آيا برخورد تمدن‌ها با مرگ هانتينگتون مرد؟

۱۱ دی ۱۳۸۷ | ۱۴:۴۴ کد : ۳۵۷۸ اخبار اصلی
در گذشته متفکران اروپایی بودند که بیشترین تاثیر را بر عرصه فکری جهانی داشتند، افرادی مانند سارتر یا میشل فوکو که نظریاتشان طرفداران بسیاری در جهان داشت. اما نزدیک به 20 سال است که همه چیز تغییر کرده است. يادداشتى از هاشم صالح متفکر مشهور عرب که روز سه شنبه ۳۰ دسامبر در روزنامه الشرق الاوسط منتشر شد.
آيا برخورد تمدن‌ها با مرگ هانتينگتون مرد؟

هنگامی که فرهنگیان و روشنفکران امریکایی به این نظریه رسیدند که پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی و پیروزی مطلق امریکا در جنگ سرد این دیگر حق آنان است که تنها قدرت بزرگ جهان شوند و از سال 1989 خود را قدرت مطلق دنیا معرفی کنند، دو نظریه­پرداز بزرگ بیش از دیگران بر نظریات دنیای جدید تاثیر گذاشتند. اتفاقا هر دوی آنها نیز از استادان برجسته دانشگاه­های امریکا بودند. این دو نفر کسانی نبودند جز فرانسیس فوکویاما و ساموئل هانگتینگتون که آخری چندی پیش از دنیا رفت. در گذشته متفکران اروپایی بودند که بیشترین تاثیر را بر عرصه فکری جهانی داشتند افرادی مانند سارتر یا میشل فوکو که نظریاتشان طرفداران بسیاری در جهان داشت. اما نزدیک به 20 سال است که همه چیز تغییر کرده است.

 

اتفاقا فوکویاما از لحاظ سنی کوچک است. وی متولد 1952 است و شاگرد هانتینگتون در دانشگاه مشهور هاروارد بود. اما شاگرد از استاد پیش افتاد و نظریاتی مغیر با وی ارائه داد و توانست بیش از استاد مشهور شود. وی با انتشار کتاب پایان تاریخ و انسان آخر در سال 1992 شهرت جهانی کسب کرد. چیزی که بسیاری فراموش می­کنند این است که کتاب هانتیگتون درباره برخورد تمدن­ها چیزی نیست غیر از پاسخ دادن به کتاب مذکور فوکویاما. این کتاب چهار سال پس از کتاب فوکویاما منتشر شد یعنی در سال 1996. فوکویاما خوشبین است و استادش هانتینگتون بدبین. چگونه؟ اولی معتقد است که آینده بشر پس از سقوط کمونیسم تازه شکوفا شده است زیرا همه چیز بر راه غرب و نظام لیبرال دموکراسی حرکت خواهد کرد. و دیگر هیچ نمونه­ای بهتر از این نظام برای بشر قابل تصور نیست. در نتیجه تمام کشورهای جهان لیبرالیسم را در دستور کار خود قرار خواهند داد و روز به روز از لحاظ سیاسی تعددگرا خواهند شد و مسائله فقط مساله زمان است که باید منتظر ماند و الا چیز دیگری نیست. در همین حال جنگ­های جهان هم به پایان خواهد رسید و صلح و صفا سراسر جهان را در بر خواهد گرفت زیرا برای نظام­های دموکراتیک آزاد ممکن نیست که با یکدیگر بجنگند. تنها نظام­های دیکتاتوری هستند که به جنگ و دشمنی تمایل دارند.

 

بر خلاف این نظریه خوش­بینانه ساموئل هانتینگتون نظریه جدی دیگری مطرح کرد که با شماتت بسیاری رو به رو شد. از نظر هانتینگتون حرف فوکویاما ساده­انگارانه و بیش از حد لازم وابسته به طبیعت بشری است. ابنای بشر فرشته نیستند مگر تا همین اندازه که می­بینیم و جنگ­ها در جهان پایان نخواهند یافت و نمی­توان با اطمینان گفت که همه به راه آزادی و دموکراسی متمایل خواهند شد. بلکه بر عکس آینده چیزی جز برخورد تمدن­ها نیست. وی هم­زمان با اعلام این نظر مشهورش تاکید کرد، درگیری­ها در جهان پس از دوران جنگ سرد دیگر به راه­های اختلاف­های ایدئولوژیک پناه نخواهد آورد و همانند درگیری­های کمونیسم، سرمایه­داری، ملی­گرایی، فاشیسم و غیره با یکدیگر درگیر نخواهند شد. بلکه اختلاف­ها عمدتا به راه­های فرهنگی و دینی و درگیری­ها میان تمدن­ها منجر خواهند شد. در اینجا او دنیا را به هشت تمدن بزرگ تقسیم کرد که عبارتند از گروه­های وابسته به غرب که شامل امریکای شمالی و اروپای غربی است، امریکای لاتین عمدتا اسپانیایی زبان، کشورهای اسلامی، گروه های آفریقای سیاه، کشورهای اسلاو ارتدوکس و کشورهای آسیایی که خود سه گروه بزرگ یعنی هند، چین و ژاپن را شامل می­شوند که حتی می­توان کره و ویتنام را نیز به آنها اضافه کرد.

 

وی مبنای درگیری را بر این گذاشت که بزگترین درگیری میان جهان غرب با دنیای اسلام در خواهد گرفت زیرا در نظریه­ با یکدیگر تضاد کامل و مبنایی دارند. وی با این اعتقاد انتقادهای بی حد و حصری را متوجه خود کرد. اما در این جا یک لحظه توقف می­کنیم و این پرسش را می­پرسیم، کی قرار است منصفانه رفتار کنیم و حق هانتینگتون را ادا کنیم به ویژه بعد از این که از دنیا رفت؟ آیا پیشگویی­های وی تنها با گذشت پنج سال از انتشار کتابش محقق نشده است؟ کتابی که از سال 1996 تا کنون به 39 زبان زنده دنیا ترجمه شد و پس از حادثه 11 سپتامبر که تنها پنج سال از انتشار کتابش می­گذشت، پیش­گوییش را تصدیق کرد. آیا حادثه 11 سپتامبر ترجمان مستقیمی از کتاب او نبود؟ پس چرا باید او را شماتت کنیم؟ آیا وی بیش از هر متفکر دیگری حادثه را پیش­بینی نکرد؟

 

الآن باید به تحلیل زمانی بسی دورتر از آنچه وی رفت بپردازیم. وی در نهایت یک متفکر سیاسی است نه یک فیلسوف عمیق و همین ویژگی باعث شد شهرتش جهانی شود. از این بابت نمی­توانیم وی را با دیگر متفکران جهان مثلا یورگن هابرماس که از لحاظ فلسفی و جامعه شناسی شناخت کامل به همه چیز دارد، مقایسه کنیم. فقط می­توانیم بگوییم به دلیل دشمنی مستحکمی که میان دنیای اسلام و غرب وجود دارد که دلایل آن به عوامل مختلفی باز می­گردد و تنها به یک عامل خلاصه نمی­شود و بسیاری عواملی چون ناآرامی­های تاریخی، جنگ­های صلیبی، دوران استعمار و خیلی مسائل دیگر را مطرح می­کنند، این جنگ ادامه دار خواهد بود. همه هیچ کس تحلیل خود را عمیق نمی­کند تا به عمق جوهری موضوع برسد. دراین جا تا آنجا که ممکن است به اختصار می­گویم، دنیای عرب و جهان اسلام با یکدیگر منعکس کننده یک دنیا کاملا بزرگی هستند که مقصود غرب را می­رسانند. ما پس از مرگ ابن رشد در قرن دوازدهم میلادی از فلسفه بریدیم. و خود را پس از آن با سلفی­گری تنگ نظر و تصوف و درویش مسلکی و تکرار مکررات عقیم مانده محشور کردیم. خلاصه این که عقل مرد و بنیادگرایی افراطی پیروز شد. اکنون به بن لادن و طالبان و حرکات­های افراطی اسلام­گرایی رسیده­ایم. در حالی که غرب با حفظ دین پس از انقلاب فرانسه به شکوفایی فکری رسید. آنها دین را به کمک عقل وارد زندگی سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و خلاصه همه چیز خود کردند در حالی که ما خود را در اندیشه­های کورمان گم کردیم و به جایی رسیدیم که چشم دیدن هم را نداریم. و به همین دلیل هم همانند دو دنیا جدا از هم در برابر غرب قرار گرفته‌ایم که تاب دیدن آنها را به هیچ وجه نداریم. این دقیقا دلیل عمیقی است که به تنهایی جنگ تمدن­ها را به دنبال خواهد داشت چیزی که ساموئل هانتینگتون از آن سر در نیاورد. من نمی­خواهم بگویم اروپا باید به اصول افراطی مسیحیتش بازگردد و دوباره قرون وسطی را احیا کند و از پیشرفت و روشنگری و مدرنیته خود دور شود بلکه می­خواهم بگویم تنها چیزی که از دین می­توانیم برای نجات خود استفاده کنیم این است که به پاکدامنی، تعالی الاهی، قیمومیت روحی و اخلاق عالی دست یازیم. چیزی که هانتیگتون آن را نفهمید.            


نظر شما :