نگاه جامعهشناسی به اعتراضات اخیر
ظهور نسل محزون در ایران
نویسندگان: عقیل دغاغله – زکیه سلیمی
دیپلماسی ایرانی: روز جمعه، ۲۹ دسامبر ۲۰۱۷، ناگهان تظاهرات شهر مذهبی مشهد، کلان شهری مهم واقع در شمال شرق کشور را درنوردید. اگرچه شواهد حکایت از آن داشت که تظاهرات از سوی تندرو ها طراحی شده تا حسن روحانی ناکارآمد جلوه داده شود، اما ناآرامی ها به سرعت به سراسر کشور تسری پیدا کرد و از کنترل تمام گروه های سیاسی خارج شد. اغلب رسانه های جریان اصلی و بین المللی با عجله به این موضوع اشاره کردند که این ناآرامی ها بزرگترین تظاهرات از زمان جنبش سبز است؛ تظاهراتی که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۹ آغاز شد و جوانان پیش برنده آن بودند.
رسانه های خارجی فی الفور به تحلیل تظاهرات ایران پرداختند، اهمیت عامل اقتصادی همچون فقر، تورم و بیکاری را برجسته کرده و همزمان بر نقش هدایتگر جوانان مستاصل و فقیر در چرخه جدید ناآرامی ها تاکید کردند. هرچند برخی از شعار ها علیه افزایش چشمگیر قیمت غذا و دیگر مایحتاج ضروری بود، اما بسیاری از شعار ها حکایت از نارضایتی های سیاسی و اشاره به تغییر احساسات سیاسی جوانان ایرانی داشت. شعار و موضع یکسان علیه اصلاح طلبان و اصولگرا ها از تغییر در شیوه ارتباط جوانان ایرانی با حاکمیت حکایت دارد. تظاهرات آن ها منعکس کننده ایجاد شکاف در ساحت سیاسی ایران است. برای دهه ها در ساختار سیاسی ایران موضع اصلاح طلبانه برای مقابله با نهاد ها و سیاستمداران محافظه کار مورد حمایت قرار داشت.
غافلگیرکننده ترین جنبه تظاهرات اخیر از جانب گرایش های پوپولیستی قابل مشاهده بود که متشکل است از جوانان طبقه متوسط ایرانی، کسانی که از ناامیدی های عمومی و به ویژه از ناامیدی های نسلی خود به شعارهای رمانتیک و اغلب رادیکال ملی گرایانه نقب زده اند.
نسل محزون – Blue Generation
بهترین راه به منظور تبار شناسی تظاهرات اخیر این است که از مراسم غیرمنتظره تدفین مرتضی پاشایی آغاز کنیم، خواننده سی ساله ایرانی که نوامبر ۲۰۱۴ به دلیل ابتلا به سرطان درگذشت. خبر درگذشت او هزاران تن از جوانان ایرانی را برای تشییع جنازه به خیابان های تهران کشاند. برای چند روز، صد ها جوان، اغلب زیر ۲۵ سال، در سراسر کشور گردهم آمدند و با آواز و روشن کردن شمع یاد او را گرامی می داشتند. پاشایی برای اغلب افرادی که در این جمعیت سنی قرار نمی گرفتند ناآشنا بود. ناظران در مقالاتی که در خصوص این حضور خیابانی غیرمنتظره نوشتند اذعان کردند که نه پاشایی را می شناختند و نه ترانه های او را گوش داده بودند، انجمن جامعه شناسی ایران میزگردی برگزار و جامعه شناسان سر شناس کشور را برای تحلیل محبوبیت ناشناخته یکی از اسطوره های جوانان دعوت کرد.
مراسم تدفین پاشایی نشانه ای زودرس از ظهور نسلی جدید در ایران بود که ارتباط کمی با انقلاب اسلامی ۱۹۷۹، جنگ ایران و عراق (۱۹۸۸-۱۹۸۰)، یا عصر اصلاحات پرزیدنت محمد خاتمی (۱۹۹۷-۲۰۰۵) احساس می کرد. در حقیقت بسیاری از آن ها سنشان کمتر از آن است که حتی جنبش سبز در سال ۲۰۰۹ را تجربه کرده باشند.
ترانه های سودازده پاشایی، حال و هوای غم زده نسلی را نمایندگی می کرد که احساس می کند حزن و اندوه (Blues) دارد. این «نسل محزون» (blue generation) احساس می کند مورد خیانت اتوکراسی فاسد قرار گرفته است و اعتقاد اندکی به ایدئولوژی های سیاسی موجود دارد. مهم ترین شاخصه متمایزکننده احساسات سیاسی نسل آن ها فقدان هرگونه وابستگی سیاسی یا احساس تعلق خاطر به نهاد ها یا فرهنگ سیاسی پساانقلاب در ایران است.
نسل محزون در دوران کوتاه و گذرای ۱۰ تا ۱۵ سال اخیر شکل گرفته است. آن ها شاهد یا تجربه اندکی از معنویت، وجدان عمومی، ایثار، عدالت اجتماعی، دوره پساانقلابی توسعه مجدد دولت و ملت، یا دوره اصلاحات اولیه و یا حتی استقلال ملی دارند که در سال های نخستین جمهوری اسلامی بخشی از فرهنگ عمومی بود.
این نسل تصورش از حاکمیت، نهادی است که گردهم آیی موسیقی را لغو می کند، دستورالعمل های اجباری پوشش وضع می کند، فعالیت های فرهنگی و تفریحی را قدغن می کند. آن ها دولت را ناکارآمد، فاسد و ناتوان در اداره کشور شناسایی کرده اند. این ایماژ به واسطه اخبار هر روزه در خصوص کمبود آب، زوال اقلیمی، آلودگی هوا و دیگر مرض های اجتماعی همچون اعتیاد، کودکان بی خانمان، خشونت خیابانی و وخامت خدمات عمومی تقویت شده است. دختران و پسران جوانی که در شهرهای کوچک و بزرگ به خیابان ها ریختند خسته از دولتی هستند که بیش از آنکه نگران فراهم کردن فرصت های اقتصادی یا احترام به حقوق و آزادی های اولیه آن ها باشد، دلواپس پوشش آن هاست. تظاهرات اخیر را بهتر است به عنوان ظهور نسلی فهمید که اعضای آن به طور کامل نسبت به حاکمیت بیگانه هستند.
نسل محزون آنلاین
نسل های قدیم از دولت دلسرد شدند و در فقدان گزینه های در دسترس برای توسعه آینده ملی و شخصی خود قرار داشتند. اما وقتی هرگونه احتمال زیست عمومی برای اغلب گروه های جامعه ایران ناممکن شد، این نسل جدید، با سپر جوانی اش، سرگرم کشف دنیای آنلاین شبکه های اجتماعی بود؛ از جمله تلگرام، اینستاگرام، فیس بوک و توئیتر. تلگرام، برای نمونه، مسنجر آنلاینی است که در روسیه پایه گذاری شد و تیم خود را از این کشور به آن کشور (دوبی، آلمان) برده است و ۳۰ درصد کاربرانش در ایران هستند. این رسانه و شبکه اجتماعی سکویی برای گفتگو و تعامل میان اعضای نسل محزون بنا کرده است. در پست های یکدیگر احساس راحتی می کنند، هویت اپوزیسیون خود را می سازند و از طریق ایجاد زیست و فعالیت دوگانه آنلاین – آفلاین به کنترل دولت واکنش نشان می دهند.
نسل محزون، فاعلیت خود را از طریق دنیای زیرپوستی و مخفی توسعه می بخشد، دنیایی ثانی که با ابزار ارتباطی از گفتمان هژمونیک سیاسی حاکمیت دوری می گزیند. با این حال جوانان از این سکوهای آنلاین برای سازماندهی گردهمایی های عمومی اجتماعی در دنیای واقعی استفاده می کنند. برای نمونه در سال ۲۰۱۱، پسران و دختران جوان در فیسبوک، برای آب بازی در پارک آب و آتش در تهران قراری تنظیم کردند. صد ها پسر و دختر با تفنگ های رنگی و پلاستیکی مملو از آب به پارک آمدند و در نبرد عمومی آب بازی از یکدیگر عکس گرفتند. اما دقایقی بعد شرکت کنندگان به جرم برگزاری «مهمانی مختلط» بازداشت شدند.
در رخدادی مشابه، پلیس ده ها دختر و پسر از میان هزاران بچه دبیرستانی که به مناسبت پایان سال تحصیلی از طریق شبکه های اجتماعی در مرکز خرید «کوروش» تهران جمع شده بودند را بازداشت کرد. جشن روز «کوروش کبیر»، سنت اختراع شده و غیررسمی که در سال های اخیر از طریق فضای آنلاین سازماندهی شده است، همچنین دیگر رویدادهای اجتماعی که بازتابنده زیست دوگانه آنلاین- آفلاین است که حکایت از احوالات جمع گرایی و فاعلیت های سیاسی در این نسل جدید دارد. رویدادهای عمومی آنلاین – آفلاین حکایت از علاقه ممتاز این نسل جدید به جمع گرایی دارد. «سیاست حرف های باحال» که بین آن ها شایع است نشان از بی احترامی به نظام تفکیک جنسیتی و نسلی تحمیل شده توسط دولت و انهدام اخلاق عمومی است. هر چند که روشن نیست این جوانان تا چه اندازه خبر دارند که حرکت میان کنش های مجازی و عینی شان می تواند مخاطرات اضافه به همراه داشته باشد.
استفاده از شبکه های اجتماعی برای لطیفه گویی و ساختن جوک های سیاسی مختص جوانان یا نسل محزون نیست، اما در غیاب جایگزینی برای گفتمان حاکمیت، شبکه اجتماعی سکویی است که نسل محزون از طریق آن ها نوستالژی دوران پیشاانقلابی پهلوی را بازسازی می کند، آن را به مثابه اوج مدرنیته، آزادی و پیشرفت ترسیم می کند که به واسطه «اشتباه بزرگ» پدر و مادر های «انقلابی» آن ها نابود شد. تصاویر زنان بدون حجاب، کلوپ های شبانه، مهمانی های رقص به مثابه تمثیل های ایران مدرن و مترقی در دوران پهلوی در فضای آنلاین می چرخد و بازتابنده اوج آزادی اجتماعی است که این جوانان مایل به بازگرداندنش هستند. از همین رو جای تعجب ندارد که در تظاهرات شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر می دادند و همزمان آن ها در حمایت از رضاشاه و فرزندش محمدرضا شاه پهلوی شعار می دادند.
نوستالژی بازسازی اسطوره نظم استبداد – سلطنتی حکایت از گرایش محافظه کارانه و ساده لوحانه ای در تصورات سیاسی این نسل جدید دارد. بر خلاف واقعیت های تاریخی، آن ها بالا و پایین «مدرنیته» را «آزادی» می دانند، حکمرانی سلطنت را «دموکراسی» و «حقوق» را آن چیزی می دانند که باعث سلطه اکثریت شهروندان «آریایی» می شود.
این نعره ها، که به ویژه از گلوی نسل ناامید محزون بیرون می آید،، الزاما نشان از یک ایدئولوژی منسجم یا یک جنبش اجتماعی اولیه ندارد در عوض بیانگر نارضایتی از وضع موجود و شکست آلترناتیو هایی است که توسط اپوزیسیون مستقر ارائه شده است.
هرچند دیدگاه امتناع گرایی دارد در میان دیگر بخش های جامعه هم محبوب می شود اما هسته اصلی تظاهرات فعلی را نسلی جدید تشکیل می دهد که از هیچ تجربه نمادین تاریخی ملی که بتواند آن را از آن خود بداند برخوردار نیست. بیگانگی آن ها از نسل های قبلی فزون تر است و آرزو ها و انتتظاراتشان بر پایه دسترسی به شبکه اجتماعی و آگاهی از گرایش های جهانی ساخته شده است. مطالبات پنهان در شعارهای آن ها از نسل های دیگر که خود را محدود به اصلاحات کرده بودند فرا تر می رود که هم می تواند بلوک های ساختمانی یک جنبش رادیکال را تشکیل دهد و هم می تواند برای پوپولیسمی خطرناک بتون ریزی کند.
تظاهرات اخیر در ایران بخشی از یک جنبش سازمان یافته و قاعده مند نبود. در بهترین شکل آن را به صورت اعتراض غیرمتمرکز جوانان رهاشده ای می شود فهمید که فقدان ایدئولوژی، جهان بینی تاریخ گریز و احساس مستاصل حق طلبی آن ها ممکن است به راحتی بازیچه خیره سری قرار بگیرد.
منبع: مریپ
نظر شما :