رژ لب و لباس شب به مغازهها باز میگردد
چند روایت از زندگی مردم موصل در زمان داعش
نویسنده: غادی ساری
دیپلماسی ایرانی: مردم ساکن موصل، شهری که در سه سال اخیر در اشغال دولت خودخوانده داعش بود، از زندگی سراسر وحشت سخن می گویند، بچه هایی که به خاطر گناهی کوچک کشته شدند، شلاق زدن در ملاءعام و مفقودالاثر شدن های همیشگی.
تصاویر منحصر به فرد و گفته های مردم دومین شهر بزرگ عراق، که در ماه ژانویه بازپس گرفته شد، افشاگر این است که این گروه افراطی چگونه زنان و اقلیت های مذهبی را مورد آزار و اذیت قرار داد و تلاش کرد تا تمامی ابعاد زندگی افراد را در کنترل خود در بیاورد.
هر چند، حالا ویدئو چها نشان از آن دارد که مدارس و کافه ها بازگشایی می شوند و انبار فروشگاه ها از اجناسی پر می شود که پیشتر فروششان ممنوع شده بود.
غادی ساری، خبرنگار پس از سه سال به شهری باز می گردد که زندگی در آن با بی رحمی داعش در نوردیده شد و در جریان ویدئوهایی که مخفیانه برای بی بی سی گرفته شده، صحنه هایی از آن را ضبط کرده است.
ویدئوها توسط موبایل ضبط شده است و برخی از جنبه های زیست زنانی که به زندگی نرمالی باز می گردند را نشان می دهد، مغازه ها یک بار دیگر فروش لباس و لوازم آرایش را از سر گفته اند. هر چند زنانی که در شهر زندگی می کنند می گویند میراث حکمرانی داعش در شهر هنوز پابرجا است.
1– کنترل زنان
مها – 36 ساله – محله الظهور
هرگز آن روز هولناک و بلایی که در خیابان به سر یک دختر بچه هفت ساله آمد را از یاد نمی برد. دخترک به سمت مغازه کوچک محله می رفت تا مقداری آبنبات بخرد که شبه نظامیان داعش به سمتش راه می افتند. دخترک معصومانه با صاحب مغازه حرف می زند، داعشی ها از او پرسیدند خانه اش کجاست. دختر با دست جایی را نشان داد و بعد فرار کرد و پنهان شد. والدینش از راه رسیدند تا ببینند موضوع از چه قرار است و جنگجویان داعش نطق کردند که دخترشان از آنجا که با فروشنده تنها بوده قوانین شریعت را نقض کرده است.
حتی این بچه معصوم اجازه نداشت از کودکی اش لذت ببرد و برای خودش آبنبات بخرد.
پس از مباحثه ای طولانی تصمیم داعشی ها برای مجازت دختر بچه این شد که دست یا صورت وی توسط حسبه (پلیس مذهبی) یا آنچنان که بسیاری می گویند "هیولاهای حسبه" مورد ضرب و شتم قرار گیرد.
مادرش وحشت زده به آن ها التماس می کرد او را به جای دختر خردسال اش تنبیه کنند اما جایی برای بحث کردن با داعش وجود ندارد. طفل مقابل چشمان مادرش که جیغ می زد مجازات شد. آن ها با خشم و مکررا بچه را زدند. بچه آن قدر جیغ کشید تا اینکه قلبش از کار ایستاد. مادر در حال شیون وقتی دید بچه اش مقابل چشمش مرده عقل اش را کاملا از دست داد. از آن روز به بعد تمام محله به خاطر بچه هایشان هراسان و دیوانه شده بودند.
ریما – 27 ساله – محله حدبا
پدر من زمانی که ما بزرگ می شدیم خیلی مراقب بود، و در طول دو سال و نیم حکمرانی داعش، نگران این بود که ما کجا می رویم، پس اغلب اوقات در خانه محبوس بودیم.
انگار در زندان زندگی می کردیم و گردش ما در خارج از خانه بسیار نادر بود.
یک بار داشتم در خیابان راه می رفتم و به خاطر اینکه صورتمان تماما با پارچه سیاه پوشانده شده بود سکندری خوردم. شبه نظامیان داعش مرا دیدند و به دنبال من راه افتادند. همین باعث شد من تندتر راه بروم و بیشتر پایم گیر کند، مثل زندانی که از حکم مرگ می گریزد. توانستم به خانه برسم اما آن احساس هراس همیشه با من بود. به طور مداوم این کابوس را دارم که آن مردها به دنبالم هستند، و از خواب بر می خیزم، کاملا هراسناک و خسته. حتی پس از آزادی موصل هنوز این کابوس ها را می بینم.
زندگی تحت حکمرانی داعش پوچ و ملال آور بود چرا که در خانه هایمان محبوس بودیم. دانشگاه های ما را بستند و مقابل در نوشتند:" قلمروی زنان منازلشان است."
2- ویرانی زندگی روزمره
تمارا – 25 ساله – (دختر) فارغ التحصیل ادبیات انگلیسی
پدر من در وزارت اطلاعات عراق کار می کرد و در دو سال گذشته تماما درگیر جنگ روانی با داعش بود. ما موصل را ترک نکردیم و در داخل شهر پنهان شدیم، پدرم 9 بار بازداشت شد. بار اول او را سه روز بردند، برای ما سه سال گذشت. یک قاضی به او گفته بود او را به دست "قاضی خون" (یکی از جلادان داعش) می سپارد، اما او را به شکنجه عظیمی محکوم و بعد هم آزادش کردند. وقتی آزاد شد خیلی حوشحال شدیم. همه چیز تمام شده بود و پدرمان یک بار دیگر میان ما بود. اما چند روز بعد داعشی ها بازگشتند، و یاس به خانه ما بازگشت و سه شب دیگر در دهشت زندگی کردیم. در آن دوران، همه نشانه هایی از افسردگی نشان می دادیم. خانه ما توسط داعش غارت شد و بعد هم توسط جنگنده های ائتلاف بین المللی بمباران شد. مجبور شدیم به طبقه بالای خانه عمویم نقل مکان کنیم.
چند روز بعد در زدند، پسر عموی جوانم رفت تا در را باز کند، جنگجویان داعش وی را گرفتند و از او پرسیدند پدرم کجاست. احمد به آن ها گفت او آنجا نیست، اما آن ها او را کتک زدند و از پله ها به سمت طبقه ما بالا آمدند.
پدرم را روی زمین انداختند، پلیس مذهبی مونثی ما را گشت، حتی مادربزرگ پیر بیچاره ام که روی ویلچر بود. یکی از زنان پلیس داعش با مادربزرگم با خشونت بسیار رفتار می کرد. او را برهنه و بازرسی کرد و بعد بدون لباس رهایش کرد. بعد پدرم را با خود بردند. ماه ها است که چشم انتظار او هستم. اینقدر گریه کرده ام که اشکم خشک شده است. روزی که پدرم انتظارش را می کشید فرا رسیده است. ما آزاد شده ایم، اما آنجا نبود تا شاهد این روز باشد.
۳-کنترل اقتصادی
یک ساکن زن، بدون نام
تجارت در زمان حکمرانی آن ها، بسیار دشوار بود، داعش به طور فزاینده دوران سختی برای بازاری ها فراهم کرده بود و قوانین وحشتناک وضع کرده بود که باید از آن پیروی می کردند. مزدورهای داعش اجناس مشخصی را برای فروش اعلام کردند. اولین اجناسی که فروش آن ممنوع شد گوشت گاو و مرغ بود و همه را مجبور کردند اقلام محلی تولید کنند.
آن ها همچنین مردان را از فروش لوازم آرایش زنانه و زیورآلات منع کردند. آن هایی که از قوانین تخظی می کردند شلاق می خوردند و جریمه می شدند. آن ها همچنین اطمینان یافتند تمام جلدهایی که تصاویر مردان یا زنان را نشان می دهند پوشانده شوند. همین طور تصاویری که موی زنان یا نوزادان را نشان می داد. حتی تصاویر شیر خشک یا پوشک بچه نیز باید پوشانده می شد.
وقتی اخبار "نبرد آزادی" اعلام شد، داعشی ها پریشان خاطر بودند، و با افزایش قیمت ها و اعمال قوانین سخت تر، آزار و اذیت مردم را تشدید کردند. حتی دیش ماهواره را ممنوع کردند و برنامه های تولیدی را از شبکه های خودشان پخش می کردند. شایعاتی در خصوص پیروزی های خود و فتح خودخوانده شهرهای آزاد شده پخش می کردند. خانه به خانه به دنبال تلفن های همراه می گشتند و اگر کسی گیر می افتاد به مرگ محکوم می شد.
۴-شکنجه اقلیت ها
حمزه – 32 ساله – خیابان الجزیره
وقتی داعش وارد شد، به کلیساها و برخی مساجد هجوم بردند و هر آنچه در آنجا یافتند را غارت کردند. برخی از لوازم دزدیده شده از کلیساها را در اماکن رسانه ای خود که در حال پروپاگاندا بودند استفاده کردند.
شبه نظامیان داعش تمام شهر را برای یافتن خانه های خالی و غارت آن ها می گشتند و دارایی های آنجا را غصب می کردند، به ویژه خانه مسیحیانی که از شهر گریخته بودند. آن ها همچنین خانه مسلمانانی که از نظر آن ها مرتد بودند غارت و دارایی هایشان را ضبط می کردند.
مردم برخی از اعضای خانواده خود را در آنجا سکنی می دادند تا از خانه خود محافظت و تظاهر کنند که در خانه آن ها هنوز کسی حضور دارد.
یکی از دوستان مسیحی همسایه ما قبل از اینکه از شهر بگریزد کلید خانه اش را به او داده بود. یک روز داعشی ها آنجا ریختند تا خانه را غصب کنند، همسایه ما به آن ها گفت که خانه تحت حفاظت و امانت به اوست، و اگر داعشی ها به پیامبر اسلام احترام می گذارند می بایست به مفهوم حراست از اموال احترام بگذارند.
آن روز او را به حال خودش گذاشتند، اما دوباره باز گشتند. یک روز او را برای شلاق بردند اما او هیچ وقت تسلیم نشد. نهایتا آن ها را قانع کرد که خانه را برای فرزندش خریده است، و تا زمانی آزادی موصل، خانه را نگه داشت و کلید خانه را به دوست مسیحی اش که به خانه اش بازگشته بود تحویل داد.
منبع: بی بی سی انگلیسی/ ترجمه سامان صفرزائی
انتشار اولیه: شنبه 6 خرداد 1396 / انتشار مجدد: شنبه 20 خرداد 1396
نظر شما :