پایان جامعه نزدیک است؟
بانلیوهای فرانسه: انفجار خشم و سرخوردگی
نویسنده: علی مفتح، دانش آموخته فلسفه و مطالعات اروپایی از بلژیک
دیپلماسی ایرانی: بعد از سال های ۱۹۶۰ میلادی و استقلال الجزایر بود که فرانسه مخصوصا با «واردات» کارگران عرب و آفریقایی سعی کرد تا به توسعه اقتصادی خود سرعت ببخشد. هدف اولیه این بود که این کارگران تنها برای مدت مشخصی و برای کار در فرانسه بمانند. در اول، آن ها در حلبی آبادها و بعدها در پروژه های «cité» یا شهرک ها اسکان یافتند که در حاشیه شهرها ساخته شده بودند. همین «سیته ها» بودند که بعدها به «banlieu - بانلیو» معروف شدند.
در سال های ۱۹۷۰ تقریبا مشخص شده بود که این کارگران قصد ادامه زندگی در فرانسه را دارند. هر حزبی که بعد از آن بر سر کار آمد، با اعمال سیاست های نژادپرستانه تنها سعی می کرد تا بانلیوها را با استفاده از زور کنترل کند. این کارگران در فرانسه، اما همزمان خارج از فرانسه بودند. درست مثل یهودیان که همواره آن قدر به غرب نزدیک نبوده اند که مورد قبول جامعه غربی واقع شوند اما آن قدر هم از آن دور نبوده اند که غرب آن ها را رها کند، ساکنان بانلیو مثل ساکنان یهودی گِتوها حالا تبدیل به بیگانگان آشنا برای جامعه فرانسه شده بودند.
نائل مرزوق، نوجوان ۱۷ ساله ای که با بی رحمی به دست پلیس فرانسه کشته شد از نسل بانلیو بود. وی در نانتِر، همان جایی در حومه پاریس که روزگاری کارگران الجزایری شب را به روز می رساندند زندگی می کرد. نانتر، یک از حلبی آباد هایی «bidonville - بیدون ویل» بود که پدر الجزایری نائل در آن زندگی می کرد. پدری که بعد از ترک خانواده، نائل هیچ گاه وی را ندید. به عنوان تنها فرزند خانواده، نائل بعد از ترک مدرسه در پیتزا فروشی کار می کرد. داستان زندگی وی با ترک کردن و ترک شدن ها در جامعه و خانواده نوشته شده بود. شاید تنها دلبستگی وی در دنیا هم مادرش بود که بعد از قتل نائل او را «بهترین دوست» خود خطاب کرد. روزی که مادر وی نمی دانست «دوستت دارم مامان» نائل و بوسه خداحافظی او قبل از ترک خانه آخرین دیدار وی با فرزندش خواهد بود.
یک «بیدون ویل» یا حلبی آباد در سال های ۶۰ میلادی - نانتر فرانسه
سازمان رصد بی عدالتی در فرانسه (Observatoire des Inégalités) در تحقیقی ۱۵۰ صفحه ای که روز هشتم ژوئن سال جاری میلادی منتشر کرد تصریح کرد که «نابرابری ها بین طبقات اجتماعی [در فرانسه] همچنان به شدت باقی مانده است». این سازمان، با اشاره به مشکلات اقتصادی ناشی از همه گیری کرونا و تورم های اخیر، نوشته در حالی که در سال ۲۰۱۰ میلادی ۴۱ درصد از ثروت خانوار در دست ۱۰ درصد از جامعه بود، در سال ۲۰۲۱ میلادی میزان ثروت این طبقه از جامعه بیش تر هم شده و به ۴۷ درصد از کل ثروت خانوار افزایش یافته است که نشان از بدتر شدن وضع اقتصادی اکثریت جامعه و افزایش شکاف طبقاتی می دهد.
در بیست سال گذشته، ۶۰ میلیارد یورو برای ساخت خانه ها و امکانات جدید و همچنین بهبود وضعیت بانلیو ها هزینه شده است. نتیجه اما آن چنان نبوده که دولت فرانسه انتظار داشته است. فقیرترین محلات این بانلیو ها که تحت عنوان طرح «quartiers prioritaires» یا محله های در اولویت قرار گرفته اند دارای ۵ میلیون ساکن هستند که بیش تر آن ها یا از مهاجران و یا از نسل های سوم و چهارم مهاجران تشکیل شده اند. حدود ۵۷ درصد از کودکانی که در این محلات زندگی می کنند زیر خط فقر هستند و این در حالی است که آمار کلی در فرانسه در این زمینه ۲۱ درصد می باشد. بر اساس آمار منتشر شده توسط اندیشکده مونتاین، احتمال بیکاری برای ساکنان این مناطق سه برابر شهروندان عادی فرانسوی است.
اولین اعتراضات بانلیو ها در سال ۱۹۷۹ میلادی در حومه لیون زمانی رخ داد که دختر نوجوانی بعد از دستگیری از سوی پلیس بخاطر دزدی خودرو رگ خود را به قصد خودکشی زد. دو سال بعد، دزدی خودرو دیگری در منطقه ونیسیو در لیون و برخورد پلیس با آن باعث شروع اعتراضاتی مشابه شد. مرگ دو جوان دیگر در همین منطقه سبب بروز اعتراضات دوباره در سال های ۱۹۹۰ و ۱۹۹۳ میلادی شد.
اما شدیدترین اعتراضات در فرانسه تا امسال در سال ۲۰۰۵ میلادی رخ داده بود که شروع آن با مرگ دو نوجوان و جراحت شدید یک نوجوان دیگر) همراه بود که به دلیل ترس از پلیس در نیروگاه کوچک برقی مخفی شده و بر اثر برق گرفتگی جان خود را از دست داده بودند.
بر اساس گزارش نیویورک تایمز در آن زمان و بنا بر اظهارات نوجوان مجروح در این حادثه «یک گروه ده نفری از دوستان وی در زمین مجاور فوتبال بازی می کردند و در حال بازگشت به خانه بودند که گشت پلیس را دیده اند. همه آن ها به جهات مختلف فرار کردند تا از سوالات طولانی که جوانان در پروژه های ساخت مسکن می گویند اغلب از سوی پلیس با مواجه می شوند اجتناب کنند. آن ها می گویند که ملزم به ارائه مدارک شناسایی [در این بازجویی های مکرر] هستند و بعضا امکان ماندن در کلانتری تا چهار ساعت وجود دارد که گاهی اوقات والدین آن ها باید برای اینکه پلیس آن ها را آزاد کند مراجعه کنند».
تنها ظاهر «غیر فرانسوی» این فرانسوی ها و یا زندگی در بانلیو ها بهانه ای کافی است تا پلیس نوجوانان را ساعت ها بازجویی بکند. این هم بخاطر نژادپرستی نظام مند در جامعه فرانسه است که سده ها در این کشور وجود داشته داشته است.
کاریکاتور فرانسوی که در آن یک افسر پلیس این کشور به نیروهای خود می گوید: «ما الجزایر را از دست دادیم، اما کلیشی سو بوآ را از دست نخواهیم داد». - کلیشی سو بوآ یکی از بانلیو های پاریس است.
هنوز هم در کتاب های درسی فرانسه راجع به جنبه های مثبت استعمار فرانسوی صحبت می شود! در سال ۲۰۱۷ میلادی، مارین لوپن، رهبر حزب جبهه ملی فرانسه و نامزد انتخابات ریاست جمهوری در سال های ۲۰۱۷ و ۲۰۲۲ میلادی در طی اظهاراتی گفته بود که استعمار فرانسه به مستعمره ها «خیلی چیزها داده است». محبوبیت این نماینده کنونی مجلس فرانسه و میزان آرای وی در انتخابات ریاست جمهوری به خوبی نشان می دهد که نژاد پرستی در فرهنگ فرانسه ریشه کرده است. در حالی که دولت فرانسه (که در اینجا منظور تمام دولت های آن اعم از چپ و راست است) هیچ گاه اتهام نژادپرستی را قبول نکرده و همیشه خود را بی طرف شناسانده، اما باید گفت که آن چه در جامعه فرانسه مشاهده می شود بسیار متفاوت تر از آن چه است که دولت های فرانسه ادعا می کنند. رقیه دیالو، یکی از فعالان برابری در فرانسه و نویسنده یکی از پرفروش ترین کتاب ها در این زمینه معتقد است که این نژادپرستی در پلیس فرانسه «به شکل نظام مند وجود دارد». بر همین اساس، بنابر تحقیقی که گزارشگر حقوق بشر فرانسه در سال ۲۰۲۰ میلادی منتشر کرده است، ۸۰ درصد جوانانی که ظاهر عرب و یا آفریقایی دارند حداقل یک بار بین سال های ۲۰۱۲ و ۲۰۱۷ میلادی توسط پلیس مورد سوال و جواب قرار گرفته اند. این در حالی است که این آمار برای دگر شهروندان فرانسه تنها ۱۶ درصد است! در اینجاست که دیگر نمی توان از یک اتفاق صحبت کرد بلکه باید از نژادپرستی نظام مند سخن گفت.
نژادپرستی، نابرابری و تبعیض در همه ابعاد زندگی ساکنان بانلیو قابل مشاهده است. به گفته سازمان همکاری و توسعه اقتصادی، کودکی که در محلات فقیر فرانسه به دنیا می آید به مراتب از بخت کمتری برای پیشرفت و تغییر طبقاتی نسبت به کودکان دیگر در کشورهای توسعه یافته دارد. در واقع، نظام آموزشی فرانسه یکی از نابرابرترین نظام های آموزشی در میان کشورهای توسعه یافته است.
شکاف طبقاتی در مدارس در همان سال های ابتدایی به وضوح دیده می شود. نظام آموزشی فرانسه به نوعی بر پایه خاص گرایی (elitism) کار می کند. هفتاد درصد دانش آموزانی که بین سن ۶ تا ۱۰ سال با مشکلاتی در ریاضی مواجه می شوند و می توانند وضع درسی خود را بهبود ببخشند از خانواده های تقریبا ثروتمند می آیند در حالی که این آمار برای دانش آموزانی که از خانواده های فقیر می آیند تنها ۴۲ درصد است. در دانشگاه ها هم وضعیت خانوادگی تاثیر خود را نشان می دهد چنان که تنها ۱۰ درصد از دانش آموزانی که از خانواده کارگر می آیند برای تحصیل به دانشگاه می روند. این در حالی است که نوجوانان بانلیو از سن چهارده سالگی یا شروع به کار می کنند و یا به مدارس فنی و حرفه ای برای آموزش کارهای یدی می روند.
نظام حکومتی فرانسه هم جایی برای این افراد ندارد. در واقع، نظام «مردم سالارانه» که بر پایه انتخابات است باعث شده تا هر جزبی که برنده انتخابات می شود تنها به منافع طرفداران خود فکر کند. در چنین حالتی است که فقط حزبی که از بقیه احزاب و گروه ها بزرگ تر است قادر به دفاع از منافع رای دهندگان خود خواهد بود. ساکنان بانلیو آن قدر پرجمعیت نیستند که بتوانند از منافع خود دفاع کنند چرا که میزان آرای آن ها در جامعه نژاد پرست فرانسه آن قدر نیست که به آن ها قدرتی بدهد. از طرفی هم مرز بندی احزاب در عصر حاضر دیگر هم چون گذشته بر اساس «راست و چپ» بنا نشده است. برای به دست آوردن رای بیش تر، احزاب سعی می کنند تا با تغییر برنامه های خود بتوانند رای دهندگان دیگر طیف های سیاسی را به خود جذب کنند. همین هم باعث شده تا در بسیاری از اوقات شاهد اعمال سیاست های راست افراطی در راست میانه (که دولت کنونی فرانسه دنباله رو آن به حساب می آید) باشیم. این سیاست ها بعضا حتی تا جایی پیش می رود که حتی به سختی می توان بعضی از احزاب را در افق سیاسی کشورها از یکدیگر متمایز کرد. همین هم باعث شده تا طبقه فقیر بانلیو بیش تر از گذشته به حاشیه رانده شده و صدای آن خاموش شود. کاری که باعث شده تا فریاد خشونت تنها راه باقی مانده باشد.
بدون کار ریشه ای، به نظر می رسد که اعتراضات در فرانسه حتی اگر آرام شود باز هم خاموش نشود. همین هم باعث خواهد شد تا تنها یک اتفاق دوباره موج خشم در کشور را شعله ور کند.
در واقع، بانلیوها برای زندگی ساخته نشده اند. بانلیوها برای زنده ماندن ساخته شده اند. وقتی که پلیس زندگی نائل را از دست وی گرفت در واقع تنها داشته نوجوانان و جوانان بانلیو که امید به زنده ماندن است را از آنها گرفت. متوسط سن دستگیر شدگان در اعتراضات اخیر ۱۷ سال است. همچون هر کودک و نوجوان دیگری، این افراد بر پایه آن چه می بینند تصمیم گیری می کنند. صحبت های انتزاعی برای آنها چندان اثربخش نیست. مرگ نائل برای این نوجوانان یعنی مرگ هر یک نفر از آنها در مواجهه با پلیس. پلیسی که می دانند قرار نیست آنها را در جامعه محافظت کند بلکه آمده تا جامعه را از آنها محافظت کند. این نوجوانان نسلی هستند که دیده اند و دیده نشده اند. مثل بانلیو ها در حاشیه شهر، آنها هم در حاشیه مانده اند. آتش می زنند و تخریب می کنند تا دیده و شنیده شوند. مغازه های ثروتمندان را غارت می کنند تا به شکاف طبقاتی اعتراض کنند. کتابخانه ها را آتش می زنند چرا که حتی در مدرسه هم نابرابری دیده اند و می دانند که به جای تحصیل باید مثل نائل در پیتزا فروشی کار کنند.
فرانسه آنها را نابود کرده و از آنها دزد ساخته است. شرایط زندگی آن چنان برای آن ها اسفناک و دولت آن چنان بی خیال آن ها است که امروزه در فرانسه گفته می شود که فروشندگان مواد مخدر به زودی این اعتراضات را ساکت خواهند کرد چرا که برای تجارت شان زیان بار است. انگار خبری از دولت نیست چون خبری از «شهروندان» نیست. بانلیو نشین ها در خارج از شهر هستند و گویی که شهروند به حساب نمی آیند.
حتی با وجود اینکه چهار نسل از مهاجرت پدران و پدر بزرگ هایشان به فرانسه گذشته، آن ها را همچنان به عنوان «les francais d'origine étrangères» یا «فرانسوی هایی با اصالت خارجی» می شناسند. این ها نه الجزایری و نه فرانسوی هستند. در حاشیه شهرها زندگی می کنند. نه در داخل پاریس و نه در خارج آن هستند. نسل بانلیو نه قبول شده و نه طرد شده است. همین هم باعث شده که بی هویت بمانند. نوجوانانی که در اوج دوران شخصیت سازی خود قرار دارند نسل اندر نسل در حاشیه مانده اند و شخصیت شان لگدمال شده تا جایی که امروز به راحتی جان شان هم لگدمال می شود. حتی زمانی که دین خود را ترک بکنند و نام خود را هم تغییر دهند باز هم از سوی جامعه قبول نخواهند شد تا اینکه روزی از جامعه حذف و یا آن طور که نیکولا سارکوزی در سال ۲۰۰۵ میلادی راجع به بانلیو ها گفت به کلی «تمیز شوند».
نسل بانلیو آن چنان تحقیر شده که حتی شکوفایی اقتصادی هم درد آن ها را تسکین نمی دهد. اتوبوس هایی که در آتش می سوزند و ایستگاه هایی که تخریب می شوند تازگی ها برای این محلات فراهم شده بودند. درد بانلیو نشین ها بی توجهی به وجود آن ها، بی احترامی، تبعیض و تحقیر است. بیش تر از نان، آن ها می خواهند تا مثل دیگر فرانسوی ها و مثل انسان با آن ها رفتار شود. آتش زدن ساختمان ها، کتابخانه ها، اتوبوس ها و خودروها پیامی به جامعه فرانسوی دارد و آن این است که انسانیت و نه انداختن تکه ای توسعه به جلو بانلیو نشین ها داروی این درد است.
حال باید دید که آیا فرانسه (و دیگر کشورها) از اتفاقات اخیر درس خواهند گرفت یا نه. آیا انسانیت، عدالت، برابری و محبت باعث از بین رفتن شکاف اجتماعی خواهد شد و یا اینکه استفاده از نیروی پلیس بیش تر، قطع اینترنت، نامگذاری معترضان با القاب تحقیرآمیز و جریمه آن ها وضعیت جامعه را از این بدتر خواهد کرد. فرانتس فانون، متفکر برجسته قرن بیستم می گوید: زمانی که انسان در تنگنا قرار بگیرد به گوشه ای فشرده شود، تنها دو راه برای وی باقی می ماند: یا انفجار در داخل و یا انفجار به خارج. نژادپرستی، تبعیض، نابرابری و نظام سیاسی و اقتصادی ناکارآمد فرانسه بانلیو نشین ها را به گوشه ای فشرده است که اعتراضات اخیر تنها قسمتی از واکنش انفجاری به آن است.
نظر شما :