جنس دوم در افغانستان به روزهای بهتر می اندیشد

تقلای "زن " بودن در سرزمین سنتی مردان

۰۵ فروردین ۱۳۹۳ | ۱۶:۱۵ کد : ۱۹۳۰۲۹۲ آسیا و آفریقا انتخاب سردبیر تا انتخابات افغانستان
نویسنده خبر: سارا معصومی
داستان تلاش زنان برای پشت سرگذاشتن سدهای تبعیض در افغانستان، روایت تقلا برای دریا شدن است. روایت عبور از کوچه های غم آلود ملبس به مشکی ترین پیرهن ها.داستان کودکی های سپری شده در دالان های سیاه جنس دوم خوانده شدن.داستان گلویی متورم از درد که فریاد را تمرین می کند. داستان جنسی که لب هایش را با باروت سرخ کردند و تصویری از او ساختند که خودش نبود.
تقلای "زن " بودن در سرزمین سنتی مردان

دیپلماسی ایرانی : خاطره زنانی چادری پوش در پس زمینه ذهن ت می رقصد وقتی پا به شهر باغ های رنگارنگ می گذاری. کاستن از ارتفاع هواپیما یعنی نگاهی از بالا اما نزدیک تر به کابل. ساعات انتظار برای رسیدن، به تماشای زنان افغان در سالن انتظار فرودگاه و ردیف های در دسترس در هواپیما می گذرد. زنانی با پوشش های متفاوت. برخی به سبک زنان ایرانی مانتو بر تن کرده و روسری بر سر دارند که نیمی از موها را پوشانده و مابقی را نه چندان مرتب و بزک کرده، رها کرده است. معدودی به مدد مانتوهای بلند تا سابق پا را پوشانده و صورت خود را با پارچه ای تیره پوشانده اند و البته دو چشمان خمار افغانی از قاعده این حصار بیرون مانده اند. برخی نیز خاطره عکس ها را برایت زنده می کنند: چادری به رنگ آبی که درست مانند عبایی گشاد تمام تن آنها را از فرق سر تا نوک پا در برگرفته و توری آبی رنگ صورتشان را هم از تیررس نگاه در امان نگاه داشته است. از این زنان تصویر گنگی در ذهن می رقصد: چندماه پس از حمله نیروهای امریکایی به افغانستان بود که برای نخستین بار تصاویر این زنان به سوژه نابی برای عکاسان تبدیل شد. زنانی که گفته می شد به جبر حکومت طالبان وادار به انتخاب این نوع پوشش شده اند. حالا اما در هواپیمای ایرانی "آسمان" به مقصد کابل ظاهرا از جبر طالبانی خبری نیست اما چادری آبی همچنان ساکت و خاموش بر سر چندین زن جا خوش کرده است. با خودت فکر می کنی که این زنان آبی پوش به طایفه ای یا خانواده ای از ایالت هایی تعلق دارند که هنوز ترس از طالبان آنها را در بند خود نگاه داشته است. تفکری که در روزهای آتی با خیره شدن به خیابان های کابل از پشت شیشه های دودی ماشین رنگ می بازد و جای خود را به حقیقت می دهد.

 داخل هواپیما زنی کنارم نشسته است که دقیقه ای ارام و قرار ندارد. پیش از بلند شدن هواپیما و در فاصله توقفی کوتاه از مشهد تا کابل دایم انگشتان لرزانش را بر شماره های گوشی تلفن همراه می لغزاند و از همسرش می خواهد که حتما پیش از رسیدن او به کابل در فرودگاه باشد. از مادرش می خواهد که برای به سلامت عبور کردنش از تیررس ماموران افغان دعا کند و زیر لب این جمله را تکرار می کند که ماموران ایرانی در فرودگاه امام به او خاطرنشان کرده اند که به دلیل اقامت بیش از حدمجاز در ایران هر سناریویی برای او در کابل محتمل است: هم از بازداشت حرف می زند و هم از خطر بازگردانده شدن. در ایران روانشناسی خوانده و از زمزمه هایش با مسافر مرد ایرانی پشت سرم می فهمم که نگران بازار کار در افغانستان است. نخستین برخورد با زنان افغان به تماشای جدال زنی می گذرد که با سودای زندگی بهتر به ایران آمده و حالا با دردسر بازگشت به وطن دست و پنجه نرم می کند.

جدال زنانه در سایه حضور پررنگ مردانه

پا به خاک کابل که می گذاری حضور زنان کارمند در کنار مردان در گیت های متفاوت بازرسی اندکی از باورت در خصوص افغانستان امروز را درهم می شکند. زنانی که استخدام شده اند تا به جای مردان کار تجسس از هم جنس های خود را انجام دهند. زنانی که نه صورت خود را پوشانده اند و نه چادری بر سر دارند. کت های کوتاه بر روی شلوارهای خاکی رنگ که ترکیب آن با نگاه های جستجوگرانه شان به تو و طرز لباس پوشیدن ت، استقبال خوش آب و رنگی را قلم می زند. عبور از گیت های امنیتی و تماشای زنان کارمند در بدو ورود این باور خوش را به تو می دهد که فرودگاه کابل به سکویی برای ایستادن هرچند ظاهری زنان و مردان در کنار هم بدل شده است.

نخستین ساعات گشت زنی در کابل بی آنکه نگاهت به مساله زنان، پررنگ تر از نگاهی کلان به وضعیت مردم باشد، می گذرد. انگار حسی در هوا است که می گوید اینجا در کابل جنگ زده و به جامانده از تاراج ها، سرنوشتی مشابه بر مردم چه از جنس تو باشند و چه مردانی با نگاه های ناخوانا تحمیل شده است. گویا کابل کشتی است که سرنوشت مرد ایستاده بر عرشه آن چندان با زن نشسته در اتاقکی در کنج چندان تفاوتی ندارد. ظاهر شهر هم ترکیبی است از زنانی که پوشش های متفاوت را برای خود انتخاب کرده اند : از مانتو و روسری تا چادری و چند دختر جوان که دامن و پیراهن کوتاه را انتخاب کرده اند. نخستین تصویر از زنان بدون حجاب را بر روی شیشه های یک آرایشگاه می بینم. تصویری از زنانی با آرایش های غلیظ و لباس عروس هایی که نیمی از بالاتنه آنها را عیان کرده است. هیچ کدام از زنان بزک کرده در تصویر افغانی به نظر نمی رسند و گویا برای تبلیغ تقویت زیبایی زنانه هم استفاده از زنان دیگر کشورها مجاز است و نه زن افغان! در چند روز حضور در کابل در محله های متفاوت چندین آرایشگاه زنانه با همین سبک و سیاق از تزئین های ظاهری را می بینم.

مردان راننده و زنان مسافر. دم دست ترین نشانه عدم حضور پررنگ و چشمگیر زنان در کابل شاید همین هیبت های مردانه ی دست به فرمان نشسته در کابل است . در طول چهار روز حضور در کابل با وجود آنکه چندین ساعت از روز به تکیه دادن به صندلی ماشین و گشت زنی در محله های متفاوت در کابل گذشت اما من هیچ زنی را پشت فرمان اتومبیل ندیدم. اصغر، راننده ای که در این چند روز محله های متفاوت کابل را به ما نشان داد اشاره می کند که چند مورد معدود از رانندگی زنان در کابل را دیده اما این موارد چندان قابل ذکر و قابل شمارش نبوده است. گویا رانندگی هنوز در افغانستان شغلی مردانه محسوب می شود.مردانی که هم فرمان زندگی زنان را به عنوان جنس دوم در اختیار دارند و هم در حالی که دستان خود را بر روی بوق فرمان ماشین هایشان می گذارند بعضا دزدکی نگاهی هم به زنان عابر در پیاده رو و خیابان ها می اندازند.

زنان دوره گرد، زنان فروشنده

نخستین مواجه با زنان دوره گرد در افغانستان به بدو ورود به بازاری موسوم به Bush Market  در کابل بازمی گردد. بازاری که پس از حمله نیروهای امریکایی و متحدانش به افغانستان در سال 2001 میلادی به مدد فروش کالاهای امریکایی توسط سربازان خارجی در افغانستان آغاز به کار کرده است. زنانی چادری پوش که تنها دستان چروکیده و نحیف خود را از زیر عبای آبی رنگ بیرون اورده و با درک شیعه بودن ت تو را به ضامن آهو قسم می دهند که به کودک همراهشان کمک کنی. فقری که از پشت شیشه های ماشین چندان آزاردهنده به نظر نمی رسد با التماس های این زنان و کودکان درست مانند حقیقتی که تلاش می کنی دور از آن بمانی سیلی می شود و بر صورتت فرود می آید.

در فروشگاه های بزرگ اما از زنان چادری پوش با دستان چروکیده دیگر خبری نیست. در فروشگاهی زنجیره ای در محله متعلق به طبقه ای مرفه از ساکنان کابل ، از پله برقی که بالا می روی به فروشگاهی زنجیره ای می رسی و دختر جوان آرایش کرده و زیبایی که با چشمان سرمه کشیده و درشت خود بر صندلی صندوق دار تکیه زده است. دختری حدودا 25 ساله که ابتدا اجازه عکاسی می دهد اما پس از مشورتی کوتاه با یکی از مردان میانسال همکارش از ما می خواهد که عکس گرفته شده از او را حذف کنیم و تاکید می کند که به جای من می توانید از کالاها و فروشگاه عکس بگیرید.

شکاف نسل ها در زنان افغانستان به خوبی نمود پیدا کرده است. مادرانی که در سایه چکمه های سربازان بیگانه از اتحاد جماهیر شوروی سابق تا نیروهای امریکایی و اروپایی و البته در این فاصله در حاشیه حضور طالبان از حضور در جامعه سرباز زده بودند جای خود را به دخترانی داده اند که قرار است به جای چندنسل سوخته از همجنس های خود از زندگی انتقام بگیرند. دخترانی که حضور خود را در جامعه ی هنوز و همچنان مردسالار افغانستان چه با کار در فروشگاه و چه با حضور در دانشگاه به رخ می کشند. با اینهمه ناگفته پیداست که تنها زنان و دخترانی فرصت حضور در جامعه را با پوشش هایی نسبتا آزاد پیدا می کنند که به طبقه متوسط و رو به مرفه افغانستان تعلق دارند. دخترانی که پدران و برادران انها خلاف مسیر رودخانه شنا کردن را از داخل خانه آغاز کرده اند. هنوز هم از بسیاری از مردان افغان که سوال می کنید چند بچه داری؟ پاسخ می دهد : سه بچه. بچه در افغانستان یعنی پسر و پدران، دختران خود را در شمار کودکان خویش به حساب نمی آورند.

زنان قلم به دست، زنان روزنامه نگار

آخرین و زیباترین مواجه با زنان در افغانستان پس از گفتگو با شکریه بارکزی نماینده زن حاضر در مجلس افغانستان با حضور در خبرگزاری پژواک رقم خورد. پربیننده ترین خبرگزاری در افغانستان که مردان آن جایی هم برای جنسی دیگر در کنار خود باز کرده اند. هرچند در جلسه هماهنگی میان خبرنگاران بخش ها و ولایت های مختلف تنها زن حاضر در جلسه من بودم اما حضور در تحریریه خبرگزاری نشان از واگذاری برخی پست ها به زنان هم داشت.زنانی که پشت کامیپوترهای نه چندان به روز نشسته و خیره به مانیتور اخبار انتخابات و افغانستان را دنبال می کنند.بیش از 40 زن در خبرگزاری پژواک مشغول به کار هستند. زنانی که به گفته یکی از اعضای تحریریه پژواک به دیپلماسی ایرانی در صورت برابری جایگاه کاری با مردان این خبرگزاری از حقوقی برابر هم برخوردار هستند. زنانی که با تسلط به زبان انگلیسی هم در تهیه و تنظیم اخبار و گزارش های روزانه از حوادث بین المللی سهیم هستند و هم در بخش مربوط به دریافت گزارش های تقلب ها از انتخابات فعالیت می کنند. انتخاباتی که شاید مولود روزهای بهتر برای زنانی باشد که نه تنها به تغییر فکر می کنند که در راه عملی کردن آن هم گام های آرام اما بلند برداشته اند. یکی از اعضای تحریریه پژواک تاکید می کند که به دلیل سختی کار و زیاد بودن مسافت در میان ایالت های متفاوت در افغانستان معمولا زنان به عنوان خبرنگار اعزام نمی شوند اما میزان حملات به زنان خبرنگار به نسبت مردانی که این حرفه را برگزیده اند، کمتر است. وی با اشاره به کشته شدن یک خبرنګار زن و مسوول یک رادیو در ولایت پروان تاکید می کند که هنوز به دلیل برخی مشکلات فرهنگی نمی توان زنان خبرنگار را به راحتی مانند مردان به مناطق خطرناک اعزام کرد.

داستان تلاش زنان برای پشت سرگذاشتن سدهای تبعیض در افغانستان، روایت تقلا برای دریا شدن است. روایت عبور از کوچه های غم آلود ملبس به مشکی ترین پیرهن ها. داستان کودکی های سپری شده در دالان های سیاه جنس دوم خوانده شدن. داستان گلویی متورم از درد که فریاد را تمرین می کند. داستان جنسی که لب هایش را با باروت سرخ کردند و تصویری از او ساختند که خودش نبود. زنان امروز افغانستان هرچند دیر، هرچند سخت این شعر شاعره هموطن خود "نادیا انجمن" را تمرین می کنند : من نــــه آن بیــــد ضعیفـــم کـــه ز هــر باد بلـرزم/ دخت افغـــــانم و بـــرجاست کــــه دایم به فغـــانـم.

انتشار اولیه: پنجشنبه 29 اسفند 1392/ باز انتشار: سه شنبه 5 فروردین 1393

سارا معصومی

نویسنده خبر

کلید واژه ها: انتخابات افغانستان


( ۱ )

نظر شما :