چهارمین بخش از برنامه بینهایت سری الجزیره درباره حوادث 11 سپتامبر
انگی که به الجزیره خورد
دیپلماسی ایرانی: واقعه 11 سپتامبر را می توان مهم ترین واقعه هزاره سوم تاریخ بشریت تا کنون دانست. چه از این بابت که ابعاد فاجعه آمیز آن بسیار بالا بود و چه از این بابت که زمینه ساز ایجاد و اعمال سیاست های بعدی جامعه جهانی شد. حادثه ای که حمله به افغانستان و عراق را به دنبال داشت و بسیاری از نگرش ها و سیاست های کلان جامعه بین المللی را تغییر داد. اتفاقی که تبعات آن به رغم گذشت بیش از یک دهه همچنان ادامه دارد و پیش بینی می شود که همچنان نیز ادامه داشته باشد. بسیاری از کارشناسان و صاحب نظران آن حادثه را ابزار و وسیله ای برای انجام فجایع بزرگ تر مثل حمله به افغانستان و عراق که جان صدها هزار نفر را گرفت، می دانند.
این در حالی است که ابعاد وقوع آن حادثه بزرگ همچنان سوال برانگیز و برای بسیاری مشکوک است. از جمله این که هنوز برای عده ای عوامل به وجود آورنده حوادث 11 سپتامبر مجهول باقی مانده است. اگر چه شمار بسیاری به دلیل دست داشتن در آن حادثه کشته یا حبس شدند و زندان مشهور گوانتانامو نیز به همین دلیل برای آنها ساخته شد و اسامه بن لادن، رهبر القاعده پس از نزدیک به 15 سال تحت پیگرد بودن کشته شد.
شبکه خبری الجزیره در سلسله برنامه تلویزیونی مفصلی تحت عنوان "بی نهایت سری" برنامه ای را تهیه کرده که در آن به دلایل و ابعاد 11 سپتامبر پرداخته و نظرات شماری از کارشناسان و صاحب نظران بین المللی را نیز جویا شده است. همچنین نگرش ها و سوال های بسیاری را که در این زمینه وجود دارد، مورد واکاوی قرار داده و تلاش کرده است که به بسیاری از پرسش ها پاسخ دهد. طبیعتا نمی توان بسیاری از این پاسخ ها را پاسخ نهایی این پرسش ها دانست ولی واکاوی و بررسی آنها می تواند نوری به زوایای تاریک حوادث 11 سپتامبر بتاباند. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این برنامه ها را ترجمه و منتشر کند. اکنون چهارمین بخش از سلسله برنامه های "بی نهایت سری" در ارتباط با حوادث 11 سپتامبر پیش رویتان قرار می گیرد. تهیه کننده، مجری و مدیریت برنامه نیز بر عهده یسری فوده است. میهمان این بخش از برنامه، ونسنت کانیسترارو، کارمند سابق سازمان امنیت امریکا است.
یسری فوده: زیاد طول نکشید که نوار خاطرات ذهنم از هم پاره شدند. من تلاش می کردم که با نور انداختن بر تجربیاتم معنای آن چه گذشت را بیابم. از نگاه روزنامه نگاری بیشتر شبیه یک رویای رومانتیک بود که ناگهان تبدیل به کابوسی وحشتناک شده بود. احساس کردم سناریویی به عینه همان طور که شرح دادم در حال وقوع است، اما هنوز این سناریو از جلوی چشمانم کنار نرفته بود که سناریوی احتمالی دیگری جلوی چشمانم ظاهر شدند. سناریوهای سوم و چهارم همین طور مقابلم رژه می رفتند، احساس کردم که ناتوانم. درک می کنم که نمی توانم کسی را ملامت کنم، شاید کسی که میان من و او ]رمزی بن الشیبه[ را به هم ربط داد، دستگیر شده بود یا به دلیل سختی کار دست بسته ماندم و همه چیز را بر خودم بسته می دیدم. در آن خانه امن قبل از آن که آن گفت وگو انجام شود قصه ای رخ داد که به رغم گذشت سال های دراز فراموشش نمی کنم و این موضعی از مواضعی است که احساسات مردم را نشان می دهد. همان داستان مشهور خنجرها و چاقوها که روزنامه نیویورک تایمز به خاطر نوشتن آن مرا مورد ملامت قرار داد که چرا آن قصه را بدون این که با سازمان امنیتی ای تماس بگیرم، نوشتم. واشنگتن کلمات مرا از قاعده خارج کرد و وانمود کرد که من می ترسم به صحنه دیدار باز گردم. روزنامه مصری الاهرام، باور نمی کرد که من توانستم از همه آن اماکن بدون کمک دستگاه امنیتی عکس بگیرم. یکی از روزنامه های لبنانی نوشت که الجزیره به اطلاع سازمان امنیت امریکا رساند که منظور از موعد همان موعد دیدار در پاکستان است که هیچ کس حتی رئیس من از آن خبر نداشت و زمانی افشا شد که من دو ماه از الجزیره دور شده بودم. اما سناریویی که بیش از همه خرافاتی بود از آن یک روزنامه عربستانی بود که نوشت، منابعی مدعی اند که سازمان امنیت امریکا در حین پخش برنامه بر روی شبکه الجزیره با مسئولان عالی رتبه آن تماس گرفتند و یک مقام عالی رتبه شخصا با فوده تماس گرفت و از او خواست که همکاری کند، پس از آن سازمان امنیت امریکا به مراقبت تلفن شخصی فوده پرداخت و توانست از طریق او به آن میانجی پاکستانی برسد.
این گونه پیش بینی ها بی تکلف یا مغرضانه بود یا مرموزانه. مجله آلمانی اشپیگل به فکر نوشتن گزارشی از تلفن موبایل من بر آمد و از حجم و اندازه و نوع و سازنده آن و این که چگونه می توان آن را مورد شنود قرار داد، نوشت. آنچه بیش از همه مسخره بود، گزارش طولانی روزنامه الشرق الاوسط بود که نوشت گروه محققان امریکایی و پاکستانی توانستند با بازجویی رمزی بن الشیبه هماهنگ کننده حملات 11 سپتامبر و ابو بکر، مسئول اطلاع رسانی القاعده به اطلاعات مهمی دست یابند. جالب است که ابا بکر خودش نمی دانست که من در برنامه ام به او نام ابا بکر داده ام، اما روزنامه الشرق الاوسط او را با همین نام آورد. از این مهم تر این که او اصلا دستگیر نشده بود و کسی هم از این بابت ناراحت نشده بود. اما خود القاعده در ابتدا به طور موقت به شکل غیر معمولی قاطی کرده بود، اول در سایت جهادی خود دستگیری رمزی را منکر شد، سپس در بیانیه بعدی اش مرا خوک و خائن توصیف کرد، بعد از آن یک گروه تکفیری که کسی تا کنون اسمش را نشنیده بود در اولین بیانیه خود گفت که من به زودی به اذن پروردگار به هلاکت می رسم.
تا هفته سوم از سپتامبر 2002 تلاش می کردم خونسردی خود را حفظ کنم. از تجربه کراچی خلاص شده بودم و پس از آن با مخاطراتی مواجه شدم که نمی توانم با تاکید بگویم که آیا در پی صدور بیانیه القاعده رخ دادند یا کسانی که تلاش می کردند از آب گل آلود ماهی بگیرند، آنها را رقم زدند. تصمیم گرفتم که یکی از عناصر قصه ام را از خالد و رمزی به عناصر دیگر تغییر دهم. البته این دو عنصر فقط برای آنها و تعداد معدودی از افراد نزدیک و برادرشان که با آنها در تماس بودند شناخته شده بودند و از موضوع خبر داشتند و می دانستند که آنها از عناصر اساسی این داستان یا قصه اند، می خواستم آنها را به گونه ای تغییر دهم که که تاثیری بر صدقیت برنامه نگذارند، برای همین می خواستم از این تغییر خالد و برادرانش خبر داشته باشند و اجازه این کار را بدهند. در عین حال آنها فقط می توانستند از بیانیه پیش رو دفاع کنند و بگویند که القاعده واقعا کاری کرده است یا کسان دیگری دخالت داشته اند. یک هفته صبر کردم و لب نگشودم در حالی که با جامعه جهانی به طور بی سابقه ای همراه شده بودم و من خودم جزئی از واقعه شده بودم، وقتی که تصمیم گرفتم که حرف بزنم بی شک صحبتم از طریق شبکه الجزیره بود.
برخی معذوریت ها را می پذیرم برای این که اذهان برخی از مردم را مشغول می کند اما کسی نمی تواند منکر این حقایق و وقایع شود و من مطمئنم که کسانی که دعوت مرا پذیرفتند و کسانی که دور و بر آنها بودند کاملا می دانستند که قبل و در طول و بعد از دیدار چه گذشت، آنها بعد از آن برنامه را هم دیدند و بیشتر از هر کسی در آن لحظه از اهداف و محتوای برنامه مطمئن شدند.
البته از محتوای صحبت های افراد چندان اطلاعی نداشتند، برای همین به تغییر موعد ملاقات بر آمدم و تصمیم گرفتم که آن را برای ژوئن 2002 به رغم این که دو ماه پیش آن اتفاق افتاده بود، تنظیم کنم.
توانستم اطلاعاتی به دست آورم و با به خطر انداختن زندگی ام آن اطلاعات را در اختیار بگیرم، حداقل دلم به این خوش بود که مردم از حال من با خبر می شوند و حقیقت را می فهمند و از من تشکر می کنند.
صبح روز بعد دو نامه به دو نفر از تیم تحقیقاتی که مسئولیت های مهمی در اختیار داشتند، رسید. خالد شیخ محمد در آن نامه خطی نوشته بود: از دفتر اطلاع رسانی شبکه القاعده به اطلاع می رسانم که می خواهم حقایقی را افشا کنم و به حرف ها و شایعات پایان دهم. همه باید بدانند که شبکه الجزیره و استاد فودی که برنامه بی نهایت سری را اجرا می کند، هیچ ارتباطی با حوادثی که در کراچی در روزهای گذشته رخ داد، ندارد و آن چه اتفاق افتاد فقط مشیت و حکمت الهی بود، همچنین می خواهم تاکید کنم که دیدار استاد یسری فوده با برادر خالد الشیخ و برادر رمزی بن الشیبه در ابتدای ماه آوریل سال جاری انجام شد و استاد یسری فوده به همه تعهدات و پیمان هایی که داده بود التزام داشت، کما این که او در نقل حوادث امانت دار بود و اطلاعاتی که او از طرف ما به دست آورد به رغم محافظه کاری های ما در پخش آنها همان هایی هستند که او دقیقا در برنامه اش پخش کرد. این نامه همچنین به صورت بیانیه نیز صادر شد.
به این ترتیب خالد الشیخ محمد مرا مبرا کرد. اما پس از پنج ماه از صدور این بیانیه خود او قربانی یک خیانت داخلی شد و با وقوع یک اهمال امنیتی در راولپندی در نزدیکی اسلام آباد در اول مارس 2003 دستگیر شد و بدین ترتیب القاعده یکی از مهم ترین عقل های محرک فعالیت های خود را که در کنار رمزی بن الشیبه که در سپتامبر سال 2002 در کراچی دستگیری شده بود و زین العابدین محمد حسن مشهور به ابو زبیده که او نیز در فیصل آباد در شرق پاکستان در مارس 2002 دستگیر شده بود و محمد عاطف مشهور به ابو حفص المصری که پس از حمله امریکا به افغانستان در نوامبر 2001 کشته شده بود، از دست داد.
رمزی بن الشیبه قبل از دستگیری و در پی کشته و دستگیر شدن دوستانش در القاعده گفته بود: «لازم است که هزینه این دستگیری برداران و خانواده هایمان را بپردازیم، لازم است هزینه کشته شدن هر کدام از یارانمان را بپردازیم، لازم است که هزینه آن را بدهیم و این هزینه ای است که به طور واقعی عملا می پردازیم که البته ارزش هدیه الهی بسیار بیش از اینها است. واقعا گرانبها است و به این سادگی ها به دست نمی آید. لازم است که خون فدا شود و قربانی دهیم، آن گاه در چنین حالتی چگونه می توانیم از ارواح مسلمانان دفاع کنیم؟»
پیچیدگی های القاعده هنگامی که رهبران آن به کوهپایه ها و غارها پناه بردند، از بین رفت. بدین ترتیب بود که برخی امریکایی ها تصور کردند که پس از این شکافی میان شبکه القاعده و مجموعه متفکران آن به وجود خواهد آمد.
ونسنت کانیسترارو، کارمند سابق سازمان امنیت امریکا: ما درباره چگونگی از بین بردن سه چهارم القاعده خیلی صحبت کرده ایم ولی حقیقت این است که این ارقام معنا ندارند چرا که این گروه یک گروه ثابت و جامد نیست بلکه جنبشی دینامیکی است که هر کدام از اعضای آن به نوعی با یکدیگر تماس دارند و به سرعت یکی جای دیگری را می گیرد. ما فکر می کنیم هر چه بیشتر از آنها بکشیم می توانیم مشکلات را حل کنیم ولی این گونه نیست.
یسری فوده: در قسمت بعدی این تحقیق با شماری از مهاجران انصار دیدار می کنم و می فهمیم که چگونه جنگ منهتن را با جنگ با قبایل بنی قریظه تشبیه کردند؟
عبدالله النفیسی: یعنی به سراغ شیخ اسامه یا دکتر ایمن و دیگران می روی...
یسری فوده: به طور کلی.
نظر شما :