غزه ميان فرياد «نبيه برى» و سکوت «باراک اوباما»
نویسنده خبر:
دکتر نسیم الخورى
يادداشت اختصاصى دکتر نسيم الخورى براى ديپلماسى ايرانی
آیا می¬توان به این گفته شک کرد که غزه گذرگاه «قبرستان زیتون¬های سوخته» لقبی که کتائب القسام به آن داد، است؟ آتشی که اعراب باروت آن را ریختند و اسرائیلی ها آتشش را زدند و نام آن را «رگبار گلوله» نامیدند. آتشی که در آن حماس و جهاد اسلامی و اخوان المسلمین با قدرت تمام با خون خود آن را داغ نگه می¬دارند تا حکام عرب آسوده در آب و نفت بخوابند و غزه در خون غرق شود؟
آیا می¬توانیم بگوییم اهل تسنن متمایل به صلح با اسرائیل شده¬اند، همان طور که قبل از آنها مسیحیان این صلح را پذیرفتند در حالی که شیعیان با پشت گرمی ایران خود به تنهایی طلیعه دار قضیه فلسطین و عرب و درگیری اعراب و اسرائیل شده¬اند؟ البته این قول طبیعتا ماهیت مذهبی حماس و جهاد اسلامی را مستثنا می¬شود همان طور که ایران و سوریه به تنهایی خرقه عادتی خلاف عادات جوامع عربی اتخاذ کرده¬اند، در حالی که کشورهای عربی آنها را به توطئه و بحران سازی متهم می¬کنند؟
آیا تجربه¬ای که اکنون در لبنان به آن دچار شدیم و پایتخت¬های عربی را در نوردید و دوران عبثی را موجب شد به دیگر پایتخت¬های عربی نیز سرایت می¬کند و قاهره و عربستان نیز شامل می¬شود؟
تمام این پرسش¬های دردآور را نبیه بری رئیس پارلمان لبنان با احساس مسئولیتی جان کاه این گونه از صور و در جمع اتحادیه پارلمان¬های عرب پاسخ داد که هدف جنگ علنی در غزه پایان بخشیدن به طرح مشروع مقاومت و متعاقب آن شکستن دیوار روانی میان اعراب و اسرائیل در منطقه است تا دنیا در برابر خاورمیانه¬ای جدید با شروط و شرایط اسرائیل تشکیل شود. حق با اوست، دیوار روانی و غیر روانی طبیعتا میان اعراب نفت خیز و اعراب خون داده نیز خواهد شکست. اگر بری تلاش می¬کند اعراب را با مخاطرات جدید رو به رو کند، و می¬گوید: «از استمرار تقسیم عمودی و تفکیک عربی بر حذر باشید چرا که اسرائیل می¬خواهد ما را با بحرانی جدید به وسیله درگیری با ایران و فرستادن ما به سمت فتنه مذهبی یا قومی با محوریت دشمنی با ایران و فراموش کردن اسرائیل منحرف کند.» می¬فهمیم معنای سخنش چیست، چرا که در حقیقت بمباران غزه بمباران مستقیم تمام پایتخت¬ها، شهرها و شهرستان¬های عربی است. باید به یاد آوریم از سکوتی که کشورهای عربی در برابر بحران غزه اختیار کرده¬اند چه حاصل و بعدها چه بویی متصاعد خواهد شد، همان طور که اوباما در برابر این بحران سکوت اختیار کرد و مشروعیت حماس را رد کرد، همان طور که هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه جدید ایالات متحده که منتظر انتخابات ماه فوریه اسرائیل است، سکوت کرده و هشداری که دنیس راس در برابر پرونده خاورمیانه داده در حالی که خود تمام تلاش¬های صلح را بر باد داد، این خط من شامل هنری کسینجر که در سال 1971 برای این منطقه نقشه¬ای کشید و دنیا را بر روی تقسیم طائفه¬ای و مذهی متمرکز کرد نیز می¬شود. آیا کسینجر کسی نبود که ساموئل هانتینگتون صاحب نظریه برخورد تمدن¬ها را قانع کرد که از نظریه گفت و گو با اسلام به صورت جمعی به جای فردی منصرف شده و بگوید سخنی را که قبل از مرگش در آخرین سخنرانیش در استانبول زد ترویج کند که اسلام سنی نمی¬تواند در تقسیم قدرت سهیم شود مگر این که راه آینده ترکیه را برود و در برابر اسلام شیعه که به بازگشت به ریشه¬های اسلامی اصرار دارد، بایستد تا بتواند توازنی به نفع بقای اسرائیل و مصالح ایالات متحده به وجود آید؟ با وجود این دیدگاه دیگر درباره جنگ و عقب نشینی چه باید گفت؟ جنگ به معنای استراتژیکش این است که پس از عقب تشیتی دوران شارون از غزه در سال 2003 بیشتر به معنای تمرکز بر ایجاد جدایی میان فتح و حماس بودند تا بدین ترتیب بتوانند مجددا به اشغال غزه که همان موقع هم عقب نشینیش ناقص انجام شد، بپردازند تا شهرک¬سازی¬ها در کرانه غزه ادامه یابد و میان غزه با دیگر نقاط فلسطینی جدایی بیفتد و اجرای نقشه راه یا بهتر است بگوییم «نقشه تخریب راه» نیز چیزی جز بناینگذاری طرحی جدید برای خاورمیانه بر اساس ایجاد درگیری و تداوم آن در غزه و غیر غزه نیست. مصر بر خود درگیری بیشتر متمرکز است و چندان توجهی به پایان دادن آن ندارد چون بیشتر به فکر سرزمین خودش است تا سرزمین¬های فلسطینی و عربی. این بدان معنا است که به دنبال وقت کشی و کشتن طرح¬های صلح و هر آنچه از برگه و کاغذ صلح باقی مانده از مادرید تا آناپلیس هستند. با این هدف که از اراضی فلسطینی آن قدری باقی بماند که دیگر تهدیدی دموگرافیک نباشد و بلکه برگه بازی ¬ای همیشگی برای به تاخیر انداختن حل نهایی برای رسیدن به راه حلی غیر نهایی باقی بماند. از این رو دائما وقایعی به وجود می¬آورند که به شدت سخت و پر گره است، هیچ وقت امکان اصلاح آن وجود ندارد، یا سال ها نیازمند زمان است تا بتواند از خون مردم غزه و فلسطین خارج شود. این کوتاه آمدن بر سر غزه چیزی است که بر زبان جورج بوش رئیس جمهوری امریکا جاری شده که در سفر صحرائی اخیرش به عربستان گفت، باید شما نیز ما را در حفظ روابط تاریخی امریکا و اسرائیل همراهی کنید، بدین ترتیب که اسرائیل را به رسمیت بشناسید و امنیت آن را تامین کنید و فلسطینیان را نیز به این کار مجبور کنید. بوش رسما گفت هیچ گاه به طرح صلح عربی که در بیروت مطرح شد و بازگشت پناهندگان را امری به حق می¬داند، به رسمیت نخواهد شناخت.
خوب بدین ترتیب اوباما از کجا می¬خواهد نقشه راهی که به ارث می¬برد را آغاز کند، راهی که از قبل تعریف شده و با خون ملت خاورمیانه و غزه آغشته شده است؟ این پرسشی است که رئیس جمهوری جدید امریکا به محض ورود به کاخ سفید باید به آن پاسخ دهد، پرسشی که با غزه آتش گرفته به «رگبار گلوله» مشتعل شده و کشورهای عربی به اصطلاح معتدل نیز در برابر محاصره آن سکوت کرده¬اند. ابعاد استراتژیکی که برای آن تعریف کرده تا
کجاست؟
اما از بعد داخلی باید بگویم الحاح بی سابقه¬ای به وجود آمده تا میان خون ملی و جوهر داخلی و عربی از سال 2006 رابطه ای ایجاد شود تا بتواند زخم¬ها و جدایی¬های به وجود آمده میان دولت و اپوزسیون را درمان کند، در حالی که در خارج بر انشقاق عربی با ایجاد جبهه کشورهای معتدل عربی اصرار می¬کنند. معنای اعتدالی که مد نظر آنها است که می دانید، چیست، یعنی این که در برابر خون هایی که ریخته می¬ شود و در برابر تحولات و تحرکات دشمن ستیزانه منطقه سکوت اختیار کردن و در برابر فشارها و خونریزی¬ها و توطئه¬ها و شروط بی معنا خم به ابرو نیاوردن. برای همین است که بر روی سفره اوباما شروطی برای صلح قرار داده¬اند که در حد زوایای امریکایی و اقناع سیاست
های ایالات متحده باشد.
بزرگترین پرسشی که اکنون مطرح است این است که آیا غزه گذرگاه اعراب معتدل برای رسیدن به دیگر قضایای اعراب که در مقدمه آن قضیه فلسطین است، قرار دارد یا این که غزه گذرگاهی است برای ریختن خون عرب برای طلوع بلندایی تازه به ابعاد جغرافیایی غزه که بیشتر از 45 متر بالاتر از سطح دریا نیست؟ آیا اوباما که در برابر بحران غزه و خونریزی¬های آن سکوت اختیار کرده پاسخی برای این سئوال ها دارد؟
آیا می¬توانیم بگوییم اهل تسنن متمایل به صلح با اسرائیل شده¬اند، همان طور که قبل از آنها مسیحیان این صلح را پذیرفتند در حالی که شیعیان با پشت گرمی ایران خود به تنهایی طلیعه دار قضیه فلسطین و عرب و درگیری اعراب و اسرائیل شده¬اند؟ البته این قول طبیعتا ماهیت مذهبی حماس و جهاد اسلامی را مستثنا می¬شود همان طور که ایران و سوریه به تنهایی خرقه عادتی خلاف عادات جوامع عربی اتخاذ کرده¬اند، در حالی که کشورهای عربی آنها را به توطئه و بحران سازی متهم می¬کنند؟
آیا تجربه¬ای که اکنون در لبنان به آن دچار شدیم و پایتخت¬های عربی را در نوردید و دوران عبثی را موجب شد به دیگر پایتخت¬های عربی نیز سرایت می¬کند و قاهره و عربستان نیز شامل می¬شود؟
تمام این پرسش¬های دردآور را نبیه بری رئیس پارلمان لبنان با احساس مسئولیتی جان کاه این گونه از صور و در جمع اتحادیه پارلمان¬های عرب پاسخ داد که هدف جنگ علنی در غزه پایان بخشیدن به طرح مشروع مقاومت و متعاقب آن شکستن دیوار روانی میان اعراب و اسرائیل در منطقه است تا دنیا در برابر خاورمیانه¬ای جدید با شروط و شرایط اسرائیل تشکیل شود. حق با اوست، دیوار روانی و غیر روانی طبیعتا میان اعراب نفت خیز و اعراب خون داده نیز خواهد شکست. اگر بری تلاش می¬کند اعراب را با مخاطرات جدید رو به رو کند، و می¬گوید: «از استمرار تقسیم عمودی و تفکیک عربی بر حذر باشید چرا که اسرائیل می¬خواهد ما را با بحرانی جدید به وسیله درگیری با ایران و فرستادن ما به سمت فتنه مذهبی یا قومی با محوریت دشمنی با ایران و فراموش کردن اسرائیل منحرف کند.» می¬فهمیم معنای سخنش چیست، چرا که در حقیقت بمباران غزه بمباران مستقیم تمام پایتخت¬ها، شهرها و شهرستان¬های عربی است. باید به یاد آوریم از سکوتی که کشورهای عربی در برابر بحران غزه اختیار کرده¬اند چه حاصل و بعدها چه بویی متصاعد خواهد شد، همان طور که اوباما در برابر این بحران سکوت اختیار کرد و مشروعیت حماس را رد کرد، همان طور که هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه جدید ایالات متحده که منتظر انتخابات ماه فوریه اسرائیل است، سکوت کرده و هشداری که دنیس راس در برابر پرونده خاورمیانه داده در حالی که خود تمام تلاش¬های صلح را بر باد داد، این خط من شامل هنری کسینجر که در سال 1971 برای این منطقه نقشه¬ای کشید و دنیا را بر روی تقسیم طائفه¬ای و مذهی متمرکز کرد نیز می¬شود. آیا کسینجر کسی نبود که ساموئل هانتینگتون صاحب نظریه برخورد تمدن¬ها را قانع کرد که از نظریه گفت و گو با اسلام به صورت جمعی به جای فردی منصرف شده و بگوید سخنی را که قبل از مرگش در آخرین سخنرانیش در استانبول زد ترویج کند که اسلام سنی نمی¬تواند در تقسیم قدرت سهیم شود مگر این که راه آینده ترکیه را برود و در برابر اسلام شیعه که به بازگشت به ریشه¬های اسلامی اصرار دارد، بایستد تا بتواند توازنی به نفع بقای اسرائیل و مصالح ایالات متحده به وجود آید؟ با وجود این دیدگاه دیگر درباره جنگ و عقب نشینی چه باید گفت؟ جنگ به معنای استراتژیکش این است که پس از عقب تشیتی دوران شارون از غزه در سال 2003 بیشتر به معنای تمرکز بر ایجاد جدایی میان فتح و حماس بودند تا بدین ترتیب بتوانند مجددا به اشغال غزه که همان موقع هم عقب نشینیش ناقص انجام شد، بپردازند تا شهرک¬سازی¬ها در کرانه غزه ادامه یابد و میان غزه با دیگر نقاط فلسطینی جدایی بیفتد و اجرای نقشه راه یا بهتر است بگوییم «نقشه تخریب راه» نیز چیزی جز بناینگذاری طرحی جدید برای خاورمیانه بر اساس ایجاد درگیری و تداوم آن در غزه و غیر غزه نیست. مصر بر خود درگیری بیشتر متمرکز است و چندان توجهی به پایان دادن آن ندارد چون بیشتر به فکر سرزمین خودش است تا سرزمین¬های فلسطینی و عربی. این بدان معنا است که به دنبال وقت کشی و کشتن طرح¬های صلح و هر آنچه از برگه و کاغذ صلح باقی مانده از مادرید تا آناپلیس هستند. با این هدف که از اراضی فلسطینی آن قدری باقی بماند که دیگر تهدیدی دموگرافیک نباشد و بلکه برگه بازی ¬ای همیشگی برای به تاخیر انداختن حل نهایی برای رسیدن به راه حلی غیر نهایی باقی بماند. از این رو دائما وقایعی به وجود می¬آورند که به شدت سخت و پر گره است، هیچ وقت امکان اصلاح آن وجود ندارد، یا سال ها نیازمند زمان است تا بتواند از خون مردم غزه و فلسطین خارج شود. این کوتاه آمدن بر سر غزه چیزی است که بر زبان جورج بوش رئیس جمهوری امریکا جاری شده که در سفر صحرائی اخیرش به عربستان گفت، باید شما نیز ما را در حفظ روابط تاریخی امریکا و اسرائیل همراهی کنید، بدین ترتیب که اسرائیل را به رسمیت بشناسید و امنیت آن را تامین کنید و فلسطینیان را نیز به این کار مجبور کنید. بوش رسما گفت هیچ گاه به طرح صلح عربی که در بیروت مطرح شد و بازگشت پناهندگان را امری به حق می¬داند، به رسمیت نخواهد شناخت.
خوب بدین ترتیب اوباما از کجا می¬خواهد نقشه راهی که به ارث می¬برد را آغاز کند، راهی که از قبل تعریف شده و با خون ملت خاورمیانه و غزه آغشته شده است؟ این پرسشی است که رئیس جمهوری جدید امریکا به محض ورود به کاخ سفید باید به آن پاسخ دهد، پرسشی که با غزه آتش گرفته به «رگبار گلوله» مشتعل شده و کشورهای عربی به اصطلاح معتدل نیز در برابر محاصره آن سکوت کرده¬اند. ابعاد استراتژیکی که برای آن تعریف کرده تا
کجاست؟
اما از بعد داخلی باید بگویم الحاح بی سابقه¬ای به وجود آمده تا میان خون ملی و جوهر داخلی و عربی از سال 2006 رابطه ای ایجاد شود تا بتواند زخم¬ها و جدایی¬های به وجود آمده میان دولت و اپوزسیون را درمان کند، در حالی که در خارج بر انشقاق عربی با ایجاد جبهه کشورهای معتدل عربی اصرار می¬کنند. معنای اعتدالی که مد نظر آنها است که می دانید، چیست، یعنی این که در برابر خون هایی که ریخته می¬ شود و در برابر تحولات و تحرکات دشمن ستیزانه منطقه سکوت اختیار کردن و در برابر فشارها و خونریزی¬ها و توطئه¬ها و شروط بی معنا خم به ابرو نیاوردن. برای همین است که بر روی سفره اوباما شروطی برای صلح قرار داده¬اند که در حد زوایای امریکایی و اقناع سیاست
های ایالات متحده باشد.
بزرگترین پرسشی که اکنون مطرح است این است که آیا غزه گذرگاه اعراب معتدل برای رسیدن به دیگر قضایای اعراب که در مقدمه آن قضیه فلسطین است، قرار دارد یا این که غزه گذرگاهی است برای ریختن خون عرب برای طلوع بلندایی تازه به ابعاد جغرافیایی غزه که بیشتر از 45 متر بالاتر از سطح دریا نیست؟ آیا اوباما که در برابر بحران غزه و خونریزی¬های آن سکوت اختیار کرده پاسخی برای این سئوال ها دارد؟
نظر شما :