خاطره نگاری مرد انگلیسی که تابعیت ایرانی می خواهد
تعارف به سبک ایرانی ها
نویسنده: کریستوفر دی بلاگ
دیپلماسی ایرانی :اگر اشتباه نکنم، من تنها انگلیسی ای هستم که بعد از انقلاب سال 57 تقاضای تابعیت ایران را کرده ام. کارمند خندان اداره ی امور اتباع خارجی با لبخند به من گفت «خوشحال می شویم اگر چنین درخواستی بدهید» و ادامه داد «برای ما افتخاری است که پرونده ی شما را بررسی کنیم. این را هم بگویم که با توجه به سوابق مثبت شما، احتمال تأیید درخواست زیاد است.» با خوشحالی چند فرم پر کردم، مدارک لازم را یادداشت کردم و به خانه رفتم تا به همسر ایرانی ام این خبر خوش را بدهم. از من پرسید: «کدام سوابق مثبت؟»
شش هفته ی بعد به اداره برگشتم. همان کارمند قبلی با رضایت کامل از من استقبال کرد. گفت که برایمان چای بیاورند، حال من و خانواده ام را پرسید و با من از این در و آن در صحبت کرد. سپس با لحنی که گویا مسئله بسیار محرمانه است به من خبر داد که روال پرونده ام «خیلی خوب پیش می رود.» و گفت که محبت کنم و شش هفته ی دیگر به او سر بزنم.
تا هشت ماه بعد، چهار یا پنج بار دیگر به او سر زدم و هر بار همین روال تکرار می شد. تعارف، چایی و کلمات دلگرم کننده. کاملاً مطمئن بودم که پرونده ی من دارد از این واحد مسئول به آن یکی واحد ارجاع داده می شود.
یادم نیست که دقیقاً از چه زمانی به شک افتادم. انگار علی رغم تمام تعارفات، پیشرفت مشهودی حاصل نمی شد. تصمیم گرفتم بیشتر از کار فرایند اعطای تابعیت سر در بیاورم. در کمال ناامیدی متوجه شدم که فرایندی به آن صورت وجود ندارد. فقط کابینه بود که حق اعطای تابعیت را به من داشت و خب، احتمال وقوع این مسئله هم زیاد نبود. تمام آن فرم پر کردن ها و سند جمع کردن ها و سر زدن های چندین و چندباره بیشتر برای دلخوش کردن من بود. بیشتر از شش ماه خودم را دلخوش کرده بودم و گول تعارفات را خورده بودم.
«تعارف» کلمه ای با ریشه ی عربی است که به آشنا شدن با دیگران اشاره دارد. اما مثل خیلی از واژه های عربی دیگری که از طریق فتوحات و تبادل فرهنگی وارد زبان فارسی شده اند، معنی این کلمه کاملاً تغییر پیدا کرده است. در فرهنگ ایرانی، تعارف یعنی تنظیم روابط اجتماعی از طریق آداب معاشرت. تعارف ممکن است دلنواز باشد و نشان دهنده ی حسن نیت متقابل، اما گاهی ممکن است خطرناک باشد و بدل به سلاح سیاسی یا اجتماعی ای شود که طرف مقابل را سردرگم می سازد و جریان را به ضرر او می کند.
تعارف نقطه ی مقابل رک بودن است (مسلم است که زندگی بدون خبرهای بد خیلی قشنگ تر است.) همان طور که در اداره ی امور اتباع خارجی فهمیدم، تعارف یکی از راه های نه گفتن به دیگران به صورت گام به گام است. تعارف معمولاً با قدری تواضع همراه است که تعارف کننده را از نظر اخلاقی در موضع برتر قرار می دهد –یعنی همان چیزی که ویلیام بیمن، مردم شناس معروف از آن به عنوان «دست پایین را گرفتن» یاد می کند. برای همین است که می بینید مردان سن بالا وقتی می خواهند از دری رد بشوند با یکدیگر کشتی می گیرند تا افتخار دوم رد شدن نصیب خودشان شود. سال های سال در تهران نظافتچی ای داشتیم که اصرار داشت من را «آقای دکتر» صدا کند و مرتبه ی اجتماعی من را بالا ببرد. یک روز با عصبانیت برگشتم و به او گفتم «من دکتر نیستم.» بدون اینکه کم بیاورد جواب داد: «ان شاء الله که یک روز می شوید.»
بعضی وقت ها تعارف یک طرفه جواب نمی دهد. مثلاً اگر در اتوبوس یکی از مسافران شما را به شام دعوت کرد باید حواستان باشد که این تعارفی بیش نیست و باید جواب رد بدهید. اگر مغازه دار نخواست بابت خرید جنس از شما پول بگیرد، باید اصرار کنید. وقتی که روال تعارف به درستی پیش رفت، مغازه دار ظاهراً با دلخوری تمام پول را از شما خواهد گرفت.
از نظر برخی محققان، تعارف ریشه در دنیاگریزی و شهرت گریزی صوفیان دارد. شاید هم تعارف ریشه در تقیه یا همان پنهان کردن اعتقادات داشته باشد که در مذهب تشیع برای فرار از تعقیب و تنبیه مجاز شمرده شده است. دیده ام که بسیاری از غربی ها گلایه می کنند که تعارف نمودی است از تمایل ایرانیان به مبهم کردن همه چیز، و صرف وقت زیاد برای این ابهام آفرینی.
تعارف به خصوص برای آمریکایی ها که روراست بودن و بی شیله پیله بودن را می پسندند خیلی مشکل ساز است. جان لیمبرت، دیپلمات بازنشسته ای که 50 سال با مسائل ایران سر و کار داشته است چندین بار به این تضاد فرهنگ ها اشاره کرده است. به نظر او جامعه ی ایران پر از عناصر متناقضی است که ممکن است توسط غربی ها تعبیر به دورویی شود. او اخیراً به من گفت که «ما غربی ها تمایل داریم این تناقضات را برطرف کنیم، در حالی که ایرانی ها میل دارند با آنها بسازند.» لیمبرت جزو آن گروه از دیپلمات های آمریکایی بود که برای 444 روز در بند دانشجویان ایرانی بودند. لیمبرت با فارسی بی نقصش به شوخی گفت که میزبانان تعارف را از حد گذرانده اند و گفت که آنان آن قدر خوب هستند که نمی گذارند مهمان به خانه ی خودش برگردد. حرف لیمبرت خودش یک جور شوخی به سبک ایرانی برای پیش کشیدن یک انتقاد تند و تیز بود و به او مجال داد که بگوید دانشجویان از سنت مهمان نوازی ایرانی تخطی کرده اند.
از بیرون که به پرونده هسته ای نگاه کنیم، مسئله بیشتر تهدید متقابل به نظر می رسد تا تعارف. اما پشت درهای بسته مسائل با آرامش بیشتر و با رعایت آداب معاشرت پیش می رود و همین غرب را سرخورده کرده است.اما حتی در همین مذاکرات پرتنش هم جا برای تعارف باقی است. همان دیپلمات اروپایی به خاطر می آورد که در اواخر دهه ی پیش یک هیئت مذاکره کننده ی اروپایی برای مذاکره با وزیر خارجه ی وقت منوچهر متکی به ایران سفر کرد. گروه مذاکره کننده در راهرویی به دنبال منوچهر متکی می رفتند که ناگهان وزیر خارجه جلویی دری ایستاد تا آنها اول داخل شوند. این کنار ایستادن برای اینکه دیپلمات های رده پایین تر اول وارد شوند تعارف گمراه کننده ای بود که برای متکی از چند جهت نتیجه داد. دیپلمات های اروپایی با چنان سرعتی پشت سر متکی روانه بودند که وقتی او ناگهان ایستاد به شدت به هم برخورد کردند و به زور خودشان را سرپا نگه داشتند. متکی با معصومیت تمام لبخند زد و گذاشت که اروپایی ها خجالت زده وارد اتاق شوند.
تعارف قرار نیست همیشه منجر به نتیجه ی مشخصی بشود. گاهی بهترین نتیجه این است که ماجرا کماکان ادامه داشته باشد. در مورد پرونده ی هسته ای ایران که تاکنون داستان این گونه بوده است. دیپلماسی شخصی تر من هم همین سرنوشت را داشته است. سال 2004 تقاضای تابعیت ایران را کردم. «سوابق مثبت» من کماکان پابرجا هستند، اما هنوز منتظر جوابم.
*کریستوفر دی بلاگ مؤلف کتاب «میهن پرست ایرانی: محمد مصدق و کودتای غمبار انگلیسی-آمریکایی» است.
مترجم: علی عطاران
نظر شما :