پنجاه و یکمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:
کارلوس: برای این که وزیر نفت عربستان را نکشتم توبیخ شدم
دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرت های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش پنجاه ویکم این کتاب را می خوانید:
نظرت درباره آن چه انیس نقاش در خصوص اهداف و منطق عملیات وین گفت چیست؟ و پاسخت به این حرف او که «فرماندهی» باند عملیات را اجرا کرد چیست؟
فکر می کنم گفت وگویتان با انیس نقاش سراسر گمراهی است! از نظر من، انیس نقاش از کادرهای سیاسی و نظامی غیرقابل مقایسه بود. واقعا قهرمان بود. این که او امروز می خواهد بگوید که مسئولیت نقش مرکزی را در عملیات داشت به خودش مربوط است، اما فکر می کنم تلاش او در این زمینه عملی نبود. تلاشش شجاعانه بود، اما ساده و بی تکلف بود تا مرا پوشش دهد. اما این امر بی فایده بود، و الآن این اهمیتی ندارد.
اصل فکر عملیات را یکی از روسای جمهور کشورهای عربی پیشنهاد داد. اما تصور عملیات و طراحی آن، همه از تدابیر شهید ودیع حداد بود. اما طرح ریزی و هماهنگی مرکزی و اداره سیاسی و نظامی عملیات، از مسئولیت های مستقیم من به عنوان عضوی از رهبری جبهه مردمی برای آزادی فلسطین بود، من مامور برقراری تماس با رهبران در هر فرودگاهی که تصرف کردیم بودم. این نقشی اساسی شده بود. بعد از پایان عملیات از فرودگاه قاهره گذر کردیم، به حکم این که در آن جا انیس نقاش خیلی شناخته شده بود، برای این که در آن جا با رتبه ستوان دستیار از آکادمی امنیت مصر در سپاه ویژه جنبش فتح درجه گرفته بود. انیس نقاش «جاسوسی نفوذی» در میان ما نبود، بلکه کادری بود که به او افتخار می کردیم و به او اعتماد داشتیم. از این هم نمی ترسید که چون در فتح است نباید با ما کار کند، او از «چشم های» (مورد اعتماد) عرفات بود...
این واقعیت صحیح است، باقی حرف هایی که زده می شود مزخرفاتی است که امروز زده می شود، تحت تاثیر پس روی و فشارها!
آیا این صحیح است که با ودیع حداد برای آخرین بار بعد از عملیات وین ملاقات کردی؟ و آیا «طلاق» شما از هم در آن روز بین شما اتفاق افتاد؟
با شهید «ابو هانی» برای آخرین بار در دسامبر 1977 ملاقات کردم، تا این که در مارس 1978 مسموم شد و مرد. آن چه اتفاق افتاد این است که ابو هانی در ماگادیشو، به دلیل عملیات وین، به شدت از من انتقاد کرد، برای این که من شیخ یمانی را اعدام نکردم. اما بین ما طلاقی روی نداد، بلکه ابو هانی به من در عدن پیشنهاد داد، در ماه فوریه 1976، که وارد دفتر سیاسی شوم. وقتی که در 15 مارس 1976 استعفای خود را از جبهه ملی آزادیبخش فلسطین تقدیم کردم، و نسخه ای از آن را به معاون آن وقت دبیرکل، ابو علی مصطفی، فرستادم، به شدت گریه کرد. آن چه مرا به استعفا وا داشت پافشاری من بر این بود که طرفی از درگیری میان ابو هانی و دفتر سیاسی نباشم.
آیا این صحیح است که ودیع حداد نسبت به شما به شدت خشن بود، تو و دیگر کارکنان تحت رهبری اش؟
ابو هانی طبعش نهایت لطف و خوبی بود. بیشتر از همه نسبت به خودش خشن بود تا نسبت به دیگران. واقعیت این است که من بیشتر از او بر انضباط در قضیای نظامی اصرار داشتم، همچنین من به هیچ وجه نسبت به تدابیر امنیتی شوخی نداشتم و هیچ سهل انگاری ای را تحمل نمی کردم. بین من و او روابطی به شدت پیچیده از پدر سالاری و همراهی وجود داشت. ستون این روابط صداقت و اعتماد بود، با وجود این که میان ما اختلافات تاکتیکی اساسی بر سر سبکی که می بایست در مبارزه با وجود افزایش تعداد داوطلبان خارجی پی می گرفتیم، وجود داشت.
راز شخصیت «کاریزماتیکی» که ودیع حداد به آن مشهور شد چه بود؟
رازی در کار نبود. هر چه بود این بود که او رهبری به شدت مخلص و فداکار در خدمت قضایای عربی بود. آماده هر گونه قربانی شدن بود، و هوشی خارق العاده داشت. همه تمرکزش را بر مبارزه مسلحانه متمرکز می کرد. و نگاه رهبری داشت به هر چیزی که برچسب بین المللی در مبارزه های بین المللی داشت و فراتر از مرزها بود.
اولین بار ودیع حداد را چه وقت دیدی؟ و همکاری ات با سازمان او چگونه آغاز شد؟
ابو هانی را برای اولین بار در نوامبر 1970 در شمال اردن در کنفرانس استثنائی جبهه مردمی برای آزادی فلسطین در کوه های بورمه دیدم. اما همکاری ام با او قبل از این دیدار آغاز شد، از نوامبر 1968 در مسکو، آغاز همکاری ام با ماموریتی از سوی «جبهه مردمی» برای ترجمه «استراتژی آزادی فلسطین» بود.
آخرین باری که او را در بیروت دیدی چه وقت بود؟ از پایتخت لبنان چه به یاد داری؟ آیا ارتباطاتی با نام های امنیتی یا حزبی در آن جا داشتی؟
آخرین دیدار ما در اوت 1991 بود. من خاطرات بسیار خوبی از بیروت و لبنانی ها دارم. در جریان سفرهایم به آن جا در طول بیش از این 20 سال، روابط مستحکمی با بسیاری از مسئولان لبنانی برقرار کردم.
ادامه دارد...
نظر شما :