آمریکا چه باید بکند؟
در حال حاضر رابطه آمریکا با جهان بسیار مخدوش است. خشم، نارضایتی و ترس جای احترامی که زمانی آمریکا در میان ملل گوناگون داشت گرفته است. به همین دلیل از گروهی از متفکران جهان خواسته شد رویکرد یا سیاستی را که رئیس جمهور آینده آمریکا باید در جهت ترمیم روابط با جهان اتخاذ کند، شرح دهند.
در حال حاضر رابطه آمریکا با جهان بسیار مخدوش است. خشم، نارضایتی، و ترس جای احترامی که زمانی آمریکا در میان ملل گوناگون داشت گرفته است. به همین دلیل از گروهی از متفکران جهان خواسته شد رویکرد یا سیاستی را که به نظر آنها در وهله اول رئیس جمهور آینده آمریکا باید در جهت ترمیم روابط این کشور با جهان اتخاذ کند، شرح دهند:
پاسخ رضا اصلان نویسنده کتاب " بدون خدا اما با خدا: ریشه ها، رشد و آینده اسلام " را در زیر می خوانید:
فرمان های مقدس
چند سال پیش در شهر اصفهان در ایران به گروهی نوجوان که به گردش در حاشیه زاینده رود آمده بودند برخوردم. با آنها در استکانی چای و قلیانی که در میان خود گذاشته بودند و به آن پک می زدند شریک شدم.
وقتی فهمیدند شکسته بسته فارسی صحبت می کنم، یکی از ایشان از من پرسید کجا زندگی می کنم. جواب دادم " آمریکا ".
ناگهان سکوت حکمفرما شد و دختری هفده ساله سرش را جلو آورد و آرام پرسید:" زندگی در کشوری دینی چگونه است؟ "
این که جوانی در تنها کشوری در جهان که رهبران مذهبی آن سیاست را نیز در اختیار دارند باور داشته باشد که آمریکا به کشوری دین سالار تبدیل شده، خود بهترین گواه است که آمریکایی ها در جنگ با ترور چهره آمریکا را در خارج مخدوش کرده اند.
از همان لحظه ای که جورج بوش، رئیس جمهور آمریکا، از " جنگ صلیبی " علیه " شیاطین " سخن گفت نه تنها در جهان اسلام، بلکه در میان متحدان آمریکا نیز این حس به طور فزاینده ای گسترش یافت که سیاست خارجی آمریکا تلفیقی از ایدئولوژی سیاسی و مذهبی شده است.
هر چند سیاستمداران ممکن است به خاطر استفاده از گفتمان مذهبی در برانگیختن احساسات مذهبی مردم بخشوده شوند، نکته قابل توجه آن است که آمریکا در حال جنگی جهانی با دشمنی است که هدف اصلی آن متقاعد کردن جهان به این است که جنگ با ترور به منزله جنگ با اسلام است.
هفت سال استفاده از گفتمان " خیر و شر " از سوی کاخ سفید تنها به تقویت این دیدگاه کمک کرده است. این مسئله به دشمنان آمریکا اجازه داده است که مبارزه با تروریسم را به شکل نبردی با اسلام معنا کنند.
رئیس جمهور آینده آمریکا باید تلاش کند که در سخن و عمل، نبرد با تروریسم را از دلالت های مذهبی که توسط سیاستمداران نابخرد بر آن تحمیل شده، خارج کند.
تغییر گفتمان عمومی تنها کافی نیست، بلکه باید کسانی را که نبرد جهانی علیه تروریسم را به دین و مذهب ارتباط می دهند محکوم کرد. به عنوان مثال برخی فرماندهان نظامی مانند ویلیام بویکین، که جنگ با ترور را " نبردی معنوی " علیه " شیطان " خوانده است، و یا رهبران مذهبی با نفوذ در عرصه سیاست مانند فرانکلین گراهام که اسلام را " شیطان و دینی شرورانه " خوانده است، و یا سیاستمدارانی مانند تام تانکردو که اخیرا پیشنهاد بمباران مکه و مدینه را مطرح کرد.
شکی نیست که در نبرد میان عقاید، که ما درگیر آن هستیم، مهم ترین سلاح های ما کلمات ما هستند. در نبردی که با تعصب مذهبی توأم می شود، ظهور و بروز انگیزه های مذهبی به عواقب وحشتناکی می انجامد.
به جملات اسامه بن لادن در چند سال پیش توجه کنید که گفت:" بوش هیچ تردیدی باقی نگذاشته است که این جنگ جنگ صلیبی است . .. و نکته عجیب این است که او این عبارات را از خود ما آموخته است." هنگامی که اسامه بن لادن با شما موافق است، زمان آن است که در کارهای خود تجدید نظر کنید.
کاری شایسته برای زنان
اظهار نظر راجع به این که رئیس جمهور آینده آمریکا باید چه بکند کار ساده ای نیست. مشروعیت اخلاقی آمریکا در جهان در سال های اخیر کاهش یافته است، و رئیس جمهور جدید نمی تواند یک شبه تمام آن را جبران کند. هفت سال رفتارهای یک جانبه ما را به این جا کشانیده است.
در چنین شرایطی، آنچه ضروری به نظر می رسد گسست سریع از رویکردهای گذشته است. سیاست رئیس جمهور جدید باید به گونه ای باشد که به مردم جهان نشان دهد که قوی ترین کشور جهان اکنون خواستار آن است که منابع خود را در جهت خدمت به کسانی که تاکنون قدرت از ایشان سلب شده است قرار دهد. رئیس جمهور آینده باید تعهد کند که برای برابری جنسیتی در جهان در چهار سال آینده گام برخواهد داشت.
برخی با این رویکرد مخالف خواهند بود. برخی آن را وظیفه آژانس های سازمان ملل خواهند دید؛ برخی نیز آن را اقدامی مهم و مفید خواهند دید که باید به خاطر مسائل مهم دیگر کنار گذاشته شود و ارجحیت نیابد. تمام کسانی که این گونه فکر می کنند در اشتباهند.
برابری جنسیتی نه تنها هدفی فی نفسه مهم است، بلکه راهی مؤثر برای حل مسائلی است که دنیای امروز ما را به ویرانی تهدید می کند. در ده سال گذشته، اشتغال بیشتر زنان در کشورهای در حال توسعه بیش از توسعه اقتصادی چین به پیشرفت جهانی کمک کرده است.
در کشورهای فقیر جهان، آموزش زنان از تمام استراتژی های دیگر برای توسعه و فقرزدایی مؤثرتر بوده است. بسیاری از کشورهای در حال توسعه با تهدید فقر، نرخ بالای مرگ و میر کودکان، و گسترش بیماری ایدز مواجه هستند.
اما ما می دانیم هر سال که به سنوات آموزشی چهارساله زنان اضافه می شود، خانواده ها تا 20 درصد کوچکتر می شوند، و نرخ مرگ و میر کودکان تا ده درصد کاهش می یابد. زنی که آموزش پنج ساله ابتدایی را به پایان رسانده است 50 درصد از خطر ابتلای او به ایدز کاسته می شود.
مشارکت بیشتر زنان در عرصه سیاسی به سیاستگذاری های پیشرفته تر منجر می شود. رواندا کشوری فقیر است، اما زنان تقریبا نیمی از کرسی های پارلمان را در اختیار دارند، توانسته است خدمات بهداشتی را برای تقریبا تمام شهروندان خود محیا سازد.
در کشورهای اسکاندیناوی، حضور زنان در جایگاه های برتر سیاسی به سرمایه گذاری های بی سابقه در امر آموزش و اشتغال منجر شده است. تحقیقات بانک جهانی نشان می دهد که توانمندسازی زنان در سیاست در کاهش فساد مؤثر است.
چه می شود اگر رئیس جمهور آمریکا در دیدارهای خود از مقامات عالی رتبه جهان از وضعیت حقوق زنان در کشورها جویا شود؟ چه می شود اگر اعضای کابینه مسائل مربوط به آموزش زنان را در برنامه سخنرانی های خود در کشورهای دیگر قرار دهند؟
امروزه، 185 کشور جهان اعلامیه جهانی حقوق زنان را امضا کرده اند. چه می شود اگر آمریکا نام خود را به آن فهرست اضافه کند؟ رئیس جمهور آینده ممکن است در پایان چهار سال خدمت خود نتواند نابرابری جنسیتی را به کلی از میان بردارد اما تقریبا بدون هیچ هزینه ای می تواند به بهبود زندگی میلیونها انسان در سراسر جهان کمک کند. برای کشوری که می خواهد برتری اخلاقی خود را به اثبات برساند هیچ گزینه ای امیدوارکننده تر از این نخواهد بود.
نظر شما :