نود و نهمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"

چگونه صدام به امریکایی ها بدبین شد

۲۷ آذر ۱۳۹۴ | ۱۷:۳۰ کد : ۱۹۵۴۸۳۶ کتابخانه خاورمیانه
احمد چلبی گفت: امریکایی ها قصد داشتند با صدام به تفاهم برسند، اما بر سر او شک داشتند، می خواستیم به شیوه ای رفتار کنم که نشان دهم امریکایی ها با او صادق نیستند.
چگونه صدام به امریکایی ها بدبین شد

دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.

کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا نود و نهمین بخش آن را می خوانید:

آیا به امریکایی ها اطلاعات غلط هم می دادید؟

نه، آنها اصلا خودشان بازرس داشتند، و هیچ احتیاجی به ما نداشتند. آنها می آمدند و از ما اطلاعات می پرسیدند، و ما هم به آنها اطلاعات درباره قضیه ای که می دانستیم را می دادیم، مثل: جاسوسی صدام از بازرس ها. ما اطلاعاتی داشتیم درباره افسرهایی که افرادی را به خدمت می گرفتند تا با تیم بازرس ها از طریق دختر یا پول کار کنند و به دولت ابلاغ می کردند که کدام افسر را می توان اغوا کرد تا به سراغش بروند. ما امریکایی ها را مطلع می کردیم که عملیات جاسوسی ای علیهشان وجود دارد.

آیا شما افراد تشکیل دهنده نظریه تسلیحات کشتار جمعی بودید؟

ابدا، خودشان اصلا بازرس هایی داشتند که از پایگاه ها دیدن می کردند. من رد نمی کنم که ارتباط من با رالف ایکیوس از طریق امریکایی ها بود. مستقیما سراغ او می رفتم، و یک بار هم به او ابلاغ کردیم که توطئه ای برای مسموم کردنش در بغداد در فوریه 1996 وجود دارد.

آیا اطلاعات صحیح بود؟

بله، و فکر می کنم در آن مدت او به بغداد نرفت. و مشکلاتی با تیم بازرس ها پیدا کردند. اوضاع در دسامبر 1997 به هم ریخت، بعد از آن تلاشی از سوی کوفی انان با هماهنگی مادلین البرایت، وزیر خارجه وقت و اخضر الابراهیمی صورت گرفت. اخضر ابراهیمی به بغداد رفت، همین طور کوفی انان و ما در شهر نیویورک در ماه فوریه 1998 بودیم. آن موقع روزهای سختی برای من بود، برادر بزرگ ترم رشدی خیلی مریض بود و در بیمارستانی در لندن فوت کرد و من از او دور بودم و در امریکا وضعیتش را دنبال می کردم. و وضعم خیلی بد شد. به نیویورک رفتیم، به ما گفتند که انان به بغداد رفته است. و از بغداد اعلام کرد که با صدام 6 سیگار کشیده و صدام کسی است که می توان با او کار کرد. و با او به توافق رسید. و وقتی که در هواپیما بود و قبل از این که (انان) به امریکا برسد، کلینتون اعلام کرد که هر توافقی میان انان و صدام را تایید می کند.

به این ترتیب صدام با امریکایی ها به توافق رسید. دوستم باب دویچ در وزارت خارجه بود که مرا دعوت به شام در واشنگتن کرد، رفتم و با او تشکیل جلسه دادم و به من گفت: «موضوع تمام شد، به خانواده ات برس.» به او گفتم: ممنون. او این حرف را از روی دوستی می زد.

برادرم روزی که به لندن رسیدم فوت کرد، او را به خاک سپردیم و همان روز به لندن برگشتم. وقتی که برگشتم در کار خودمان متحیر شده بودیم، چه کار کنیم. به سراغ دوستانمان در واشنگتن رفتم، و با مرکز ارتباطات امریکا که (مخزن افکار) نومحافظه کاران بود، تماس گرفتم.

در آن جا با چه کسی ملاقات کردی؟

من آنها را در آن جا می شناختم. و به آنها چیزی که اتفاق افتاده بود را اطلاع دادم، برای همین جلسه ای با ما ترتیب دادند و اعضای «سی آی ای» در آن حاضر شدند، در جلسه گفتم که صدام برنامه بازرسی ها  inspection regimeرا رد خواهد کرد و دوباره به تهدید ملت عراق باز خواهد گشت. مستقیما بعد از جلسه مرا به کنگره دعوت کردند. با رهبران حزب جمهوری خواه که اکثریت را در کنگره نمایندگی می کردند، و با روسای کمیته ها در مجلس نمایندگان تشکیل جلسه دادم. رئیس کمیته امنیت در مجلس نمایندگان که بعدا مدیر «سی آی ای» شد، پورتر گوس، حاضر نشد. گینگرچ هم که موضوع را از خارج از اتاق دنبال می کرد، حاضر نشد، و مدیر دفترش شخصا با «سی آی ای» ارتباط داشت. راحت نبودند. قصه را در برابر کمیته بیان کردم، رئیس آن لوینگستون از من پرسید: «حالا باید چه کنم». همه هدف من در آن موقع ایجاد شک در ذهن صدام بر سر نیات امریکایی ها نسبت به او بود. امریکایی ها قصد داشتند با او به تفاهم برسند، اما بر سر آن شک داشتند، می خواستیم به شیوه ای رفتار کنم که نشان دهم امریکایی ها با او صادق نیستند. البته بخشی از این حرف صحیح بود، برای این که بعضی از افراد دولت کلینتون می خواستند با او به تفاهم برسند، اما کنگره مخالف آن بود. و من می خواستم این نکته را برجسته کنم. صدام قابلیت تحلیل نداشت. برای امریکا هم مهم یعنی امریکا بود. ]صدام[ شخصی داشت که امور امریکا را می فهمید به اسم نزار حمدون که اخیرا فوت کرد. اما نزار حمدون با صدام ملاقات نمی کرد مگر خیلی کم و صدام هم احترامی به او نمی گذاشت، او امریکا را می دانست. او وزیر امور خارجه شد و نماینده عراق در سازمان ملل.

حرف نزار که ارتباطات خوبی با طارق عزیز داشت اثر کافی بر صدام نمی گذاشت. ما می خواستیم در ذهن صدام جا بیندازیم که حمدون طرف مهمی از امریکایی ها علیه اوست. برای همین از این استراتژی استفاده کردیم. لوینگستون از من پرسید: چه می خواهید؟ گفتم رادیویی می خواهیم که دولت امریکا آن را علنا تامین مالی کند که به شیوه رادیو اروپای آزاد باشد. گفت: می شود. تصمیم آن را در کمیته سیاسی گرفتند و گفتند که تایید می کنند 5 میلیون دلار برای تاسیس رادیو عراق آزاد اختصاص یابد.

 

ادامه دارد...

سید علی موسوی خلخالی   

کلید واژه ها: صدام از این جا عبور کرد


( ۲ )

نظر شما :