سومین بخش از کتاب جدید هیکل درباره دیکتاتور مصر
تلاش برای شناخت مردی که هیچ چیز از او نمیدانیم
محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار مشهور مصری و جهان عرب به تازگی کتابی را با عنوان "حسنی مبارک و زمانهاش..از تریبون تا میدان" به رشته تحریر در آورده است که در آن به زندگی سیاسی مبارک و چگونگی رسیدنش به قدرت، تداوم ریاست جمهوریاش تا تظاهرات میدان التحریر و سرنگونی او میپردازد. همان طور که از عنوان کتاب پیدا است، دوران حکومت مبارک و زمانهای که باعث شد او به قدرت برسد و از تریبونهای سخنرانی به ریاست جمهوری منصوب شود تا میدان التحریر که در حقیقت انقلابی علیه او را شکل داد، موضوع اصلی این کتاب است.
روزنامه الشروق مصر روزهای پنجشنبه و روزنامه السفیر لبنان روزهای دوشنبه هر هفته با هماهنگی هیکل هر بخش این کتاب را منتشر میکنند. دیپلماسی ایرانی نیز در نظر دارد از امروز هر هفته در روزهای جمعه به طور مرتب بخشهای این کتاب را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهد. هیکل برای این کتاب خود ملاحظه و مقدمهای نوشته است که ما نیز در دیپلماسی ایرانی عینا آنها را میآوریم.
اکنون سومین بخش از کتاب هیکل تحت عنوان "حسنی مبارک و زمانهاش..از تریبون تا میدان" در اختیارتان قرار میگیرد:
مقدمه (2)
در طول این صفحات تلاش کردم قبل از مراجعه به آلبوم تصاویرش ذات این مرد را تشریح کنم. به پروندهها و برگههایم، خاطرهها و خاطراتم از حسنی مبارک بپردازم، سپس به طور تصادفی روزنامهای که زیاد آشنایی خاصی با آن ندارم از من خواست که این سی سال خاطره را حفظ کنم و برایش نقل کنم اما هنگامی که خواستم آنها را پیاده کنم و به سراغشان رفتم و مجددا خواندمشان خیلی به فکر فرو رفتم.
مقالهای در روز 7 اکتبر 1981 در روزنامه «واشنگتن پست» منتشر شده بود، در ابتدای مقاله جملهای بود که من سر آن مکث کردم و همان احساسی که آن موقع سی سال پیش به من دست داد، دوباره احساس کردم.
آن جمله این بود: «اخباری که از قاهره پس از ترور پرزیدنت «سادات» میآید نشان میدهد که مردی که قرار است جانشین او شود، معاونش حسنی مبارک است. – سپس ادامه میدهد: «حتی کسانی که میگویند مبارک را میشناسیم در حقیقت هیچ چیز از او نمیدانند.»
و الآن پس از سی سال که در برابر این جمله مکث میکنم، چیزی به من میگوید که این «کلید» کل آن مقاله بود، چرا که عملا ما در برابر مردی هستیم که هر روز و هر ساعت، صبح و شب او را دیدیم و از او شنیدیم و ملیونها عکس در طول این سی سال از او منتشر شد و دیدیم ولی همچنان او را نشناختهایم.
●●●
سوال زیر را از خودم میپرسم:
– اگر نتوانم تصویری قابل اعتماد که به یک تصویر معقول از او منجر شود ارائه دهم، پس چگونه میخواهم ماهها بنشینم و هر آنچه از او مستقیما در طول دیدارهای کوتاهمان شنیدهام یا به طور غیر مستقیم به او گفتهام – حالا چه گفتوگو، چه نامه و چه بحث در طول این سی سال را بیان کنم؟!
به تردید افتادم، اما با پافشاری مواجه شدم چرا که این سی سال به طور کامل جزئی از حیات میهن است، و همین سی سال شاهد تغییرات و تحولات در منطقه و کل جهان هستیم، افرادی آمدند و سرنوشتساز شدند که نمیشناختیم، اما سخت است که از دوران این مرد به راحتی بگذاریم یا نادیده بگیریم به دلایل مختلف، دلایل بسیاری دارد بارزترین آن تاریخ است که به رغم این که برخی فیلسوفان جدید گفتهاند، تمام نمیشود!!
علاوه بر آن من موفق شدهام که به یک چارچوبی برسم:
از سویی تصور کردم که من یک مقاله مفصل برای این کتاب بنویسم و سپس وارد پروندهها و اوراق و خاطرهها و خاطراتم بشوم – تا بعضی خطوط و رنگها از «حسنی مبارک» که به ما میگویند را بفهمیم – مقدمتا و قبل از هر چیز اعتراف میکنم که این مقدمه برای نشان دادن یک تابلویی که شرایط یک معلم نقاشی کلاسیک را داشته باشد، کافی نیست، اما – با همه مخاطراتی که برایم دارد – شاید بتوانم به شرایط یک نقاشی تعریف شده نزدیک شوم.
به این معنا که شاید این نقاشی معیارهای مدرسه لئوناردو داوینچی یا مایکل انجلو را نداشته باشد و آن طبیعت زنده را نشان ندهد، ولی شاید معیارهای مدرسه رینوار و مانیه را داشته باشد – موضوعات آن متاثر از فضای انسانی باشد و از طبیعت و شخصیت کسی به ما بگوید که فراتر از احساس و درک باشد!!
●●●
شاید روایت من ثابت کند که همه در تصوراتشان از این مرد اشتباه میکردند.
آنها به دوربینها رجوع میکردند و عکسی میگرفتند و نوری میانداختند در حالا که باید به زمینه و رنگ روغنی که وجود دارد نیز رجوع کنند، آنها در عین حال در انتخاب مدرسه کلاسیک نقاشیشان نیز اشتباه کردند، در حالی که لازم بود به سراغ مدرسهای بروند که تاثیرگذار باشد!!
و گمان کنم که آنچه تلاش کردم از رنگها به روی کاغذ بیاورم، زمینه رنگ و روغنی حداقل و اکثر آن را لحاظ کرده است، یعنی سایهها و خلاءها را هم آورده است، و بیشتر از آنچه فریاد میزند، و بیش از آنچه زمانه خود مثل آنچه رنوار میگفت یا مانیه تصور میکرد، میگوید.
●●●
از خود بسیار پرسیدم که چه چیزی سبب شد که در کشف ذات این مرد کوتاهی شود، و چگونه این کوتاهیها در شناخت این مرد سی سال متراکم شدند؟!!
دلایل بسیاری وجود دارد و همه آنها نیز منطقی هستند، ولی در شلوغیها گم شدند:
– بعضی از مردم وقتی او را یافتند بر سر شخصیتش توقف نکردند و اجازه دادند که او از تریبون به ریاست جمهوری بجهد، و اجازه دادند که همان احساس و هیجانی که زمانی که او پشت تریبون بود به آنها دست داد، همان تصور همان هیجان باقی بماند.
- و برخی نیز ظواهر رئیس جمهور جدید را پذیرفتند و توجه به نظر دیگران نکردند و بودن وضعیت او را برای عبور از بحران قبول کردند، و در نتیجه ناتوانی در تحلیل او باعث شد که زمان از دست برود!!
– و برخی نیز وقایعی که باعث شد این مرد در پی آن ظهور کند آنها را فرا گرفت، و تصورات عمومی از حوادث بزرگی که منطقه را در بر گرفت باعث شد که او در طول این دورهها نقش بازی کند، و با وجود قدر و منزلت مصر او در راس این جایگاه با ارزش نشست و نظارهگر ماند، و کسانی که برای به ارث بردن نقش مصر طمع کرده بودند نیز در رسیدن او به این تصور کمک کردند که این مساله باعث شد تا او نیت متغیر خود را بر سیاست مصر تحمیل کند!!
– و برخی نیز به خصوص جوانان رشد کردند و بزرگ شدند و به سن جوانی رسیدند در حالی که رئیس جمهوری غیر از او نمیشناختند و برای همین نسلهای دوران او به وجودش عادت کردند و تلاش کردند که خودشان را با وجود او تطبیق دهند.
– و برخی نیز تمایل داشتند که در سوال کردن از این مرد کوتاهی کنند و پذیرفتند که جوابهایی که رسانهها به خاطر فریب از او میدهند را بپذیرند. جوابهایی که عموما برای توجیه تسلط او یا تصاحب ثروت مصر از او میدادند و از روی بدشانسی تاثیرش را میگذاشت و حیف و میل اموال را توجیه میکرد!!
و شاید .. و شاید.. همه اینها علامتهای پرسشی باشد که بسیار مشکوک هستند ولی واقعیت این است که قبل و بعد از آن این مرد در راس حکومت مصر برای سی سال ماند!!
در این جا باید به روشنی تاکید کنم که این صفحات بر خلاف انتظارم طولانی شدند – این نوشتهها نه زندگینامه و نه سیره زندگی این مرد هستند بلکه بیان حالتهایی هستند که شخصا دیدهام و شنیدهام و برای همین از خوانندگان عذر میخواهم که در برخی بخشها از صیغه اول شخص مفرد استفاده کردهام یا از الفاظ و عبارات عامیانهای استفاده کردهام که شنیدهام و نیاز به دقت بیشتری دارند.
در این جا اضافه میکنم که من هیچ تلاشی نکردهام که با کسانی که با مبارک کار کردهاند یا به او نزدیک بودهاند یا با او زندگی کردهاند دیدار کنم و نوشتن زندگینامه او یا تمرکز بر نقشآفرینی او چیز دیگری است که باید فرد دیگری انجام دهد.
هر چه مراعات کردم – و گمان کنم خیلی از افراد دیگر هم مثل من مراعات کردند – نتوانستم نگویم که بسیاری از کسانی که مستقیما با او کار کردند، همان اول از او برگشتند، این به آن معنا است که این مرد ارتباط عمیقی با انسانیت محیط اطرافش نداشته و تلاش نمیکرده که ارتباطات نزدیک و برادرانه خود را با کسانی که به او نزدیک شدند یا با او خلط شدند حفظ کند، روابط او با این محیط ترجیحا سطحی بوده و در این حد بوده است که اثرش برای چند روز یا چند هفته باشد نه بیشتر!!
ظواهر این را کاملا نشان میدهد!!
●●●
برای همین این بخش نخست این کتاب است!!
اما بخش دوم که بزرگترین بخش این کتاب محسوب میشود، شامل آن چیزهایی است که نوشتهام یا در تلویزیون درباره آنها گفتهام و همه آنها مرتبط با قضایای عصر ما است که رخ داده و تحلیل کردهام و به طور مفصل شرح دادهام و گمان میکنم که در طول این سی سال با کلماتی بیان میشوند که رنگها از پس آن بر نمیآیند!!
و امیدوارم، شاید این کتاب بتواند شعاع نوری ولو جزئی به زوایای مجهول فردی که روزنامه واشنگتن پست از روز نخست عصر مبارک به آن اشاره کرد، بتاباند، به خصوص جایی که گفت: «کسانی که گمان میکنند این مرد را میشناسند در حقیقت هیچ چیز از او نمیدانند.»!!
و برای همین متاسفانه از کسانی که او را در ابتدا میشناختند و با پایانش شوکه شدند، شوکه شدم.
●●●
پرسشی باقی میماند که همه باید به آن گوش کنند: چگونه این فرد توانست سی سال بر کرسی ریاست جمهوری مصر بنشیند؟! ملت مصر چگونه توانست سی سال حکومت او را تحمل کند؟
درباره «چگونه» سوال اول جواب این است: شانس او زمان بقای او را طولانی کرد!!
نظر شما :