فشارها بیشتر میشود
دیپلماسی ایرانی: همانطور که مطلع هستید مذاکرات صلح خاورمیانه حدود یک ماه پیش به ابتکار اوباما آغاز شد. اوباما در صحبتهای خود این موضوع را یکی از اولویتهای سیاست خارجی خود دانسته است. به نظر شما چرا این موضوع برای اوباما از اهمیت برخوردار شده است و او به تلاش برای حل این منازعه با رویکردی نسبتا متفاوت از روسای جمهور قبلی آمریکا روی آورده است؟
آنچه مشخص است باراک اوباما تفاوتهای زیادی با روسای جمهور پیشین ایالات متحده دارد. علاوه بر تفاوتهایی که معمولا میان دموکراتها و جمهوری خواهان وجود دارد، اوباما حتی با اسلاف دموکرات خودش در مسئله فلسطين و نگاه به جهان اسلام تفاوت دارد. باید توجه داشت که در گذشتهها در قضيه اسرائيل هيچ تفاوت جدى بين حزب دموکرات و حزب جمهورى خواه در ايالات متحده وجود نداشته است. يعنى هر دو حزب در طول تاريخ به صورت جدى به دنبال تأمين منافع اسرائيل بودند. اما در سالهای اخیر دو اتفاق جديدى که رخ داد که متفاوت از گذشته به نظر مىرسيد، يکى به ریاست جمهوری رسیدن جورج بوش پسر از حزب جمهورى خواه بود و دیگری رئیس جمهور شدن باراک اوباما از حزب دموکرات است. دروقع هر دوی اینها متفاوتتر از روسای جمهور هم حزبی خود بودند.
جورج بوش پسر، عضو نومحافظه کاران محسوب میشد. نئوکانسرواتيوها همواره در ايالات متحده و حزب جمهورى خواه بودند اما هيچگاه نتوانسته بودند قدرت را در آمريکا در دست بگيرند. از طرف دیگر اوباما با ويژگىهاى خاصى که دارد پدیدهای در میان روسای جمهور دموکرات محسوب میشود. اوباما اولا به دليل پدر مسلمانى که داشته و به هر حال مسلمانزاده محسوب میشود و به دليل تاريخ زندگى که داشته و تجربه زندگی در یک کشور اسلامی مثل اندونزى را دارد در مقایسه با دیگر روسای جمهور آمریکا، دارای نگاه بسیار متفاوتی به جهان اسلام است. دومین مسئلهای که او را متفاوت از گذشتگانش میکند جمعبندى تجربيات گذشته سیاست خارجی آمریکا در مورد فلسطین، هم در دوران دموکراتها و هم در دوران جمهورى خواهان است.
این تجربيات چه بوده و چه جمع بندی و نتیجهگیری از این تجربیات وجود دارد؟
سياست خارجى آمريکا همواره به دنبال حفظ موجوديت اسرائيل و تأمين امنيت اسرائيل بوده و اين براى هر دو حزب جزء اولويتهاى درجه اول سياست خارجى آمريکا بوده است. اين قضيه باعث شده است که منافع و اعتبار آمريکا در درجه اول در فلسطين در درجه دوم در جهان عرب و در درجه سوم در جهان اسلام زير سؤال رود. نتيجه اين است که برخی در آمريکا بحث مىکنند آیا در ارزیابی هزينه- فايده، با وجود همه ويژگيهاى مقدسى که اسرائیل براى دولت آمريکا دارد، اين به نفع آمريکاست که به خاطر این کشور، فلسطين، جهان عرب و همه جهان اسلام را از دست دهيم؟
چيزى که در اين زمينه مؤثر بود، فضای ضد آمریکایی بود که در کشورهای اسلامی به راه افتاد. به ويژه بعد از عملکرد بوش و مواجهه با جهان اسلام و حرفهاى عجيب و غريب در مورد جنگ صليبى و بعد حمله به افغانستان و عراق، که نتيجه اين عملکرد این شد که به گفته آمار خود آمريکايىها، حداقل 75 درصد مردم کشورهاى اسلامى، آمريکا را دوست ندارند. نکته مهم اين است که چون دولتهاى اين کشورها با آمريکا رابطه خوبى دارند، اين به معناى تحميلى بودن و عدم مشروعیت دولتهای این کشورها خواهد بود. اين موضوع باعث شد که تغييراتى در روش برخورد آمريکا با فلسطين و جهان عرب و جهان اسلام ايجاد شود که شاید بتوان گفت يکى از مضوعاتی که اوباما در شعار «تغيير» در دوران انتخابات بیان مىکرد همين مورد بود. مجموعه عملکرد و برخوردهايى که تاکنون داشته است نیز در همین جهت بوده است. به عنوان مثال سخنرانىهاى متفاوتی در مصر و ترکيه ایراد کرد و جو را تغيير داد. به نظر من به همین دلایل نگاه جهان اسلام نسبت به اوباما با نگاه به بوش متفاوت است.
این «تغییر» و تفاوت نگاه چه تفاوتی در موضوع صلح خاورمیانه و موضوع فلسطین داشته است؟
آمریکاییها در علتیابی این که چرا در کشورهای اسلامی آمریکا منفور شده است، متوجه شدند که مهمترين مسئلهای که وجود دارد و موجب به وجود آمدن این نگاه میشود موضوع فلسطين است. آنها به این نتیجه رسیدند که اگر موضوع فلسطین حل نشود اولا مسئله افکار عمومى جهان اسلام حل نمىشود ثانیا کشورهايی که در جهان اسلام با سیاستهای آمریکا مخالف هستند میتوانند از اين پديده در جهت منافع خود و تحریک جهان اسلام علیه سیاستها و منافع آمریکا استفاده کنند و در این کار موفق هم میشوند چرا که اين تفکر پايگاه مردمى دارد. به همین دلیل اوباما وارد اين قضيه شده که آن را حل کند تا بتواند نگاه عمومی را به آمریکا تغییر دهد.
این نگاه مختص اوباماست یا وزیر خارجه آمریکا؟
به نظر من اوباما به یک معنا هیلاری کلينتون را با خود به سمت این سیاست میکشاند. چرا که هیلاری کلینتون به لحاظ مواضع سياسى همواره بین حزب دموکرات و حزب جمهورىخواه محسوب میشد. هنگامی هم که سناتور بود به بسیاری از اقدامات جورج بوش رأى مثبت داد. ولی به هر حال در حال حاضر وزيرخارجه اوباما است و نمیتواند زیاد مخالف سیاستهای اوباما رفتار کند.
با توجه به اظهارات مثبت و خوشبینانهای که مقامات آمریکایی داشته اند و اخبار مثبتی که از مذاکرات اسرائیل و فلسطینیها منتشر می شود تا چه حد میتوان به این مذاکرات خوش بین بود؟
من معتقدم حداقل در کوتاه مدت این مذاکرات به جايى نمىرسد. برای این گفته چند دلیل میتوان ذکر کرد.
اولا، علیرغم همه خصوصیاتی که برای اوباما ذکر شد و نگاه او به جهان اسلام، هنوز مقامات آمریکایی حساسيت قضيه فلسطين را درک نکردهاند. یعنی واقعا نمیدانند که مسئله فلسطین چیست. در موضوع فلسطین چند مسئله وجود دارد. يکى از مهمترين این مسائل بحث قدس است که به این راحتی قابل حل نیست. قدس متعلق به فلسطین، جهان عرب و جهان اسلام است و تمام اینها بر این مسئله حساسیت دارند. بحث قدس را چگونه مىخواهند حل کنند؟ باید توجه کرد که مسئله قدس آنقدر حساس است که در زمان ریاست جمهوری بيل کلينتون، مذاکرات کمپ دیوید 2 به واسطه آن با شکست روبهرو شد. مذاکراتی که یک طرف آن هم عرفات بود. عرفات شخصيتی کاريزماتيک در فلسطین بود و این قدرت را داشت که اگر قرار بود امتیازی به اسرائیل داده شود او این امتیاز را واگذار کند و مشکلی در افکار عمومی برایش ایجاد نشود و بتواند آن را توجيه کند. با این حال در آخرين لحظه این موضوع را نپذيرفت و مذاکرات با شکست مواجه شد. علىرغم اينکه بیل کلينتون 15 روز تمام مسئولیتهای دیگر خود را رها کرد و هر روز در مذاکرات شرکت میکرد. با این حال به دلیل حساسیت این موضوع به نتیجه نرسید.
مشکل قضیه فلسطین به گونهاى است که طرف فلسطينى نمىتواند زيادهخواهىهای اسرائیل و امتیازاتی که میخواهد را بپذيرد. از سوی دیگر اسرائيل هم که به لابی یهود در آمریکا مستظهر و پشتگرم است کوتاه نمىآيد و امتیازات خیلی بیشتری از آن چه در قطعنامههای سازمان ملل آمده را میطلبند. به بیان دیگر کشورى که موجوديتش برمبناى قطعنامههاى سازمان ملل است، حاضر نیست قطعنامههای سازمان ملل را به طور کامل اجرا کند و سرزمينهاى فلسطینی بر مبنای این قطعنامه را به فلسطینیها واگذار کند. که این موضوع و بحث شهرک سازی در این مناطق، مشکل مهم دیگر بر سر حل این منازعه است. در کنار این عوامل، حضور دولت تندرویى مثل دولت ليکود و حضور وزيرخارجهای مثل آويگدور ليبرمن وزير خارجه کنونی اسرائيل لیبرمن که تندتر از خود نتانیاهو است از مشکلات دیگری است که امیدها به حل این موضوع در شرایط کنونی را کاهش میدهد.
این گروههای تندرو در حال حاضر در حال فشار وارد کردن هستند که ظرف روزهای آينده شهرکسازىها دوباره آغاز شود. بنابراین با حضور دولت فعلى اسرائيل که دولت ائتلافى بسیار تندرو و افراطى است از یک سو و از سوی دیگر اختلاف میان گروه های فلسطنی که موجب شده نصف فلسطين یعنی حماس در مذکرات حضور نداشته باشد و بیش از ده گروه فلسطینی دیگر مخالف آن باشند، طبعتاً اين مذکرات نمىتواند به جاى برسد.
در مجموع باید بگویم به نظر من به دلیل مقدمهای که گفته شد آمريکا به دنبال این هست که مذاکرات را به جایی برساند و مشکل حل شود اما با اين روشی که شروع کرده و در واقع نشان از عدم درک حساسيتهاى قضيه فلسطين از جمله مسئله قدس، مسئله گروههاى مقاومت و مسئله حساسیتهای جهان عرب و جهان اسلام دارد، خیلی بعید است که این مذاکرات به چنین نتيجهای برسد.
سفرهای اخیر مقامات آمریکایی به سوریه و لبنان را در چه راستایی ارزیابی میکنید؟ آیا ممکن است سوریه هم به مذاکرات صلح بپیوندد؟
آمریکا به دنبال جدا کردن سوریه از ایران است تا بتواند به اعمال فشار از طريق سوریه برگروههاى مقاومت که عموما سرانشان درسوريه هستند بپردازد. سوريه هم ضمن اينکه تا الان جزء جبهه مقاومت بوده و از حقوق فلسطینیان دفاع کرده علاوه بر این خود سوريه هم در این موضوع دربحث جولان طرف اسرائیل است. به نظر من سوریه تا جولان را پس نگیرد در عمل به روند صلحی که آمریکا میخواهد نمىپيوندد. ممکن است سوریه سکوت کند و مخالفت علنی با مذاکرات صلح نکند چنانچه در دور اخیر مذاکرت تاکنون چنین کرده است. معناى سکوت سوریه اين نیست که این کشور بدون آنکه جولان را که جزئی از سرزمين سوريه است بازپس بگیرد، همکاری میکند و در جهت حل قضیه فلسطین و اسرائیل حرکت کند. بنابراين صرف سفر جورج میچل و هیلاری کلینتون به سوریه و لبنان مشکل را حل نمىکنند و مسئله سوریه و فلسطین به مسئله جولان وابسته است.
اخیرا شاهد این بودیم که مقامات فلسطین در پاسخ به اظهارات محمود احمدی نژاد در مورد فلسطین، به تندی صحبت کردند. آیا پیش از این هم چنین نوع برخوردی ازسوی مقامات تشکیلات خودگردان فلسطین در مورد صحبتهای مقامات کشورمان شاهد بودهایم؟
نه. تا به حال چنین چیزی به این صورت که رسماً بيايند علیه مقامات ایران صحبت کنند، به رد اظهارات بپردازند و وارد مسائل داخلی ایران شوند آنچنان که نبیل ابوردینه، سخنگوى محمود عباس، در اظهاراتش انجام داده، سابقه نداشته است. البته خود محمود عباس دیپلماتیکتر از سخنگویش در این مورد موضعگیری کرد.
چرا چنین موضعگیری میشود؟ آیا این به تغییر موضعگیری ما مربوط است؟ آیا این اظهارات غیردیپلماتیک سخنگوی ابومازن به معنی این نیست که ما هم دیپلماتیک حرف نزدهایم؟
آنچه مشخص است این است که نوع موضعگيرىهایی که ما داشتهایم به گونهای بوده که چنین واکنشی را برانگیخته است. چرا که حمایت جمهوری اسلامی ایران از موضوع فلسطین که به امروز و دیروز و این دولت و آن دولت که مربوط نمیشود. ایران از زمان انقلاب تاکنون همواره از فلسطینیان و حقوق آنها حمایت کرده است. دولتهای مختلف حمایت کردهاند. هيچ موقع چنین عکسالعمل و اظهاراتی را از سوی مقامات تشکیلات خودگردان شاهد نبودهایم.
از حمایت ایران از موضوع فلسطین در همه دولتها صحبت کردید. شما که خود از مقامات عالی وزارت خارجه در در دوران اصلاحات بودید؛ آیا به نظر شما تفاوتی در نگاه به مسئله فلسطین در این دوران وجود داشته است؟
در دوران اصلاحات هم همانند سالهای پیش از آن، از مقاومت مردم فلسطين با تمام امکانات و توانایی حمايت مىشد. اما اين حمايت عاقلانه و ديپلماتيک بود. یعنی این حمایت به گونهای بود که هيچ موقع به اسرائيل اجازه نمیداد که از حمايتهاى ايران سوء استفاده کند و مظلوم نمایی کند و همه کشورها را عليه ايران تحريک کند. متاسفانه بحث هولوکاست و «محو اسرائیل از نقشه جهان» که توسط آقای احمدی نژاد مطرح شد موجب شد که اسرائیل بتواند از آن به عنوان وسیلهای برای مظلوم نمایی و یارگیری استفاده کند. موضوع هلوکاست نه ربطی به قضيه فلسطين داشت نه به جمهوری اسلامی مربوط بود. به نظر من ما بیخود به این موضوع وارد شديم. این رفتارها و اظهارنظرها هیچ کدام عاقلانه و ديپلماتيک نبود و منافع ایران را هم تأمين نمىکرد.
در زمان اصلاحات ضمن آنکه از مقاومت مردم فلسطین حمایت میشد، ضمن آنکه اشغال فلسطين توسط اسرائیل محکوم مىشد، ضمن آنکه ایران اسرائیل را یک دولت تحمیلی در منطقه میدانست، ولى در عين حال به گونهاى عمل مىکرد که منافع ايران ضربه نخورد. در آن دوران ایران به کشورهاى عربی و اسلامى نزديکتر شد و این نزدیکتر شدن موجب شد که حمايت سياسى و معنوى جدىترى نسبت به فلسطین بوجود بیاید. فلسطینیها هم احساس کردند قدرتى مثل ايران با اعتبار بین المللی که که در آن زمان دولت اصلاحات داشت، در کنار کل کشورهای جهان عرب حامی فلسطین هستند. در نتيجه این سیاست ایران موجب میشد که منافع فلسطينىها تأمين مىشد و منافع ایران هم تامین میشد و هیچ گاه ایران به واسطه حمایت از فلسطین سیبل و هدف نمیشد و در خطر قرار نمىگرفت. چرا که اين حمايتها عاقلانه و ديپلماتيک بود.
همانطور که میدانید گزارش جدید یوکیا آمانو، دبیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی، دو هفته پیش منتشر شد و لحن این گزارش تندتر از گزارشهای پیشین تفسیر شد. تحلیل شما از این موضوع چیست و به نظر شما این گزارش چه تاثیر بر ادامه مذاکرات و اقدامات شورای امنیت خواهد گذاشت؟
اینها همه نتيجه سياستهاى پنج ساله آقای احمدى نژاد است. در سياست خارجى اگر در زمان مناسب، اقدام مناسب انجام نگيرد، شرايط بدتر مىشود و اين بدتر شدن همينطور ادامه پيدا مىکند. آقای احمدىنژاد روزی که دولت را تحويل گرفت پرونده ایران هنوز در آژانس بود. همان موقع از سوی کارشناسان مطرح میشد که باید در مورد موضوعات و مشکلات در این حوزه مذاکره کرد و باید سعی کرد مسائل را حل کرد. ولی ایشان با طرح همین موضوعات شعاری و بحثهای جنجال برانگیز، اساسا به این نکات کارشناسى توجه نکرد و این موجب شد که پرونده ایران از آژانس به شورای امنیت برود و بعد از آن قطعنامههاى شورای امنیت یکی پس از دیگری صادر شد و ایران مورد تحريم سازمان ملل قرار گرفت.
به نظر میرسد روندی که در چند سال اخیر جریان داشته ادامه یابد. در حال حاضر آژانس و شوراى امنيت مکمل يکديگر براى فشار بيشتر بر ايران شدهاند. شورای امینت در قطعنامه 1929 از یوکیا آمانو، دبیرکل آژانس، خواسته بود که بعد از 3 ماه ایشان گزارشی در مورد وضعیت هستهای ایران بدهد. گزارشی که ایشان ارائه داد گزارش تندى عیله ایران بود. این گزارش بهانه به شوراى امنيت میدهد که اقدام بعدی را انجام دهد. یعنی این گزارش زمینه مناسب را در شورای امنیت برای فشار بیشتر آماده مىکند. به نظر میرسد شورای امنیت در آینده تشدید و توسعه دامنه تحريمها را دنبال می کند و این مسیر ادامه خواهد داشت.
ایران آمادگی خود را برای مذاکرات اعلام کرده است. به نظر شما مذاکرات ایران با غرب تاثیری بر این روند خواهد داشت؟ یعنی این مذاکرات میتواند موجب توقف روند تشدید تحریمها شود؟
تجربه قبلى نشان میدهد که مذاکرات در این شرایط بر آن روند تأثير ندارد. اگر خاطرتان باشد زمانی که ایران اجلاس تهران را به همراه برزيل و ترکيه برگزار کرد و توافق تبادل سوخت را اعلام کرد، دولت ایران تصور میکرد با این کار قطعنامه 1929 صادر نمىشود ولی شاهد بودیم که درست چند روز بعد از آن این قطعنامه در شورای امنیت صادر شد. از همین جهت است که گفتم در سياست خارجى بر اقدام مناسب در زمان مناسب تاکید میشود. اگر زمان از دست رفت و اقدام مناسب در موقع خود انجام نشد، اقدام دیرهنگام تاثیری نخواهد داشت. متاسفانه به نظر میرسد همینطور که اوضاع پیش میرود وضع بدتر میشود و با یک سری صحبتهای جنجال برانگیزی که میشود و بعد از حرفهای خود شاد هم میشویم نتیجه این میشود که روز به روز متاسفانه فشارها بیشتر میشود.
نظر شما :