است.تشکل هاست که جامعه را شکل می دهد. به لحاظ علمی مردم یعنی تشکل. مردم تعداد افراد در خیابان ها نیستند. مردم یعنی تشکل هایی که بتوانند اثرگذار باشند برای حقوق شهروندی خودشان و بعد من و شما آیا می پذیریم که وقتی دورهم جمع می شویم حس این را داریم که وقتی دیگری نکته ای می گوید 40- 60 یا 30-70 یا 20-80 به آن نگاه کنیم یا نه می گوییم اگر حرف من در این جمع اجرا شد من هستم اگر نه من نیستم. ما نمی توانیم اینگونه تشکّل تشکیل دهیم. چرا ما ناسازگاری در گفتار داریم؟ چون نمی توانیم دور هم بنشینیم و فکر کنیم. شخص می گوید یا حرف من یا هرکس دوست ندارد استعفا داده برود. ما اول خودمان هستیم بعد گروه مالی که در آن زندگی می کنیم و گروه سیاسی اگر وقت کردیم چیزی درباره کشور می گوییم. برایمان مهم نیست که در روز 5 بار جهان بینی مان را تغییر دهیم. چه اهمیتی دارد جهان بینی و نه سیاست هایمان را 5 بار در روز به تناسب گروهی که با آن صحبت می کنیم عوض کنیم! این نمی شود و باید اینها حل شود اینها اصول مسلم ثابتی است که در ابتدای بحثم به آن اشاره کردم. مدل من کره جنوبی است. در کره جنوبی تمام کشور انجمن و تشکل ها هستند و اثرگذاری بین دولت و جامعه می کنند آن چیزی که معروف است به NGOها و تاثیرگذار هم هستند. چین کشور نسبتا بسته در فضاهای کارکردی، اقتصادی، تجاری، مدنی، اجتماعی اجازه گسترش NGOها را داده تا مردم تشکل پیدا کنند در سیاستگذاری های دولتی اثرگذار باشند.
فرمول ساده توسعه یافتگی
به قسمت سیاسی برسم و متغیر چهارم من و متغیر اول سیاسی من و آن اینکه در کشوری فکر، شروع به رشد کردن می کند و به نقطه صفر می رساند که نظام سیاسی از مسائل امنیتی عبور کرده باشد. دولتی می تواند نگرانی های خودش را تقلیل ببخشد که به لحاظ فلسفی و کارکردی یک دولت ناظر و یک دولت حداقلی باشد. بعد جامعه رشد کند یکی از فرمول های ساده توسعه یافتگی این است بسیار ساده و در عین حال مهم ما می گوییم کشوری در مسیر توسعه حرکت می کند که جامعه بزرگ تر از دولت باشد. نکته دوم سیاسی و پنجمین متغیراینکه یک جامعه باید به طرف رقابت، تخصص و ارتباطات بین المللی برود. اگر در جامعه رقابت فراهم شود، آنهایی که می خواهند از بانک ها وام بگیرند و بانک ها ببینند هم برای جامعه مفید است و هم سرمایه گذاری مفید است و هم اینکه سریع بازده خواهد داشت. اگر یک بانک کانادایی بخواهد وام 5 میلیون دلاری به فردی بدهد مدت ها فکر، دقت و مطالعه می کنند و تمام حساب های آن شرکت را مطالعه می کنند تا وام بدهند رقابت بالایی بین فارغ التحصیلان مهندسی در تهران هست که بورسیه سنگاپور را بگیرند. چون امروزه سنگاپور یکی از جدی ترین کشورهای دنیا در عرصه فناوری است.
با وجود بلندگودر مجلس چرا داد می زنند!
نکته ششم متغیرها و سوم سیاسی و آن اولویت پرورش بر آموزش است و عبور از غریزه. می خواهم چند نکته ملموس عرض کنم. این را از خودتان بپرسید. چقدر فرد عصبانی ای هستید؟ چقدر طول می کشد شما را عصبانی کرد. ما خیلی زود ناراحت شده و واکنش نشان می دهیم. حوصله دارید سه سال صبر کنید و بعد به چیزی واکنش نشان دهید؟ در جوامع آسیایی مردم خیلی آرامش دارند. دوست دارم اگر نماینده مجلسی پیدا کنم بپرسم چرا نمایندگان وقتی حرف می زنند، داد می زنند؟ قصدم بحث جدی است. خیلی علاقه مندم بدانم با وجود بلندگو چرا داد می زنند. و درست است که سالن بزرگ است ولی چرا داد می زنند؟ رانندگی ما، فضاهای سیاسی ما، شما دیدید برخی سیاستمداران ما وقتی صحبت می کنند، پشت بلندگو با هم حرف می زنند از جمله کشورهایی در دنیا هستیم که به جای اینکه باهم دیالوگ داشته باشند، اجماعشان را به جامعه بگویند، سخنرانی می کنند و به یکدیگر پیغام می فرستند منظورم این بود و متوجه باشید. لزومی ندارد که اطلاعات محرمانه داشته باشیم من به عنوان مشاهده گر و دانشجوی علم سیاست می بینم که منظور ایشان فلان کس است و منظور او هم ایشان است. معنی این چیست؟ اینکه با هم جلسه ندارند و صحبت نمی کنند آنقدر باید با هم جدل کنند تا به یک جمع بندی برسند.
باید بگوئیم40برنامه داریم،نه 40 کاندیدا
سه مورد اجتماعی را هم بگویم و سریع جمع بندی کنم. نکته هفتم و اول اجتماعی بنده؛ اینکه جامعه قاعده مند و سیستمی ثبات در سیاستگذاری ها. من می خواهم مثالی بزنم تا منظورم را به شما برسانم. می خواهیم با هم بحث داشته باشیم و فرصت هم نداریم. برای من وقتی جامعه را مطالعه می کنم در رسانه ها می گویند که 40 کاندیدای ریاست جمهوری هست! ما باید بگوییم 40 برنامه در کشور و 40 فکر برای آینده ایران داریم و نه 40 نفر. کره جنوبی اکنون با برنامه کشور را مدیریت می کند و نه با فرد. اجماع ملی وجود دارد که به کجا می رویم. این برای من مانند مهندسی می ماند که وقتی با شاقول های خودش بررسی می کند و ایرادهایی را می بیند که باید اصلاح شود من هم به عنوان دانشجوی علم سیاست، وقتی می شنوم که در ایران 40 نفر می خواهند رئیس جمهور شوند و دو نفر با هم ائتلاف کردند. یعنی ما با هم نتوانستیم حرف بزنیم و فکرکنیم برای کار جمعی مان. اردوغان در ترکیه یک سند ملی برای پیشرفت دارد. یکی از بهترین اندیشمندان علم سیاست در ترکیه را وزیر خارجه کرده که دارای اعتبار بین المللی است و 27 سال است که برای سیاست خارجی ترکیه فکر کرده است. بسیاری از متغیرهایی که من عرض کردم، اردوغان انجام داده است. از بسیاری از سیاستمداران اروپایی سوال کردم آیا انتخابات ترکیه را تایید می کنید؟ گفتند بسیار دقیق اجرا می شود. این یک کار بزرگی است که ترکیه در یک دوره کوتاهی انجام داده است. باید متوجه شویم که موضوع چیست مانند پزشکی که می خواهد بداند اول بیماری چیست و بعد سراغ درمان و دیگر مسائل برود. باید بدانیم کجا هستیم و بعد مسائل بعدی را بررسی کنیم. مورد هشتم، دانشگاه ها و نظام آموزشی است که به نظرم در یک دهه اخیر دچار کندی پیشرفت شده و فکر می کنم اگر مسئولی در این کشوربتواند دوره دکترا را درعلوم انسانی در ایران تعطیل کند خدمت بزرگی به ایران کرده است. چون دوره دکترا در ایران به قدری ضعیف هست و بعد ما دهها، صدها نفر فارغ التحصیل درحوزه های مختلف علوم انسانی داریم که درست درس نخوانده اند. البته قصد مقایسه ندارم. وقتی در دانشگاهی که در آمریکا درس خواندم اغراق نمی کنم سه هزار کتاب باید می خواندیم. در سن 24 سالگی برای 9 ماه سردرد داشتم. از بس وحشتناک بود چون دوره جامع در آمریکا مجبورید تمام متون یک رشته را بخوانید و ممکن است از هر جایی سوال بیاید و اگر ندانید باید آن رشته را ترک کنید، این دوره دکترا در آمریکاست. این را مقایسه کنید که در کشور ما گفته اند دانشگاه ها مختارند که دوست دارید دوره جامع داشته باشید یا نداشته باشید. 4، 5 کلاس هست و بعد هم یک رساله و بعد دکتر می شوند. فکر می کنم دوره دکترا در علوم انسانی و ادبیات فارسی را نمی گویم و آن جایی است که دنیا باید بیاید و اینجا درس بخواند و آن مستثناست و با رشته های فنی و مهندسی و پزشکی هم کاری ندارم چون حوزه من نیست. در علوم انسانی با اطمینان می گویم در ایران بسیار ضعیف شده و کسی که می خواهد دکترا بگیرد باید در مدارهای جدی دنیا این دوره ها را بگذراند. الان در حوزه دکترا صدها نفر مدعی داریم که واقعا درس نخواندند و خودشان هم قبول دارند و دانشگاه آزاد هم اضافه کنید که به صورت انبوه دکترا دارد؛ نه زبان خارجی خوانده اند، نه درس خواندند و نه زحمت کشیدند؛ اینها دکتر شده در جامعه آمده و ادعا دارند و سطح آموزش به شدت پایین می آید. این وضعیت را با کره جنوبی مقایسه کنید که تمام دانشجویان ناب خود را به بهترین دانشگاه های برتر دنیا می فرستد تا آنجا درس بخوانند. کره جنوبی ادعا کرده که ما آمادگی ارائه دوره دکترا در علوم انسانی را نداریم. بنابراین اگر بخواهیم به لحاظ فکری رشد کنیم باید دانشگاه های ما جدی شوند.دانشگاه های ما به نهادهای صرفا آموزشی تبدیل شدند و آن هم بسیار سطح پایین و اساتید دانشگاه نسل جدید که می آید کار سفارشی زیاد انجام می دهد. یعنی می گویند روی این موضوع کار کنید و نتیجه اش این باشد. مثلا به شخصی می گویند کتابی بنویس که فلان چیز مضر است. مساله آخری که می خواهم بگویم اینکه مجموعه جامعه و نظام سیاسی اینقدر باید زحمت بکشد، بحث کنند، مناظره کنند تا این مجموعه به پیشرفت علاقه مند باشد. دیدید پدر و مادرهایی که سر دبیرستانی که فرزندشان می خواهد تحصیل کند با هم نزاع می کنند. چون دو نوع فلسفه وجود دارد. یکی می خواهد یک دبیرستانی برود یک نوع آموزش ببیند و دیگری دبیرستان دیگری. زمانی که علاقه مند باشیم که رشد کنیم باید قواعدش را بپذیریم. من فقط یکی دو جمله برای جمع بندی این 9 متغیر عرض می کنم. با مثالی می گویم؛ استیو جابز پدر سوریه ای داشت. یک آقای سوری به آمریکا رفته و با یک خانم آمریکایی ازدواج می کند و فرزندشان استیو جابز می شود. چرا به جایی رسید که یکی از نبوغ بشری در تکنولوژی است؟ چون استیو جابز به آن صفر رسید و شرایطی برایش فراهم بود که این 9 متغیری که به عنوان مدل مطرح کردم آنجا نگفتند که ازکجا آمدید و ...؟ گفتند شما شهروندی و چه بلدید؟ نبوغ داری از صفر شروع کن و استیو جابز بشو. نقطه صفر نقطه ای است که می تواند افراد را کمک کند تا رشد کند. کسینجر متولد آلمان است در دهه 30 میلادی به آمریکا آمده و یکی از بزرگ ترین تئوریسین های سیاست تاریخ آمریکا می شود نگفتند از کجا آمدی؟ من با آشنایی که در حد خودم از تاریخ تمدن در 500 سال اخیر دارم، فکر می کنم باید زحمت بکشیم و شرط اول این است که جامعه علمی در ایران باید به اجماع برسد و دانشگاهیان ما نباید هر کدام یک جزیره باشند. باید یک مجمع الجزایری ایجاد کنیم با ارتباطات جدی، برسیم به چند تا پارادایم، رقیب هم باشند.سرنوشت ما در گرو این است که خودمان را خوب بفهمیم و ایرادهایمان را برطرف کنیم. از تحملتان واقعا تشکر می کنم.
نظر شما :