نبود استراتژی در دیپلماسی عمومی ایران برای استفاده ار لابی

دوره ترامپ فرصت مناسبی برای ایجاد لابی است

۱۵ آبان ۱۳۹۶ | ۱۳:۰۵ کد : ۱۹۷۲۹۲۹ آمریکا گفتگو
فواد ایزدی می گوید: به دلیل پیچیدگی نظام سیاسی مبتنی بر اجتماع سازی از یک سو و از سوی دیگر فرهنگ های جغرافیایی متفاوت که نهایتا به ایجاد استراتژی متفاوت و اهداف گاهی متناقض هم می رسد، سبب می شود که ما از لابی ارامنه ، کوبایی ها و چین حتی در بستر مناسبات دیپلماتیکی هم استفاده نکنیم.
دوره ترامپ فرصت مناسبی برای ایجاد لابی است

عبدالرحمن فتح الهی - دارابودن  درک صحیح از ماهیت سیاست در آمریکایکی از پیش شرط های اساسی و مهم برای انجام لابی در این کشور است. اگر این تصور غلبه داشته باشد که آمریکا سیاستی بسیط و کاملاً تحت نفوذ وسیطره صهیونیست ها دارد، دیگر امکان فعالیت برای انجام لابی ایران از بین می رود. چرا که سیاست خارجی آمریکا به شکل یک تعامل پیچیده میان گروه های ذی نفوذ، لابی ها، سیاستمداران و تصمیم گیران اصلی تنظیم می شود. چرایی نبود یک لابی مؤثر ار جانب ایران در آمریکا را می توان در دو عامل دید، یکی مربوط به وضعیت و مشکلات جامعه مهاجر و جمعیت ایرانی تباران ساکن ایالات متحده و دیگری مربوط به عملکرد جمهوری اسلامی است. در سایه به تعارض موجود در سیاست خارجی ایران و امریکا و مشکلاتی که این تعارض برای جمهوری اسلامی ایجاد کرده است از یک سو و در سوی دیگر با توجه به وضعیت ایرانیان، تعداد، سطح و طبقه اجتماعی آنان، این سؤال مطرح شود که چرا ایرانیان از وجود لابی های توانمندی که منافع و خواسته هایشان را نمایندگی کنند، بی بهره هستند؛ دیپلماسی ایرانی پاسخ یه این چرایی و تحلیل آثار این خلاء موجود در دیپلماسی عمومی، آن هم در شرایطی که کمتر از 50 روز دیگر کنگره در خصوص برجام تصمیمی خواهد گرفت و چون به مولفه لابی برای ادامه برجام نیاز است، گفت وگویی با دکتر فواد ایزدی، کارشناس مسائل بین الملل و پژوهشگر مسائل آمریکا، جویا شده است که در ادامه مشروح آن را می خوانید:

در نگاه کلان به سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا شاهد آنیم که این سیاست در بستر تعامل پیچیده ای از گروه های ذی نفع، ذی نفوذ، لابی ها و تصمیم گیران تنظیم می شود؛ که در این روند نقش لابی ها به مراتب پررنگ و مهمتر از سایرین عوامل است. به همین جهت، بیشتر گروه های ذی نفع دارای لابی هایی در آمریکا هستند. اما ایران از وجود یک لابی قدرتمند بی بهره  است، اما در موازات این مساله لابی گری ارامنه، کوبایی ها، چین یا ژاپنی ها در این تعامل پیچیده بسیار قدرتمند ظاهر شده است، در حالی که دو کشور از این 4 کشور (ارمنستان و کوبا) در مقام مقایسه با ایران از توان و پتانسیل پایین تری برخوردارند؛ لذا سوال اینجاست با توجه به این که در دیپلماسی جهانِ پست مدرن تاثیرگذاری بازیگران از حالت دولتی به غیردولتی گذار کرده است، چرا تهران توان بهره مندی از مساله لابی و لابی گری را دردیپلماسی عمومی ندارد؟

قطعا در دیپلماسی عمومی یکی از ابزار های مهم در رسیدن به منافع می تواند لابی و لابی گری باشد. اما در راستای نکته شما باید گفت که جمهوری اسلامی تقریبا از این منظر سیاست به خصوص در ایالات متحده بی بهره بوده است. با توجه به این که اکنون بر کسی پوشیده نیست که روابط تهران و واشنگتن حداقل در کوتاه مدت و میان مدت حکایت از آینده ای روشن برای از سر گیری مناسبات خود ندارد -  قطعا این مشکل از جانب ایالات متحده است - بنابراین جمهوری اسلامی در سیاست خارجی خود با کشوری که اساسا با او تعامل ندارد، به یقین باید از ابزار لابی استفاده کند. در این راستا هم باید اشخاصی که در این حوزه می توانند در دستگاه سیاست خارجی فعال شوند شناسایی کرد. منتهی این که در مساله لابی گری باید از چه الگویی استفاده شود، جای سوال و تعمق دارد و این که چه کسانی متولی امر لابی گری باشند، باید با دقت نظر بیشتری بررسی شود. اما در خصوص عدم توانایی تهران در مقوله لابی هم باید گفت نوع دیدگاه و برخورد با آن زمینه مساعد رشد ایران در لابی گری بوده است چرا که در خصوص لابی گری ما با دو طیف فکری کاملا متفاوت در ایران روبه رو بوده ایم؛ طیف اول اصالتا و از اساس به مساله و مقوله لابی گری اعتقادی نداشته و هنوز هم ندارد چون اساسا تعریفی از آن برای خود در عملکردشان قائل نیستند؛ طیف دوم به کسانی باز می گردد که به مساله لابی گری اعتقاد داشته و از جایگاه و توان آن نیز به خوبی آگاه بوده، اما متاسفانه اقدامات و کارهایی که این طیف در حوزه عملیاتی لابی گری انجام داده اند چندان کارساز و جدی نبوده است و به همین واسطه تقریبا هر دو طیف در این مقوله به یک اندازه بی بهره بوده اند. اما با توجه به این که سیستم سیاسی کشور شرایط یک شرکت تعاونی را دارد، حرکت در این مسیر البته به شکل صحیح قطعا مورد نیاز کشور است. لذا این هنر نیست که دروازه را خالی گذاشته و به حریف اجازه گل زدن بدهیم، چون در محیط بازی سیاسی عدم حضور و نفوذ و عدم قدرت نمایی می تواند تبعات سنگینی برای کشور داشته باشد. پس قطعا باید بخشی از توان خود را از طریق لابی و لابی گری در دیپلماسی عمومی برای رسیدن به اهداف داشته باشیم. منتهی با روش و ابزار صحیح آن؛ یقینا مهم ترین نکته در این حوزه ارائه یک مدل لابی گری ایرانی منطبق با الگوهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی و همسو با استراتژی آن است. یقینا با توجه به این نکته، نه می توان از مدل لابی گری ارمنی یا کوبایی استفاده کرد و نه می توان از این لابی ها پلی برای دستیابی به منافع خود داشت.

جمهوری اسلامی باید از تمام شرایط و ابزارهای قدرت نرم خود برای ایجاد و پیشبرد لابی ایران که پروژه ای بزرگ تر از لابی ایرانی است استفاده کند و در موازات آن از پتانسیل لابی ایرانی و یا ایرانیان در این قالب برای فعال تر شدن و کارآمدی هر چه بیشتر لابی ایران بهره ببرد.

اما با توجه به ارتباطات ومناسبات دیپلماتیک گرم و سازنده تهران با "توکیو"، "پکن"، "هاوانا" و "ایروان" یقینا حداقل می توان از این مناسبات دیپلماتیک برای استفاده از قدرت لابی گری این کشورها استفاده کرد؛ اگر حداقل نمی توان به واسطه فاصله طولانی جغرافیایی و ژئوپولتیکی با کوبا از توان لابی گری این کشور در آمریکا استفاده کرد، اما می توان از لابی گری ارمنستان در آمریکا که به قولی بعد از لابی اسرائیلی "ایپک" (کمیته امور عمومی ایالات متحده و اسرائیل که بر سیاست خارجی ایالات متحده به خصوص در  منطقه غرب آسیا و خاورمیانهتأثیر بسیاری دارد) دومین قدرت لابی در ایالات متحده است، بهره برد؟

ببینید این شرایط به دلیل پیچیدگی نظام سیاسی مبتنی بر اجتماع سازی از یک سو و از سوی دیگر فرهنگ های جغرافیایی متفاوت که نهایتا به ایجاد استراتژی متفاوت و اهداف گاهی متناقض هم می رسد، سبب می شود که ما از لابی ارامنه و کوبایی ها حتی در بستر مانسبات دیپلماتیکی هم استفاده نکنیم.

اما مشکلات عدم توانایی ایران در مقوله لابی گری را چگونه ارزیابی می کنید؛ اگر بخشی از این چالش ها و مشکلات را متوجه سیاست جمهوری اسلامی بدانیم، قطعا بخش دیگر آن به عدم کارآمدی ایرانیان مقیم آمریکا باز می گردد. این دو دلیل به خاطر تقویت یکدیگر سبب ایجاد یک سینرژی در پیدایش عدم بسترسازی لازم برای مقوله لابی گری شده است؛ در صورتی که عربستان سعودی به راحتی در سایه شرایط خود توان استفاده از مقوله لابی را برای رسیدن به اهدافش دارد، به گونه ای که در بحث حمله به یمن هیچ گونه فشاری از سوی جامعه آمریکایی و حتی سازمان ها و نهادهای حقوقی بین المللی به واسطه لابی گری بر ریاض وجود ندارد؟

دو نکته در سوال شما باید مورد تحلیل قرارگیرد؛ اول این که ایرانیان مقیم آمریکا اساسا هیچ گونه قصوری در خصوص عدم توانایی لازم برای شکل دهی لابی گری متوجه آنها نیست، چرا که این جامعه اگر برای منافع ایران در آمریکا هر اقدامی را انجام دهد با مشکلات فراوان روبه رو است و با توجه به این که اساسا ایران در مقوله لابی گری نیز هیچ گونه برنامه ریزی ندارد و در موازاتش هیچ طرح و نقشه ای هم شکل نگرفته نهایتا هم هیچ نهاد و سازمانی متولی آن نیست، این مساله سبب شده تا مشکلات مدیریت لابی گری بسیار فراوان و جدی باشد. به گونه می توان ادعا کرد که از جانب تهران اقدام سازنده و یک طرح برای لابی وجود ندارد. پس یقینا جمعیت مهاجر ایران در آمریکا نمی تواند هیچ برنامه ای برای آن داشته باشد، آن هم ذیل قوانین سخت گیرانه ایالات متحده که درخصوص ایرانیان مهاجر انجام می گیرد. پس باید گفت این مقوله باید از جانب ایران و در چارچوب دیپلماسی عمومی سیاست خارجی تعریف و آغاز شود و باید قصور عدم بسترسازی را متوجه تهران دانست. دومین نکته در خصوص قدرت لابی عربستان سعودی است؛ بله اگر چه درست است ریاض از قدرت لابی گری به راحتی می تواند در دستیابی به اهداف خود کمال استفاده را ببرد، اما مساله اینجاست که تفاوت عربستان با کشوری مانند ایران، همان تفاوتی است که اسرئییل یا ارمنستان با ایران دارد و آن رابطه و مناسبات دیپلماتیکی فعال و خوب این بازیگران با آمریکا است. در این راستا بسیاری از شرکت ها و شخصیت های آن ذیل قوانین آمریکا تعریف می شوند؛ بنابراین این بازیگران با دستان باز و پرتحرک در سیاست خارجی از مقوله لابی گری نهایت استفاده را می برند. در کنار آن، این مساله را هم باید گفت که مساله لابی گری برای این کشورها در سایه برنامه ریزی، طراحی و تعریف استراتژی مناسب شکل گرفته است. به بیان دیگر لابی تنها از دالان پول و ثروت شکل نمی گیرد. اما باز تاکید دارم که هیچ کدام از این مدل لابی ها نمی توانند الگوی مناسبی را برای لابی گری ایران داشته باشند. لذا باید با توجه به اقتضائات روابط ایران و آمریکا به دنبال پی ریزی لابی گری مخصوص به ایران متناسب با اقتضائات این روابط بود.

پس شما هم به تفکیک دو مقوله "لابی ایران" و "لابی ایرانی" معتقدید؛ در این راستا بسیاری بر این باورند که میان لابی ایران و لابی ایرانی تفاوت بسیاری وجود دارد؛ شما این مساله را چگونه تحلیل می کنید؟

بله بسیاری در سیاست خارجی دائما از نیاز "لابی ایرانی" سخن گفته اند، در صورتی که ما به "لابی ایران" نیاز داریم. تفاوت این دو نوع لابی به این باز می گردد که لابی ایران از جانب تهران و در یک قالب صحیح و با ابزارهای درست تعریف می شود که در ذیل ٱن ایرانیان سایر نقاط جهان و خصوصا آمریکا می توانند در آن حضور داشته باشد. نکته دیگر در خصوص لابی ایران این است که جمهوری اسلامی باید از تمام شرایط و ابزارهای قدرت نرم خود برای ایجاد و پیشبرد لابی ایران که پروژه ای بزرگ تر از لابی ایرانی است استفاده کند و به موازات آن از پتانسیل لابی ایرانی و یا ایرانیان در این قالب برای فعال تر شدن و کارآمدی هر جه بیشتر لابی ایران بهره ببرد.

"اتحادیه عمومی امور ایرانیان مقیم آمریکا" The public Affairs Alliance of Iranian Americans (PAAIA) که با تاسیس در آگوست 2007 رسما از آوریل 2008 اقدامات عملی اش را آغاز کرد، "شورای آمریکایی ایرانیان" AMERICAN Iranian Council(AIC) که سنگ بنای آن در 1997 گذاشته شد و یا "شورای ملی ایرانیان آمریکایی" National Iranian American (NIAC) که در 2002 تاسیس شد و سازمان ها و نهادهای ایرانی از این دست از جمله مراکزی هستند که می توان در بستر فعالیت آنان حداقل در مقوله لابی گری و افزایش نفوذ ایران در جامعه مدنی استفاده کرد. با توجه به این که بر طبق یک جمله معروف "برای هر نماینده کنگره 26 لابی گر در آمریکا وجود دارد" به گونه ای که بیشتر مقامات و شخصیت های آمریکایی پس از ترک پست خود، شغل لابی گری را ،برمی گزینندچرا نمی توان از حداقل این ابزارها استفاده کرد؟

این نهادها توسط افرادی تاسیس شده اند که تعریف برنامه، پروژه، استراتژی و در نهایت اهداف و منافع خود را دنبال می کنند که احتمال دارد در یک اختلاف زاویه با منافع جمهوری اسلامی ایران قرار داشته باشد. لذا شما نمی توانید از این موسسات و مراکز انتظار ایجاد پیوندهایی را برای شکل دهی لابی برای ایران در آمریکا داشته باشید. به موازات آن باید گفت که افرادی که چنین موسساتی را شکل داده اند وظیفه ای یا مسئولیتی در قبال شکل دهی لابی ایران ندارند. اما شاید بتوانند لابی ایرانی و نه لابی ایران را به حکم دغدغه شخصی شان شکل دهند. پس همان طور که گفتم اساسا مقوله لابی به خصوص در قالب و  تعریف لابی ایران باید از جانب تهران شکل گیرد. از سوی دیگر باید این نکته را هم گفت که این نهادهایی که به آن اشاره داشتید مشکلات متعددی را در برقراری ارتباط با تهران دارند، زیرا این موسسات از جانب فیلترهای متعدد امنیتی ایالات متحده مورد رصد قرار می گیرند و مهمتر این که ارتباطات مالی ایران با آمریکا به شدت محدود و تحت کنترل است، لذا در بستر چنین شرایطی، نه می توان و نه معقولانه است که انتظار داشت این موسسات و نهادها در مقوله لابی ایران سهمی داشته باشند. لذا زمانی می توان از این پتانسیل ایرانیان مهاجر استفاده کرد که طراحی و برنامه ریزی دقیقی برای تعریف و شکل دهی لابی ایران از جانب تهران تدوین شود. از آن گذشته باید به گونه ای ایرانیان مهاجر را درمقوله لابی ایران دخالت داد که ضمن عدم مخالفت با قوانین آمریکا بتوانند نقش و سهم خود را به درستی ایفا کنند. قطعا لابی یک لقمه آماده نیست، بلکه ایجاد ان به صرف هزینه و برنامه های طولانی مدت نیاز دارد و قطعا باید در این زمینه هر چه زودتر برنامه ریزی خود را داشت تا بتوان در برهه و فرصت زمامداری ترامپ از آن نهایت استفاده را برد، چرا که حضور ترامپ در کاخ سفید سبب شده تمام اداعاهای گذشته ایران در خصوص آمریکا (به عنوان کشوری غیر قابل اعتماد) از جانب ترامپ تایید شود و از سوی دیگر به واسطه مخالفت های گسترده، از بدنه سیاسی آمریکا تا جامعه مدنی این کشور سبب شکل دهی یک بستر مناسب برای ایجاد لابی شده است.

اما چرا نمی توان از نیرو و بدنه آکادمیک ایران برای ایجاد لینک با جامعه دانشگاهی آمریکا حداقل در مقوله لابی فرهنگی استفاده کرد؟

ببینید همان طور که گفتم مقوله لابی قطعا بسیار مهمتر و جدی تر از آن است که بتوان با این اقدامات موردی و جزیره ای آن را شکل داد. باز تاکید دارم مادامی که طرح و برنامه ای استراتژیک برای شکل دهی لابی از جانب تهران وجود نداشته باشد، نمی توان به اقدامات قطعی و مستقل ایرانیان داخلی و یا جمعیت مهاجر در آمریکا دل بست، زیرا قطعا پروژه لابی ایران به مراتب گسترده تر و مهمتر از لابی ایرانی است و جمهوری اسلامی از طریق لابی ایرانی توان رسیدن به اهداف خود را در ایالات متحده نخواهد داشت.

اما مهمترین مساله لابی برای ایران به اهداف و منافع تجاری و مالی باز می گردد؛ در این راستا دو دسته از بازیگران غیر دولتی به شدت به دنبال این منافع ذیل تعهد، حفظ و اجرای برجام هستند؛ اول شرکت های تجاری و اقتصادی آمریکا که در ارتباط با ایران سود می برند و دوم شرکت های ایرانی مقیم آمریکا که از ارتباط مالی و تجاری آمریکا با ایران منافع خود را دارند. برای مثال اکنون قرارداد 30 میلیارد دلاری بوئینگ با هواپیمایی های ایران یکی از مهمترین مقولات برجام است که با عدم تایید پایبندی ایران به برجام از سوی ترامپ احتمال دارد نقض شود. در سایه این نکات تهران و وزارت امور خارجه چگونه می توانند برای حفظ و گسترش این گونه قراردادها در قالب لابی، لینک و ارتباط خود را با این گونه شرکت ها پیدا کنند؟ آیا اساسا اقتصاد در قالب لابی می تواند مستقل از سیاست عمل کند؟

اقتصاد می تواند به سیاست خارجی ایران کمک کند و سیاست خارجی می تواند به اقتصاد کمک کند. پس این رابطه، یک رابطه دو سویه است و هیچ استقلال عملی میان این دو مقوله وجود ندارد. اما در خصوص مساله قرارداد بوئینگ و برجام هم باید گفت که اساسا این مساله (برجام) دارای ایرادات و مشکلات گسترده ساختاری است؛ اول این که خود برجام درسایه رفتار آمریکا با تعریف ماهیتی رو به رو شده است، چه رسد به قراردادها و معاهدات تجاری که ذیل بندهای آن تعریف می شود. از سوی دیگر به واسطه عدم شناخت پیچیدگی های عرصه سیاسی آمریکا هنوز به درک درستی از رفتار این کشور دست نیافته ایم و نتیجه آن برجامی است که نه در عمل پیشرفتی داشته و نه با این عملکرد تقریبا دو ساله پسابرجامی می توان به ادامه آن دل بست. در سایه این نکته یقینا مساله لابی گری نیز به واسطه عدم شناخت دقیق جامعه و بدنه سیاسی آمریکا دچار چالشی مشابه برجام است. بنابراین اگر درحوزه لابی به دنبال تاثیرگذاری بر افکار عمومی و بازیگران بین المللی در سایه دیپلماسی عمومی هستیم، قطعا شناخت آمریکا و برنامه ریزی در راستای آن در صدر اولویت برنامه ها باید قرار بگیرد و این دو مساله به عنوان لازم و ملزوم هم عمل می کنند.

با توجه به این که اساسا هیچ تمایلی نه از جانب آمریکا و نه از جانب ایران برای شکل گیری لابی وجود ندارد و از سوی دیگر برنامه ریزی برای مقوله لابی ایران نیازمند یک "صبر استراتژیک" است، آینده لابی گری را برای ایران با توجه به این که اساسا لابی گری اکنون به مقوله ای ضروری و نیاز جدی در دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی برای پیشبرد اهداف بدل شده است، چگونه می بینید؟

ببینید با توجه به افزایش فشار آمریکا در دوره ترامپ می توان به شکل گیری و ایجاد جرقه های اولیه یک لابی امیدوار بود. اما با توجه به نکات مطرح شده هر چند ایران ظرفیت و پتانسیل برخورداری از یک لابی قدرتمند را دارا است اما به واسطه شرایط و دلایل متعدد تا کنون نتوانسته است از آن منفعتی را حاصل کند. با بررسی مهم ترین مشکلات ایران جهت ایجاد یک لابی قدرتمند، مشخص می شود که اکثر این مشکلات به سبب فقدان آگاهی و اراده کافی برای ایجاد یک گروه قدرتمند در میان آنان و همچنین عدم اعتماد به چنین گروه هایی است. اطلاع رسانی از فواید وجود چنین گروه هایی و تلاش برای اهداف مورد توافق همه آنها می توان مبنایی برای حل این مشکلات باشد. اما در خصوص عملکرد جمهوری اسلامی می توان نتیجه گرفت که مسئولان ارشد سیاست خارجی جمهوری اسلامی علی رغم آگاهی از اهمیت لابی و تأثیر گذاری آن در سیاست ایالات متحده، یا از شیوه ها و روش های لابی اطلاع کافی نداشته یا به دلیل ناامیدی از شکل گیری یک لابی مؤثر از توسل به آن خود داری می کنند. پس مادامی که این بینش و عملکرد در سیاست خارجی و دیپلماسی عمومی وجود داشته باشد، چندان به شکل گیری لابی از سوی ایران نمی توان دل خوش بود.

انتشار اولیه: چهارشنبه 10 آبان 1396 / انتشار مجدد: دوشنبه 15 آبان 1396

کلید واژه ها: لابی ایران چین کوبا ژاپن ارمنستان ایپک لابی ایرانی فواد ایزدی لابی گری لابی


نظر شما :