چشم انداز بهار عربی در بهار ایرانی

زمانی برای گریستن بازماندگان جنگ سرد

۰۵ فروردین ۱۳۹۱ | ۱۹:۵۳ کد : ۱۸۹۹۲۳۸ اخبار اصلی
محمدرضا دبیری،‌ تحلیلگر مسائل بین المللی در 'بهارانه ای' برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: دیرزمانی نیست که کاروان جهان عرب بدون صدام حسین و قذافی و مبارک و بن علی وصالح به راه خود ادامه میدهد. به فاصله کوتاهی شاید دیگر خبری و اثری هم از آنها باقی نباشد. ولی آسیاب دنیای سیاست در خاورمیانه همچنان در چرخش است.
زمانی برای گریستن بازماندگان جنگ سرد
 دیپلماسی ایرانی:‌ هیات تحریریه دیپلماسی ایرانی خواسته اند که برای ویژه نامه سال نو و بهارانه سایت چند سطری در باب یکی از مقولات دیپلماسی،حقوق بین الملل و یا سیاست خارجی قلمی کنم.

دیدم بهانه خوبی است تا با اغتنام از این فرصت به همه خوانندگان ارجمندی که درطول سال گذشته با شکیبائی وبزرگواری یادداشت های پراکنده مرا در ستون "تاریخ دیپلماسی" خوانده اند، با کلماتی که از بزرگتر ها عاریت گرفته ام ، عید نوروز ایرانی و برخاسته از ذوق و احساس لطافت نیاکانمان را شادباش بگویم و خجستگی بهاران که تحول طبیعت وترنم دل انگیز شکوفه ها هستند را پاس بدارم.

صحبت از بهار و بهاران شد. اجازه بدهید قبل از ورود به مطلب اصلی خاطره ای را تعریف کنم . چندی پیش در محفل کوچکی از شعر خوانان و شعر دوستان، که بر سبیل اتفاق و از سر بزرگواری و یا اجبار، ناچار از تحملم بودند، در قبال پرسشی مبنی بر اینکه اشاره استاد سخن سعدی در بیت الغزل خود که گفته است:

"بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران // کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران"

اشاره به وداع با کیست؟

آن موقع مطمئن نبودم و هنوز هم نیستم و سند معتبر و مستندی هم ندارم، ولی احتمال ضعیفی میدهم که چند بیت از غزل بسیار زیبای سعدی ، الهام و یا استقبالی از مفهوم ابیاتی از قصیدهِ مُعَلـّقه منتسب به "امروءالقیس" باشد.

مشهور است که در دوران جاهلیت اعراب قبل از اسلام ،همه ساله‏ در جنوب مکه بین نخله و طائف، بازاری به اسم "سوق‏عکاظ" تشکیل می شد. بازار و یا سوق عکاظ تنها محل تجارت نبود. با استفاده از اجتماعی که بر پا می شد‏ یک مجمع و یا با تعبیر فرنگیان امروز نوعی فستیوال ادبی و علمی نیز به وجود می آمد تا شعراء و خطباء عرب هرآنچه در یک‏ سال شعر و قصیده سروده بودند یا خطابه ای داشتند درآنجا عرضه و ایراد نمایند. فحول شعرای عرب آن روز نیز نقد و نظر خود را نسبت به آن‏ ابراز می کردند. این "سوق" یا بازار سنت های خاص خود را نیز داشت. فی المثل کسی حق نداشت مسلحانه وارد این بازار و مجمع ادبی آن شود.

اعـراب دوران جاهلیت، هفت قصیده را که از زیباترین سروده های شاعران عرب بود با آب طلا نوشته و به نشانه فصاحت تازیان بر دیوار کعبه میاویختند، که به "مُعَلّقات سَبعه" معروف بودند. هریک از این قصیده ها به منزله یکی از شاهکارهای ادبی شعرای معروف قبائل مختلف عرب بود.

از جمله معروفترین اصحاب این معلقه ها "امروءالقیس" ملک زاده یمنی الاصل، و زاده "نجد"بود.

بنا بر انچه در پاره ای نوشتجات آمده است، پدر "امروءالقیس" فرمانروای دوقبیله بزرگ نجد یعنی قبیله "بنی أسد" و قبیله "غطفان" بوده است. او در جوانی مردی خوش سیما و خوشگذران بود. شبی در عیش و باده گساری بود که خبر کشته شدن پدرش به دست طایفه "بنی اسد" رسید. آن شب جمله معروف "الیوم خَمر و غَدا امر" را گفت و فردا به جنگ "بنی اسد" رفت. کاری از پیش نبرد. برای کمک گرفتن به روم رفت و در شهر آنکارا بدون آنکه اسلام را درک کند درگذشت.

در ادبیات عرب و حتی فارسی از او ذکر زیاد شده است. از جمله در دفتر ششم مثنوی معنوی (با اندک دخل وتصرفی که جسارتا از باب اختصارمرتکب شده ام) قریب به این مضمون از او سخن به میان آمده و دراحوال او ابیاتی نگاشته شده است:

" امروء القیس پادشاه عرب بود و جمال صورت بسیار داشت. یوسف زمان خود بود و زنان عرب چون زلیخا مرده‌ی او بودند و شعر او را همه زنان به جان می‌جستند.

ناگهان تحولی در او پدید آمد و دانست که این‌ها همه نقش صورت‌اند که بر تخته‌های خاک نقش کرده‌اند. او چنان حالی پیدا کرد که نیم‌شبی از مُلک و فرزند گریخت و خود را در دلقی پنهان کرد و در جستجوی آنکه از سرزمین پاکان است از اقلیمی به اقلیم دیگر رفت".

بماند که بعضی در انتساب سروده ها، و یا زمان حیات "امروالقیس" نیز تردید و تشکیک هائی دارند که خارج از بحث ما است. دیوان "امرؤ القیس" در سال 1877 در پاریس چاپ شده است.

بهرحال قصیده طولانی و زیبائی به او منتسب است که گویا سرآمد "آویزه های هفتگانه" شهر مکه بوده است. بیت اول قصیده چنین است: 

قِفَا نَبکِ مِن ذِکرَی حبیبٍ و منزلِ    //      بِسِقطِ اللوی بَین الدّخولِ فَحَومَلِ

 ‏بمعنای: همسفران ، لحظه‏ای درنگ کنید تا من به یاد دوست و منزلگاه او بگریم، و ریگستان میان «دخول‏» و «حومل‏» را از اشک دیدگانم سیراب سازم.

"قِفا نَبکِ" مطلع قصیده طولانی 80 بیتی او به صورت ضرب المثلی حتی در فارسی هم با ترجمه های متفاوتی نظیر "بایستید تا بگرییم"، یا "همسفران لختی درنگ کنید تا بگرییم"، و یا "بگذار تا بگرییم" بین پاره ای از اهل قلم که کنایه از حسرت و افسوس دوران و یاران گذشته دارد، شناخته شده است.

بهرحال قصد ندارم به بحث در باب ادبیات عرب و دنیای شعر وشاعری وارد شوم. ضمن اینکه در این مقوله صلاحیت و داعیه ای ندارم. دست در آستین اغیار و پای در کفش دیگران کردن آنهم در آستانه سال نو شایسته نیست. از سوئی ترک عادت حرفه ای هم موجب علت است.

لذا آنرا بهانه ای و پایه ای ساختم برای آنکه توصیفی از بعضی از سیاست مداران عرب باز مانده از جهان دوقطبی و دنیای جنگ سرد قرن بیستم و دغدغه های آینده کرده باشم. اگر هم مقدور شد با هم نگاهی گذرا به چشم انداز سالهای پیش رو بیندازیم.

یادش بخیر جهان دوقطبی قرن بیستمی، که در جهان سوم بویژه در خاورمیانه و آفریقا به خاطر وحشت از گسترش سیطره مارکسیسم هر گروهبان و جمازه سوار و دلّال و چکمه پوش و آدمکش قداره بندی را برایش نسخه ای مخصوص میپیچیدند، و یا شجره نامه افتخار آمیز می ساختند.

فرقی نمی کرد که عیدی امین، راولینگز، موبوتو سسه سکو، چارلز تایلور و یا لوران باگبو افریقائی باشد و یا صدام حسین، معمرقذافی، علی عبدالله صالح، بن علی و یا حسنی مبارک و یا هر عامل رند و زیرکی که چند کلاسی درسی خوانده بود و کوره سوادی داشت، او را واضع و تئوریسین احزاب من درآوردی و آرمانهای پیش ساخته ای می کردند، و اگر با ترکیب و موزائیک حوزه اقتدار جهان دو قطبی در تضاد نبود، یا از طریق کودتاهای نظامی به قدرت می نشست، و یا از راه جنبش های به اصطلاح خلقی، هر کسی که خار راه بود و یا مُخلّای طبع نبود، به گونه ای منزوی، محبوس و یا سربه نیست می شد.

 در این برهه از زمان به تشخیص آنان، دموکراسی باصطلاح جفرسونی، قبائی نبود که برای قامت مردم رشد وتوسعه نیافته این حوزه از جهان دوخته شده باشد. اینها باید الگو ها و برش های خاص خودشان را داشته باشند که منطبق با سنت های قبیله ای و زادگاهشان باشد. البته آنها مُخیّر بودند که راهنمای چپ را بزنند ولی مُکلّف بودند به راست بپیچند. به هرحال اگر هیجان زده و جو گیر نمی شدند و به بیراهه نمی رفتند، رفاه و امنیتشان محفوظ بود.

ولی چه می شود کرد که اینک دوران خوش قرن بیستم تمام شده است و حالا در قرن بیست ویکم هستیم. دو دهه از رفتن بوریس یلتسین بر روی تانک و خانه نشین شدن میخائیل گورباچف گذشته است. شرط زمان و مکان همچنان اعتبار خود را حفظ کرده است.

زمانی بود که در زمان زمامداری حافظ اسد، پدر زمامدار فعلی سوریه، 30 هزار نفر را در قیام اخوانیهای سُنّی در همین شهر های حماء و حمص و ادلیب با تانک و توپ و مسلسل سرکوب کرد، آب هم از آب تکان نخورد و صدائی از دبیرکل رقیق القلب وقت سازمان ملل در نیامد. ولی حالا که حدود یک چهارم همین تعداد از دو طرف در درگیری با معترضین که اینک "علی ما نُقِل" با پول و معاضدت کشورهای خارجی به سلاحهای غیر انفرادی هم مسلح هستند، توسط نیروهای طرفدار فرزند او از طرفین کشته می شوند، هر روز در تلویزیونهای جهانی، پوکه فشنگها را میشمارند، و کمیسر حقوق بشر احتمال میدهد که ممکن است جنایت علیه بشریت رخ داده باشد.

از آن سوی، دبیرکل سازمان ملل متحد "بان" در شورای امنیت "بانگ" بر می آورد که،‌ اولا نیروهای دولتی به غیر نظامیان حمله کرده اند، ثانیا این حملات به مخالفان غیرمتناسب disproportionate” بوده اند. ثالثا و بالاتر از همه اینکه دولت بشار اسد قادر به انجام مسئولیت خود برای حفاظت از شهروندان خود نیست. پس مقدمات مداخله بین المللی و توسل به قطعنامه های مجمع عمومی در خصوص (Responsibility to Protect) ویا همان "مسئولیت حفاظت" چنانچه در شورای امنیت با وتوی اعضا سرکش دائم شورای امنیت روبرو باشد، درحال هموار شدن است.

کوفی عنان نماینده دبیر کل سازمان ملل و اتحادیه عرب هم که میخواهد بصورت میانجی عمل کند، می گوید که این وضعیت غیر قابل قبول است. آقای لاوروف وزیر خارجه روسیه -بعد از انتخاب مجدد پوتین به ریاست جمهوری- هم با ادبیات تازه ای حرف می زند و می گوید که دولت سوریه مسئولیت بسیار بزرگی دارد، ولی معترضین هم مسئولند.

ظاهرا اینها چراغ زردی هستند که می تواند مقدمه چراغ سبز، برای باز شدن مداخله جامعه بین المللی باشد. وقایع به سرعت درحال تکوین هستند. اوضاع به نحوی است هنگامی که این مطالب را می نویسم تا فاصله کوتاهی که به درج درسایت باقی مانده و شما آنرا میخوانید، این سیب ممکن است در هوا چرخ های زیادی بخورد.

این حرفها به معنای بی اعتنائی به خون بیگناهان و غیر نظامیانی که بیدار شده اند و به جستجوی آزادی و حریت ومردم سالاری برخاسته اند و بعضا در زیر هدف گیری غیر تبعیض آمیز کشته میشوند نیست. ولی شاید طرح این سوال از استراتژیست های عَرَبی و غربی و بعضی از سیاستمداران کشورهای منطقه بی مناسبت نباشد که: "این تذهبون؟!"...آیا وضع بدتر از سناریوی لیبی نخواهد شد؟

آیا آنها بدرستی دریافته اند که به قدرت رسیدن یکباره اخوان المسلمون تشنه انتقام و حامیان سلفی خون ریز آنها درسوریه، چه کشتاری از علویان و بیگناهان دیگری که در فرمانروائی نیم قرنی "بنی اسد" و علویان، خواسته و یا ناخواسته آلوده و آغشته اند به راه خواهند انداخت؟ در آن صورت حتی ممکن است خانم "ناوی پیلای" کمیسر عالی حقوق بشر اساسا از عمق فاجعه آگاهی پیدا نکند.

اصلا جهات انساندوستانه قضیه به کنار. ّبه مقولات ایدئولوژیک و آنچه که در لیبی و تونس میگذرد هم کاری نداریم. اینکه الجزایر و مراکش و یکی دو جای نزدیکتر به ما هم آبستن چه تحولاتی هستند فعلا بماند.

فقط تصور بکنید به قدرت رسیدن اخوان المسلمین ارتدوکس وتند رو در سوریه با کمک نیروهای خارجی از یکطرف، و روی کار آمدن نسخه میانه روی اخوان المسلمون با عقبه بنیادگرای حزب نور در مصر، بدون در نظر گرفتن تاثیرات احتمالی آن در ساختار قدرت در اردن و همسایه های دیگر، ازنظر استراتژیک و امنیتی و ایدئولوژیک حتی برای اسرائیل که متحد غرب است چه تبعاتی خواهد داشت؟ وچگونه این وضع برای غرب قابل تحمل خواهد بود؟!

شاید به همین دلیل است که اتحادیه اروپا وغرب در به رسمیت شناختن "شورای مقاومت سوریه" بعنوان تنها نماینده اپوزیسیون وآلتر ناتیو دولت سوریه، بدون پالایش و مهار لازم دچار تردید شده اند.

اخوان المسلمینی که در تونس و مصر و سوریه و...بیش از نیم قرن سرکوب شده بودند به اریکه قدرت نزدیک شده اند. در لیبی جناحهائی از سلفیون رادیکال که با کمک ناتو بر قذافی غلبه یافته اند در بن غازی، سرت و مصراته یعنی در شرق لیبی که منطقه نفت خیز است اعلام خود مختاری می کنند. سلفی ها و وهابیون تندرو و حتی القاعده با پشتیبانی مالی و سیاسی عربستان سعودی و قطر در قالب انسان دوستی و همبستگی عربی، خوابهائی برای غیر سُنیّان دیده اند.

اگر زود قضاوت نکرده باشم، جابجائی های قدرت تاکنون الگوهای امیدوارکننده ای از حاکمیت نظم و قانون و دموکراسی در خاورمیانه و شمال افریقا بدست نداده اند. اگرچه همچنان نباید امیدواری را از دست داد.

جهان دوقطبی و جنگ سرد جهان مارکسیسم-لنینیسم و دنیای کاپیتالیسم دیر زمانی است که به پایان رسیده است، ولی خردمندی و هوشمندی بسیاری در جهان عرب لازم است که در مخمصه و تله جهان "دو قطبی مینیاتوری" شیعه و سنی گرفتار نشوند.

عدم شناخت جبر زمان برای آنهائی که با خاطره قرن نوزدهمی زندگی و یا در فضای قرن بیستمی تنفس میکنند، ممکن است طعم دنیای سیاست را تلخ تر از آنکه هست بنمایاند. دیرزمانی نیست که کاروان جهان عرب بدون صدام حسین و قذافی و مبارک و بن علی وصالح به راه خود ادامه میدهد. به فاصله کوتاهی شاید دیگر خبری و اثری هم از آنها باقی نباشد. ولی آسیاب دنیای سیاست در خاورمیانه همچنان در چرخش است.

برای بسیاری شاید انطباق و درک شرایط موجود در خاورمیانه عربی و شمال افریقا مشکل و ممتنع باشد. آنها همچنان می توانند با خاطره معادلات قرن بیستمی زندگی کنند. بازی سیاست بین المللی ممکن است به گونه ای به قواعد قرن نوزدهم رجعت کند. ولی باز سازی شرائط قرن بیستم بسیار دور از دسترس است.

دور از تصور نیست که در آینده قابل رویت، کسان بیشتری به گونه ای نوستالژیک، با "امروء القیس" همنوا شوند که گفته بود:

قِفَا نَبکِ مِن ذِکرَی حبیبٍ و منزلِ ...

 

( ۱۰ )

نظر شما :