ویژگیهای الگوی ترکیه و امکان گسترش آن در منطقه
ديپلماسى ايرانى: بحث را با موضوع ماهیت الگوی ترکیه و چالشهایی که برای پیشبرد این الگوی احتمالی در منطقه است در سه محور ارائه میکنم. موضوع اول درکی است که از الگوی ترکیه وجود دارد که به لحاظ روش شناختی مهم است. سه نوع برداشت از الگوی ترکیه الگو در منطقه وجود دارد.
برداشت اول رویکرد اقتدارگرایی سکولار است که در آن ارتش ساختار اصلی قدرت را در دست دارد و احزاب ذیل ارتش فعالیت میکنند و در فضایی که ارتش ایجاد میکند، با یکدیگر رقابت میکنند تا زمینه برای تحکیم دموکراسی آماده شود. بنابراین یک الگو یا یک درک از الگوی ترکیه اقتدارگرایی سکولار حاکم بر ترکیه از دهه 1960 تا 1980 است و نیروهای سکولار منطقه طرفدار آن هستند.
رویکرد دوم نگاهی است که اسلامگراهای میانهرو با قرابتهای فکری که با حزب َAKP در ترکیه دارند آن را دنبال میکنند. یعنی به جای الگوی انقلابی براندازی و چیزهایی که سید قطب میگفت، اسلامگراها به سراغ بازی دموکراتیک بروند؛ نظیر چیزی که در ترکیه اتفاق افتاده است. یکی از الزامات این کار این است که اسلامگرایان اهداف خودشان را بازتعریف کنند.
برداشت سوم، برداشتی است که از سبک زندگی وجود دارد یعنی وقتی میگوییم الگوی ترکیه، منظور سبک زندگی در ترکیه است. به عنوان مثال نزدیک 60 درصد خانمها در استانبول حجاب دارند ولی حکومت سکولار است و گروههای مختلف در جامعه به حریم همدیگر تجاوز نمیکنند. برداشت از الگوی ترکیه در جهان عرب و منطقه، هر سه برداشت را مدنظر قرار میدهد و دقیقا معلوم نیست آیا اجماعی در مورد الگوی ترکیه وجود دارد یا نه؟
محور دوم بحث تجربه واقعی ترکیه است. بحث آقای موسوی در مورد جریانهای فکری در جامعه ترکیه بسیار جامع بود اما بنده به تحول ساختار قدرت در ترکیه خواهم پرداخت. یکی از ویژگیهای اصلی نظام کمالیستی از ابتدا تا همین اواخر، رقابت مستقیم میان مرکز و پیرامون بوده است.
بهترین توصیفی که از سیاست در ترکیه شده است، توصیف ماردین شریف است که میگوید سیاست در ترکیه یک مرکز و یک پیرامون دارد، مرکز همان ارتش، بوروکراتهای سکولار و قوه قضائیه است و پیرامون زمانی چپها بودند و زمانی دیگر اسلامگراها شدند. سیاست در ترکیه در دوره کمالیستی یک رقابت مستمر میان مرکز و پیرامون بوده است اما ساختار قدرت طوری طراحی شده که بخش منتخبی که بر سر کار آمده، قدرت مانور محدودى داشته است. به عنوان مثال اگر به ساختار شورای امنیت ملی یا شورای عالی آموزش و غیره نگاه کنیم طوری است که نهادهای انتخابی خیلی نمیتوانستند در آن دخالت کنند. حتی در اصلاحاتی که در شهریور ماه در ترکیب دادگاه عالی صورت گرفته است همچنان سکولارها و بعضاً لائیکها همچنان قدرت دارند.
در دعوایی که اکنون بر سر پرونده ارگنکن یا بالیوز وجود دارد قوه قضائیه از نهادهای منتخب خیلی نمیترسد. البته برداشتی در ایران وجود دارد که به نظرم درست نیست و آن این است که ارتش قدرت نهایی را در ترکیه دارد در حالی که ارتش بخشی از ساختار قدرت غیرمنتخب در ترکیه است. یعنی به اندازه ای که ارتش قوی است قوه قضائیه هم نيرومند است.
علاوه بر نهادهای غیرمنتخب ترکیه مانند قوه قضائیه، ارتش و حتی نهادهای مطبوعاتی که به شدت طرفدار ایدههای کمالیستی بودند؛ در طرف دیگر گروههای حاشیه نشین قرار داشتند که در دهه 1970 و قبل از کودتای ١٢ سپتامبر 1980 گروههای چپ بودند که الان هم تاحدودی فعالند مثل چپ کمونیستی یا مارکسیستی. ارتش در دهه ١٩٨٠ اسلامگراها را برای جلوگیری از قدرتمندتر شدن چپها تقویت کرد. یک عبارت رایج در سیاست داخلی ترکیه «دولت پنهان یا دولت درونی» است که همان نهادهای غیرمنتخب هستند که دولتی در درون دولت هستند و درگیر شدن با اینها بسیار سخت است. نهادهای مطبوعاتی خودشان را دارند، اساتید سکولارشان در حوزه آموزش قدرتمند هستند، در قوه قضائیه هم نفوذ دارند.
اما اتفاقی که با آمدن AKP افتاد و این حزب برخلاف سایراحزاب اسلامگرا نظیر حزب سعادت یا رفاه توانست از حاشیه به مرکز بیاید این بود که نیروی سومی در ترکیه پیدا شد که همانا نیروی جهانی شدن یا اتصال به جهان بود.
اصلاحات اقتصادی که تورگوت اوزال در دهه 80 انجام داد کم کم ترکیه را به نظام بین الملل وصل کرد و تاثیرپذیری آن را از نظام بین الملل افزایش داد تا دهه 90 که اتحادیه گمرکی در سال 1994 بین ترکیه و اتحادیه اروپا امضا شد که تحول اقتصادی خیلی مهمی در متصل کردن ترکیه از نظر اقتصادی و تکنولوژیکی به اروپا بود و در ادامه پذیرش آغاز مذاکرات الحاق ترکیه به اتحادیه اروپا که در 35 فصل اغاز شد.
در دهه ١٩٩٠دو نیروی سنتی مرکز و پیرامون در ترکیه به یک بن بست سیاسی رسیده بودند چرا که یک نوع موازنه بین این دو نیرو وجود داشت و هر وقت این موازنه به هم میخورد ارتش به نیابت از مرکز و به نیابت از ساختار قدرت غیرمنتخب وارد عمل میشد و کودتا میکرد اما بلافاصله قدرت را به غیرنظامیها میداد و این الگویی است که اکنون در مورد مصر هم مطرح است. یعنی یک دولت نظامی موقت تشکیل بدهند و بعد قدرت به غیرنظامیها منتقل شود.
این موازنه در دهه 1990 با آخرین تلاشهای ارتش در فوریه 1997 در انجام کودتای سفید بعد از حادثه سینجان به نوعی بنبست رسید. در اینجا لازم به ذکر است که آثار جهانی شدن از دهه 1990 در ترکیه آشکار شده بود، اما چون سیستم انتخاباتی ترکیه PR (سیستم اکثریت تناسبی) است تا آن زمان به جز حزب مام میهن یا ANAP که تا سال 1987 اکثریت را داشت هیچ حزبی نمیتوانست به تنهایی دولت تشکیل دهد.
سیاستهای اسماعیل جم در امور خارجی تقریبا شبیه همین سیاستهایی است که داوود اوغلو میگوید یا اصلاحات اقتصادی که کمال درویش انجام داد. ولى مشکل در 1990، بیثباتی ترکیه به خاطر نوع نظام سیاسیاش بود. حزب حاکم ترکیبی از سوسیال دموکراتها، به اضافه احزاب راستگرا بود. در نتیجه آثار آنچه که امروز به آن تحول جدی در ترکیه میگوییم، در دهه 1990 خودش را نشان داده بود اما به دلیل نظام انتخاباتی ترکیه امکان بروز عملی نداشت.
لذا سه نیروی اساسی در ساختار قدرت وجود دارد و به خاطر این که نیروی سوم جهانی شدن، وارد شده است امکان مداخله ارتش دیگر وجود ندارد. این نیرو هم به اندازه نیروی مرکز و نیروی حاشیه اعمال نقش میکند و AKP با این فرض بود که در 1998 استراتژی خود را پذیرش دموکراسی اعلام کرد در حالی که اگر قبل از آن به متون حزب رفاه نگاه کنیم میبینیم اینها بین اسلام و غرب هیچگونه امکان مسالمتی را نمیدیدند و معتقد بودند فقط باید از تکنولوژی غرب استفاده کرد.
آقای اردوغان و حزب AKP با هوشمندی که داشتند از ریسمان این نیروی سوم بالا رفته و یکی یکی سنگرهایی را که نهاد غیرمنتخب در اختیار خود دارد را فتح میکنند. آخرین حرکت رفراندوم ١٢ سپتامبر ٢٠١٠ بود و در حال حاضر بحث این است که قانون اساسی جدید ترکیه را طراحی کنند.
بايد به اين نکته اشاره کنم که احزاب در ترکیه از نظر فعالیت جغرافیایی به ندرت احزاب ملی و حاضر در کل کشور هستند. مثلا حزب CHP که میراثخوار آتاتورک و اصلیترین حزب اپوزیسیون در پارلمان است، اصلا در مناطق کردنشین حضور ندارد. بنابراین وقتی میگوییم «حزب ملی»، در ترکیه معنای خاصی دارد.
از نظر جغرافیایی اولین حزبی که توانسته است وارد مناطق کردنشین بشود حزب AKP است. بنابراین حزب AKP اولین حزبی است که در دو سه دهه گذشته به معنای واقعی حزب ملی است. بر طبق سندروم آناپ، وقتی یک حزبی اکثریت آراء را به دست میآورد و دولت تک حزبی تشکیل میدهد زمانی میرسد که ناگهان آرای خود را از دست میدهد. در 1987 حزب آناپ در اوج قدرت خود یکباره اکثریت را از دست داده و بعدها منحل شد. اما سندروم آناپ در مورد AKP تکرار نشد.
خیلیها معتقد بودند که رفراندوم 2010 سندروم AKP خواهد بود و وقتی دیدند این اتفاق نیفتاد در چرایی آن خیلی تامل کردند. در توضیح اتفاق گفته شد نیروی سوم وارد عمل شده و مانع از این اتفاق شده است.
نکته آخر در مورد مدل ترکیه این است که ما شاهد نوعی تحول در اسلامگراها هستیم. یعنی وقتی مطالبات اسلامگراها را قبل از 1997 مطالعه میکنیم، نوعى رویکرد عدم پذیرش معیارهای موجود ترکیه، در این متون مشاهده میشود.
بنابراین وقتی AKP به سمت پذیرش چارچوب سکولاریسم آنگلوساکسون رفت، برخیها معتقد بودند این یک تاکتیک است و مخصوصا سکولارهای تندرو در ترکیه معتقدند AKP تحت پوشش دموکراسی دنبال تشکیل دولت اسلامی با افکار اخوانی است ولی عملکرد حزب از نوامبر 2002 تا الان نشان میدهد AKP این روند را به عنوان یک استراتژی انتخاب کرده است و نه به عنوان یک تاکتیک. حزب پایبندی خود را به چارچوبهای سکولاریستی (و نه لائیسیستی) نشان داده است. اینجا نکتهای را هم بگویم که شخصیت اردوغان در موفقیت اهداف AKP خیلی مهم است، بسیاری از اسلامگراها معتقدند که اردوغان انسانی فوق العاده است و کاریزمای فوق العاده ای دارد، موفقیتهایی هم که به دست آورده به این کاریزما خیلی کمک کرده است. از سوی دیگر در جبهه مقابل کاریزما نداریم، بحران چپ در ترکیه بحران جدیای است البته منظور چپ به معنای اروپایی نیست. در نتیجه بحرانی که چپ در ترکیه دچار آن در موفقیت AKP مهم بودهاند.
در محور سوم بحث به مشکلات پیشبرد الگوی ترکیه اشاره میشود. مشخص شد که یک برداشت واحد از الگوی ترکیه وجود ندارد. مثلا در مصر میگویند اقتدارگرایی سکولار، در ایران هم آنچه که ما درک میکنیم اسلامگراهای میانهرو هستند، در بعضی از کشورها هم آن چیزی که درک میشود سبک زندگی سکولار است.
نکته دیگری که در فهم تحولات فکری خیلی مهم است، نوع خاص ناسیونالیسم در ترکیه است. ناسیونالیسم ترکیه به شدت سرزمینی است. اگر ناسیونالیسم را در ایران ناسیونالیسم فرهنگی بدانیم، در خاورمیانه کشوری را سراغ نداریم که ناسیونالیسم آن به این شدت سرزمینی باشد. برای توصیف این امر از سندروم سوره نام میبرند یعنی همان پیمانی که عثمانی را تقسیم کرد و کشورهای جدید عربی تشکیل شدند.
این سندروم در ترکیه خیلی قوی است و هنوز وقتی در ارتش ترکیه به افسران آموزش میدهند از خطر مسیحیت و میسیونرهای مسیحی بحث میکنند. شکل گیری استانبول هم همین را نشان میدهد، استانبول دژی در برابر دنیای مسیحیت بوده است. در مقابل آنکارا که نماد سکولاریسم و لائیسیتیسم ترکیه است، استانبول نماد عثمانیگرایی و اسلامگرایی است.
ناسیونالیسمی که کمالیسم از آن بحث میکند با توجه به اینکه خود آتاتورک از آلبانی بود، سرزمینی است. AKP به دنبال این است که مقداری از شدت و حدت این ناسیونالیسم کم کند و پیش بینیهایی هم صورت گرفته است به طوری که حزب پان ترکیست حرکت ملی یا MHP در رفراندوم٢٠١٠ در بخشهایی راىهايش به سبد AKP ریخته شد و خیلیها معتقدند در انتخابات بعدی هم چنین اتفاقی خواهد افتاد.
وقتی جریان MHP را در ترکیه بررسی میکنیم میبینیم تنها زمانی که اوجالان دستگیر میشود و موج پانترکیسم در ترکیه تقویت میشود این حزب در ترکیه قدرت دارد و از آن به بعد همواره دچار افول شده است. نتیجه این ترکیب آن چیزی است که شاید بتوان آن را اجماع نخبگان بر سر منافع ملی نامید. در ترکیه این اجماع در قیاس با سایر کشورها قویتر است.
دیدیم که در لیبی چه اتفاق فاجعه باری افتاد و قذافی به هواپیماها دستور داد مردم را بمباران کنند و این چیزی است که امکان وقوعش در ترکیه، ایران یا مصر بسیار کم است زیرا درصدی از اجماع نظر در این کشورها در رابطه با منافع ملی وجود دارد. در مورد ترکیه قوه قضائیه و AKP به شدت با هم بر سر قضیه ارگنکن و آزادی حزب الله تعارض دارند، اما همچنان مرزهای منافع ملی را رعایت میکنند.
این اجماع در بقیه کشورها به جز مصر و ایران خیلی ضعیفتر است و این شاید به دلیل ضعف بدنه نخبگان است، شما در لیبی بدنه نخبه ندارید، روشنفکر، روزنامه نگار و غیره در لیبی وجود ندارد. در حالیکه این بدنه نخبگان در ترکیه در طول سالها تقویت شده است. این در بقیه کشورهای عربی ضعیفتر است و همین یک مانع است، یا به عبارت سادهتر پیشنیاز پیشبرد الگوی ترکیه در کشورهای عربی ضعیف است.
ترکیه با موضعی که در دوران AKP گرفته است بیشتر دنبال استفاده از فضاهای تجاری در منطقه است تا مسائل استراتژیک و امنیتی اما اتفاقی که دیروز در بنغازی افتاد نشان میدهد این الگو چقدر آسیب پذیر است. دیروز در بنغازی به 20 شرکت ترک حمله کردند و آقای اردوغان دستور داد یک هواپیمای اختصاصی ترکیش ایرلاین اتباع ترک را برگرداند. در ترکیه یک کمیته نظارت بر لیبی تشکیل داده اند که ببینند چه اتفاقی در لیبی در حال وقوع است، چون ترکها با خوش بینی رفته بودند که تجارت کنند و با سرمایهگذاری، پول به ترکیه بیاورند؛ اما میبینیم که این تصور دقیق نبوده است. در سودان و بسیاری از کشورهای عربی هم خیلی سرمایه گذاری کرده اند.
نکته سوم این که بخشی از نزدیکی اعراب به ترکیه در شرایط فعلی ناشی از ترس از ایران است. یعنی اعراب معتقدند که برای مهار ایران یا جلوگیری از افزایش قدرت ایران به طور موقت میتوانند به ترکیه نزدیک شوند و باید دید اگر این نیاز رفع بشود که چه اتفاقی میافتد.
در نتیجه مهمترین مشکلات پیشبرد الگوی ترکیه این است که ترکیه در منطقه خاورمیانه بازیگر جدیدی است و تجربهای ندارد. بنابراین با نوعى خوش بینی وارد شده است. افکار آقای داوود اوغلو در کتاب «عمق استراتژیک» هم این خوش بینی را تقویت کرده است. آقای اردوغان، عبدالله گل و داوود اوغلو یک مثلث هستند که سیاست خارجی ترکیه را پیش میبرند، عبدالله گل در امور تجاری فعالیت میکند، اردوغان تودههای مردم را جذب میکند و داوود اوغلو هم اختلافات را حل میکند، این مثلث به موفقیتهایی دست پیدا کرده ولی در واقع مشکلاتى هم هست و باید ببینیم در مورد تحولاتی که در منطقه اتفاق میافتد موضع ترکیه چه خواهد بود.
نظر شما :