من الکساندر نوسکی هستم
وقتی سیاست های نسبتا باز – ولی کنترل شده - اقتصادی پوتین به اجرا درآمد، این کشور که از دل دگردیسی تازه ای برآمده و با بحران های عمیق اقتصادی و اجتماعی روبرو شده بود، خونی تازه به رگ های یخ زده روس ها تزریق کرد و ملت روسیه را به داشتن سیاستمداری زیرک و جسور چون ولادیمیر پوتین آسوده خاطر کرد. او توانست پس از دوره زمامداری ضعیف و عقیم بوریس یلتسین، لقب منجی روسیه را از آن خود کند.
اکنون روند دست به دست شدن ریاست جمهوری و نخست وزیری بین پوتین و مدودف به یک سنت سیاسی در این کشور شبیه شده و مردم روسیه نیز منجی خود را به نیکی شناخته و پذیرفته اند. شاید بتوان اینطور گفت که روسیه راهی را برای ابراز وجود و برون رفت از شرایط خفت بار سابق پیدا کرده و به آسانی حاضر به از دست دادنش نیست. با اعتماد مردم روسیه به این شیوه سیاست ورزی و حکومت مداری، مسیر واحدی در این کشور دنبال می شود و اصلاحات مدنظر مردم و دولت با نوسان ها و دست اندازهای کمتری مواجه است.
برخی جامعه شناسان لیبرال بیراه نمی گویند که ریشه دواندن این مدل از حکومت داری در روسیه ریشه در محافظه کار شدن جامعه روسیه پس از گذراندن تب و تاب های دوران جنگ سرد و سقوط نظام کمونیستی است. روس ها پس از سال ها قدرت نمایی و همترازی با قطب اول جهان یعنی ایالات متحده، تسلیم و مقهور نظام سرمایه داری شدند و هم از لحاظ جغرافیایی و هژمونیک و هم از جهت روانی و تاریخی به میزان زیادی کوچک شدند و برای برون آمدن از وضعیت حقارت بار و بحران زده خود، نیاز به یک منجی قدرتمند و مصمم داشتند. پوتین از این جهت بی شباهت به «اکساندر نوسکی» قهرمان ملی روسیه نیست که با بسیج نیروهای مردمی به نبرد با دشمنان و متجاوزان برخاست. هم جامعه روسیه ویژگی های یک جامعه قهرمان پرور را حفظ کرده است و هم پوتین به خوبی شعارهای ملی گرایانه و دشمن ستیزانه سر می دهد.
پوتین از هر جهت واجد ویژگی های یک همای سعادت بوده که بر شانه های جامعه سرخورده و تحلیل رفته روسیه بنشیند و به یک تکیه گاه و قهرمان افسانه ای تبدیل شود. پوتین هم از جنبه های شخصی و شخصیتی و هم از لحاظ ذکاوت سیاسی، فردی ایده آل برای روس ها بود که سکان رهبری این کشور را به دست بگیرد و مردم نیز تلاطم ها و حقارت ها را یک یک و به تدریج به فراموشی بسپارند.
از زمان روی کار آمدن پوتین، شرایط اقتصادی روسیه به وضوح دگرگون شده و قابل قیاس با آنچه در دهه نود و اوایل قرن بیست میلادی بر این کشور رفته بود نیست. پوتین اقتصاد کشور را بازتر ولی کنترل شده تر از قبل کرد و اجازه داد تا سرمایه های خارجی روانه کشور شود و سرمایه داران داخلی نیز به تولید و انباشت ثروت بپردازند. امروز تعداد میلیاردهای روسی شناخته شده در جهان کم نیست. اما این نظام اقتصادی کمی افسار گسیخته و فسادآور نیز بوده است. دولتی بودن برنامه های توسعه ای و سرمایه گذاری موجب شده است تا نظام رانتی تقویت شود و فساد مالی نه تنها نسبت به گذشته کمتر نشود بلکه بی مهارتر از قبل به نظر برسد.
این خصلت تمام نظام های بسته و دولت گرایی است که میل به تمرکز قدرت و منافع درون دولت دارند و ثروت های ملی را به نام دولت می زدند و افزایش پول و درآمدهای دولت و ملت را به نام توسعه.
استقبال از پوتین در انتخابات امسال نشان داد که جامعه روسیه همچنان پذیرای این شیوه اداره حکومت است. بدیهی است که موقعیت و جایگاه روسیه در مقابل اروپا و امریکا، جایگاهی مقتدر و آنگونه که روس ها می پسندند افتخارآمیز و در خور شان نیست. عرق ملی گرایی و ناسیونالیستی روس ها همچنان ارضا نشده باقی مانده و ملت احساس می کند که جز پوتین یا مدودف، کسی قادر به روشن نگه داشتن موتور توسعه کشور و رقابت با جهان غرب نیست.
پوتین انتخاب اول و آخر اکثر مردم روسیه بوده و اعتراض کمونیست ها و غرب گرایان افراطی به نتیجه انتخابات، بیشتر ناشی از توهمات و شکست سیاسی و اجتماعی آنهاست. کمونیست ها نظام پوتینی را جریانی دولت محور ولی انحرافی و فسادآور می دانند که بویی از شرافت انسانی و تعهد کمونیستی نبرده و در عین حال، تسلیم شده غرب هم نیست. از سوی دیگر غرب گرایانی که خواهان شکل گیری مدل سرمایه داری اروپایی و امریکایی در کشورشان هستند، بسیار ایده آل گرایانه و به دور از واقعیت های جامعه روسیه حرکت می کنند.
پوتین برای اینکه چشم دنیا را به روی حقایق کشورش باز کند، ترتیبی داد تا برای برطرف شدن هر شک و شبهه ای در تمام 96 هزار شعبه اخذ رای سراسر روسیه، دوربین های مداربسته نصب کنند و روسای شعبه ها نیز هر یک از برگه های اخذ رای را مقابل دوربین بگیرند.
ولادیمیر پوتین همچنان با استفاده از روح ملی گرای مردم سرزمینش که هنوز در حسرت بازیابی قدرت و دستیابی به یکی از قطب های جهان هستند، روی شعارهای ضد غربی حساب می کند تا هم اتحاد جامعه را حفظ کند، هم ثبات سیاسی و فرهنگی مبتنی بر تمرکز قدرت را تداوم دهد و هم اصلاحات 12 سال گذشته به راه خود ادامه دهد. غربی ها نیز امیدوارند که پوتین حلقه اتصال جامعه سنتی و ناسیونالیسم روسی با جامعه بین الملل باشند. آنها ناچارند امیدوار باشند؛ چه در غیر این صورت، الگویی مناسب برای پیوند زدن چنین اجتماعی به جامعه بین الملل موجود نیست و روس ها نیز در چنبره اوضاعی که مدت هاست در آن درجا می زنند باقی خواهند ماند.
نظر شما :