تاسیس دفتر توسط طالبان تبلیغاتی است

۳۰ آذر ۱۳۹۰ | ۱۴:۴۹ کد : ۱۹۰۰۹ گفتگو
محمد امین فروتن، از رهبران جهادی افغانستان و اندیشمند مسائل افغانستان در گفتگو با دیپلماسی ایرانی به آینده گفتگو با طالبان می‌پردازد و با اشاره به این که هیچگونه تضمینی وجود ندارد که از لحاظ جوهری و عقیدتی گروه طالبان تغییر کند، معتقد است تأسیس دفتر توسط طالبان مسلح تنها یک بار تبلیغاتی و سیاسی دارد.
تاسیس دفتر توسط طالبان تبلیغاتی است
دیپلماسی ایرانی: آقای فروتن  درباره زمینه‌ها و عوامل ظهورحرکتی به نام طالبان درافغانستان تاکنون بیش از صدها مقاله وتحلیل نوشته شده است. شما نیز درباره عوامل وپیش زمینه‌های تاریخی و سیاسی ایجاد این جریان مطالبی را به رشته تحریر در آورده اید. بر اساس این ریشه‌ها و عوامل به نظر شما مهم ترین موانع مذاکراه با طالبان چیست؟

 

من اکیدأ باور دارم که با نگاه عادلانه به بحران‌های اجتماعی و سیاسی در جوامع بشری و شناخت دقیق، دلسوزانه و عالمانه از فجایع بشری به ویژه در قرن بیست ویکم که انقلاب انفورماتیک جهان را به دهکده ای مبدل ساخته و درعین حال انسان را محکوم به زیستن در جهان پهناور دهکده مانند کنونی و تفکر و تأمل در چگونه زیستن نموده است، انسان معاصر خواهند توانست ریشه‌های اصلی بحرانات در جوامع بشر را دریابد. طبیعی است که توجه به این معادله مهم و حیاتی ما را موظف می‌سازد تا غبار مسخ معانی و مفاهیم پراهمیتی چون عدالت، توحید، استعمار، مشروعیت، نظام سرمایه داری و غیره را که دشمنان صلح و انسانیت در یک پروسه و به کمک ابزارهای دل فریبی مانند « حقوق بشر ، دموکراسی و عدالت انو شیروانی ! » به فرهنگ غالب ولی غبار آلود مبدل ساخته اند، بزدایند. و باید برمبنای روح معانی مفاهیم فوق الذکرنگاه مجدد  به مسائل و بحران‌ها صورت گیرد.

در پرتو چنین نگاه و با توجه به فلسفه وجودی و ظهور پدیده ای به نام طالبان، بزرگترین مانع مذاکرات نهادی بنام دولت و طالبان «عمق استراتیژیک» غیر عادلانه و کلاسیک کشور پاکستان به ویژه سازمان اطلاعات ارتش آن کشور است که متاسفانه با سیاست‌های نامعقول و شیوه‌های غیر انسانی و دوگانه خویش به فکر رسیدن به آن است. همچنین شرایط نامعقولی که دولت افغانستان برای پیشبرد مذاکرات با مخالفین مسلح گذشته است، موانعی بزرگ دیگری درراه پیشبرد و انجام مذاکرات با طالبان محسوب می‌شوند.

البته وقتی این شرایط بارها از سوی تربیون‌های رسمی‌شبه دولتی نیز بیان گردد، بدون شک در جامعه سنتی افغانستان بر مشکلات و دشواری‌ها در راه انجام مذاکرات افزوده می‌شود. البته باید خاطر نشان ساخت که شرایط ارائه شده برای انجام مذاکرات صلح از اندیشه‌های بومی‌دولت افغانستان ناشی نمی‌شود بلکه به مقتضای منافع کشورهایی که در افغانستان حضور نظامی‌و اقتصادی دارند، شکل می‌گیرد. از آن جمله می‌توان به این شرط اشاره کرد که هرگاه طالبان قانون اساسی افغانستان را بپذیرند و با سازمان‌های جهانی تروریستی مانند القاعده ارتباطشان را قطع کنند، می‌توانند از امتیازات و مشوق‌های دولت جمهوری اسلامی‌افغانستان بهره مند شوند !!

سوال این جاست که آیا دولت جمهوری اسلامی‌افغانستان که با شیوه تطمیع و تشویق با مخالفین مسلح و غیرمسلح مذاکرات می‌کند، توانسته است در قلمرو در تمامیت ارضی خودش و برای کسانی که تابعیت از قانون اساسی مصوب لویه جرگه یا «شورای عنعنوی بزرگان» را پذیرفته اند، زندگی آسوده ای را فراهم کند و آیا آنها از بدبختی‌ها و مشکلات گوناگون اقتصادی و اجتماعی رنج نمی‌برند ؟ و آیا سران و بزرگان دولت افغانستان خود به قانون اساسی ای که دیگران را به تمکین و اطاعت فرا می‌خوانند، عمل می‌کنند و آیا در صحبت‌ها و حتی در زندگی عملی خویش بر تناقضات فراوان قانون با واقیعت‌های جامعه صحه نمی‌گذارند ؟

 

آقای فروتن، به نظر می‌رسد ترور برهان الدین ربانی به روند مذاکرات دولت با طالبان ضربه ای جدی وارد کرد. به نظر شما این اتفاق تا چه حد منجر به شکست این مذاکرات شده و در آینده این مذاکرات مؤثر خواهد بود؟

 

با تمامی‌احترامی‌که برای شخصیت استاد برهان الدین ربانی شهید قائل هستم متأسفانه در تمامی‌طول حیات خود در عین حالی که به عنوان یک اندیشمند اصلاح طلب و مسلمان بزرگترین فرصت‌ها را بدست آورده بود، ولی نتوانست بر غریزه شهرت طلبی و قدرت طلبی تسلط یابد و این امر سبب گردید که وی نتواند از فرصت‌های بدست آمده استفاده لازم را ببرد. طبیعی است که وقتی استاد برهان الدین ربانی شهید در رأس نهادی قرار گرفته باشد که جز مشارکت در کمک‌های جامعه جهانی هیچ نوع برنامه ای برای تحقق صلح واقعی در افغانستان ندارد، مسأله شکست و یا پیروزیی فردی یا جمعی به عنوان یک پارامتر قابل ملاحظه نباید در نظر گرفته شود. البته در معادلات حضور در قدرت که بر فرمول معروف «نصف لی و نصف لک » استوار است، همین اکنون می‌بینیم که مراکز اصلی قدرت برای رسیدن به مقاصد گوناگون بر فرزند ارشد اش یعنی جناب صلاح الدین ربانی به عنوان جانشین اصلی حساب باز نموده اند .

 

تلاشهای دولت برای مذاکره با طالبان تا چه حد درست بوده و مؤفقیت آمیز است ؟

 

چنانچه قبلأ اشاره نمودم متأسفانه نهادی که در نتیجه نخستین کنفرانس بن به نام دولت موقت افغانستان تشکیل شد،  نتوانست در امتداد حیات خود به عنوان یک دولت مشروع ظهور کند و بدون بررسی و محاسبه وظائفی که در مدت شش ماه به عنوان اداره موقت در افغانستان پیش بینی گردیده بود به صورت مستعجل به دوره انتقالی که مدت یک و نیم سال یا هجده ماه در نظر گرفته شده بود منتقل گردید. در این مورد می‌توان وظائفی اشاره کرد که در فصل پنجم معاهده بن زیر عنوان احکام نهائی پیش بینی شده بود با دلائل نامعلومی‌به تعویق افتاد:

« با انتقال رسمی‌قدرت، تمام مجاهدین، قوای مسلح و گروههای مسلح در کشور تحت فرماندهی و کنترل حاکمیت موقت قرار گرفته و نظر به ضرورت، قوای مسلح و قوای جدید امنیتی افغان سازماندهی خواهد گردید»

 اجرای این اصل، روح مشروعیت یک نهادی به نام دولت در جامعه جنگ زده ای مانند افغانستان را تشکیل می‌دهد که با تأسف فراوان با گذشت یک دهه از نهادی که به نام «دولت جمهوری اسلامی‌افغانستان» درعرصه سیاسی افغانستان حضور دارد و قصد دارد برای تحقق صلح با مخالفین مذاکراتی انجام دهد بنابر دلائل روشن و واضح که با مؤلفه ای به نام «مشروعیت » ارتباط دارد، نمی‌توان این اقدامات را موفقیت آمیز تلقی کرد .

 

موضوع ایجاد دفترنمایندگی طالبان درقطر و یا ترکیه چه تأثیری دراین روند می‌تواند داشته باشد ؟

 

طرح مسأله تأسیس دفتر یا نمایندگی برای طالبان در کشور‌های خارجی هم مانند سایر ابعاد بحران افغانستان محصول «مغز متفکران و استراتژیست‌های بومی!!» در قضیه افغانستان نیست، بلکه از نخستین روز تأسیس دولت موقت درافغانستان نطفه این ویروس نیز در جسد بیمار و معیوب صلح با مخالفین در سرزمین افغانستان سرایت کرد، و به مقتضای شرایط سیاسی و منافع هر کشوری که به نام مبارزه علیه تروریزم فعالیت می‌کرد، تکامل یافت و امروز به مثابه یک پروژه لازم برای تحقق صلح و ثبات در افغانستان به صورت علنی مطرح گردیده است. البته نمی‌توان گفت که مهره‌های داخلی در جریان آن قرار نگرفته اند، بلکه مهره‌های داخلی در امر زمینه سازی برای افکار عمومی‌بنام آدرس و نشانی برای مخالفین مسلح گاه گاهی این مسئله را یاد آوری می‌کنند. شاید آنها متوجه نیستند که استراتژیست‌های پاکستانی درصدد این هستند که با بازگشایی دفتر نمایندگی در کشور‌های خارجی شرایطی را ایجاد کنند در آینده اگر هر عملی بر ضد افغانستان انجام گرفت، بگویند که ما ملزم به ایجاد مانع برای طالبان و القاعده نیستیم، اکنون باید از دفتر آنها که در فلان کشور واقع است اطلاع حاصل کرد. بدون شک آن دفتر هم «اگر با ایجاد آن موافقت گردد!! » از پذیرش مسؤلیت انجام بسیاری از فجایعی که در آن منافع امنیتی و سیاسی کشورهای موردنظر مانند پاکستان به مخاطره افتد ابا می‌ورزد. به گمان غالب مسئله تأسیس دفتر توسط طالبان مسلح تنها یک بار تبلیغاتی و سیاسی دارد .

 

مواضع و عقاید طالبان این سالها تا چه اندازه تغییر کرده است. آیا این گروه در رفتار خود تغییری انجام داده است ؟

 

شاید جالب نباشد که بطور انتزاعی به مسئله تغییر و تکامل فکری و سیاسی گروه طالبان بپردازیم، زیرا انسان درآفرینش هستی بیکرانی که خداوند ( ج) آنرا آفریده فطرتأ محکوم به تغییر و تکامل است. اما سوال اینجاست که انسان و حرکت‌های اجتماعی و سیاسی چگونه تغییر می‌کنند ؟ و ازهمه مهمتر اینکه آیا جوهر و هسته تغییر و تکامل بشری بر چه معیاری و دارای چه ظرفیت‌های کیفی و کیمی‌در تاریخ بشر بوده است ؟

 چنانچه می‌دانید و همه می‌دانند طالبانیسم تنها یک گروه خاص نیست بلکه پدیده ای عام در عرصه نظریه و قرائت بنیاد گرا در اسلام سیاسی است. طالبانیسم در افغانستان به دلیل شرایط خاص و ویژه فرهنگی، اقتصادی به مثابه گروه اقتدار گرا، متحجر و ضد آزادی زن و حقوق بشر دست کم پنج سال تمام زمام امور سیاسی در جامعه را در دست داشت. در ابتدا باید طالبان و طالبانیسم را به عنوان یک واقیعت موجود در تاریخ بشر پذیرفت و سپس به عنوان یک پدیده می‌توان از زاویای مختلف و با رویکرد‌های گوناگون آن را  مورد بررسی قرار داد.  باید با رهیافتی سیاسی، روان شناختی و جامعه شناختی، بررسی این پدیده را با شناسائی عوامل اجتماعی، اقتصادی جوامع مختلف به ویژه افغانستان که بستر مساعد برای ظهور آن نامیده می‌شود، در دستور کار و پژوهش مان قرار داد.

به نظر من قبل از آنکه طالبانیزم را به عنوان یک گروه مورد کنکاش قراردهیم باید قبول کرد که طالبانیزم یک گفتمان است که نظریه وروش ویژه خود را دارد و بدون شک که آن روش و نظریه گفتمان بنیاد گرای شریعتمدار است که با دیگر گفتمان‌های دینی معاصر تفاوت اساسی دارد. همین تفاوت سبب شده که از نظر نظریه بنیاد گرای طالبی، اندیشه‌های اکثریت گروه‌هایی که برای سعادت بشر امروزی اسلام را بر مبنای « اجتهاد » پویا و دینامیک اجتماعی بهترین و فطری ترین راه معرفی میکنند، بدعت در دین و مصادف با شرک بشمارند. چنانچه از لحاظ تاریخی نیز شجرة النسب این گفتمان در تاریخ جهان اسلام را باید با خارجی گری، اشعری گری و سلفی گری تبار شناسی کرد. یعنی اصولأ در گفتمان بنیاد گرای طالبانی برای عقلانیت و خرد کمترین ارزشی قائل نیستند.

 چنانچه می‌بینیم همین اکنون نیز نه تنها برای علم و خرد در حوزه زندگی کوچکترین ارزشی قائل نیستند بلکه با اجرای عملیات انتحاری توسط نوجوانان نابالغ و گماشتن مهره‌های روحانی نمای مذهبی که با بیان مزایای مرگ سیاه زیر نام شهادت سرخ قصرهای مرمرین و حوریان بهشتی را نوید می‌دهند، تنور آدم کُشی و تروریزم را گرم ساخته است. نباید با خوش باوری پذیرفت که گویا ممکن است اکنون و در قرن بیست ویکم طالبان از لحاظ باورها نسبت به گذشته از تسامح و مدارا بهره مند گشته باشند.

نباید فراموش کرد که همین گروه طالبان در ابتدای ظهورشان که به عنوان لشکر الهی که شبانه شبخون می‌زدند و زمین و آسمان را در سیطره می‌گیرفتند، وقتی مغایر با اعتقادات و باورهایشان با پرسش‌هایی روبرو می‌شدند و درباره آن ناگزیر به پاسخ دادن می‌گردیدند، به بهانه‌های واهی متوصل می‌شدند. آنها چنین می‌گفتند که «ما با علم و آموزش دختران و پسران هیچگونه مخالفتی نداریم. اما از آنجا که در افغانستان امنیت صددرصدی وجود ندارد تا زمان نامعلومی‌مدارس و مکاتب دختران و حتی پسران را مسدود نموده ایم.»

در حالی که گفتمان طالبانی از نظر فلسفی از رسوبات فلسفه ارسطو و ماکیاول متأثر بودند. فلسفه ارسطو که پیشآهنگ و بنیانگذار تفکر طالبانی بود، بدون هرگونه تعارف و پنهانکاری اعلام می‌کند که «انسانها مساوی خلق نشده اند و برابر نیستند». بر همین اساس نیز از نظر ارسطو بردگی و نابرابری انسان‌ها در طبیعت، آفرینش و حیات اجتماعی آنها محرز و هویدا است. جالب ترین مبحثی که در فلسفه یا حکمت ارسطو دیده می‌شود این است که به قول ارسطو«غلامان، آزاد خلق نشده و در طبیعت غلام و برده آفریده شده اند». از آنجا که آرا و نظریات ارسطو، افلاطون و سایر فلاسفه یونان قدیم بر حکمت اسلامی‌در حوزه تسنن و گاهی هم تشیع، تأثیر زیادی داشته است و روح نظریه طالبانیزم را تشکیل می‌دهد، هیچگونه تضمینی وجود ندارد که از لحاظ جوهری و عقیدتی گروه طالبان تغییر کنند.

 

آیا امکان دارد که در آینده این گروه به یکی از گروه‌های سیاسی افانستان تبدیل شود ؟

 

باید گفت که همین اکنون نیز بر بستر مافیایی در جامعه افغانی صد‌ها گروه و حزب سیاسی همچون قارچ با انگیزه‌های گوناگون مادی و استخباراتی سر برکشیده اند و گروهی به نام جنبش اسلامی‌طالبان افغانستان نیز در حوزه مخالفین مسلح دولت کابل از جمله این گروه‌ها به حساب می‌آید. این گونه گروهها قبله نمای خویش را بر اقتضای منافع بیگانگان به ویژه سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان و دیگر سازمان‌های استخباراتی که در دوران حاکمیت طالبان و همگام با سازمان امنیت پاکستان این گروه را به رسمیت شناخته بودند، تنظیم می‌نمایند.

 

نظر شما :