سایه احیای برجام بر بازتعریف جایگاه تهران در منطقه

چرا ایران عملا از پروسه صلح افغانستان کنار گذاشته شده است؟

۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ | ۱۲:۰۰ کد : ۲۰۰۲۳۱۳ آسیا و آفریقا انتخاب سردبیر
نویسنده خبر: عبدالرحمن فتح الهی
پیرمحمد ملازهی در گفت وگو با دیپلماسی ایرانی پیرامون جایگاه ایران در آینده افغانستان و پیشبرد پروسه صلح در این کشور تاکید دارد: برای آنکه ایران در پروسه صلح افغانستان جایگاه لازم و مدنظر را متناسب با اهداف منافع خود پیدا کند باید بازنگری جدی، واقع بینانه و دقیق در قبال مسائل منطقه داشته باشد تا ذیل این بازنگری، جامعه افغانستان را در کلیت آن مد نظر قرار دهد که در نهایت نگاه منفی افغان ها علیه تهران از بین برود. این در حالی است که امتاسفانه اکنون به جای آن که ایران بخشی از راه حل باشد به بخشی از مشکلات در افغانستان بدل شده است.
چرا ایران عملا از پروسه صلح افغانستان کنار گذاشته شده است؟

دیپلماسی ایرانی –  ژنرال مارک میلی، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا، در واکنش به آغاز روند خروج نیرو‌های این کشور از افغانستان از شنبه هفته جاری اعلام کرد آینده نامطلوبی در انتظار افغانستان در برابر طالبان خواهد بود. از این رو بسیاری از بازیگران دخیل در تحولات افغانستان تلاش جدی دیپلماتیکی را به منظور تحقق پروسه صلح در افغانستان در دستور کار خود قرار داده اند؛ از نشست دوحه که به توافق دوحه منجر شد تا نشست مسکو و نشست پیش رو در استانبول ترکیه. فارغ از این که عملا این نشست ها تا به اینجای کار به ارتقای صلح و ثبات در افغانستان کمکی نکرده است، اما نکته حائز اهمیت این است که به نظر می رسد جمهوری اسلامی ایران در تمامی این نشست ها و در کل پروسه صلح افغانستان کنار گذاشته شده است. در این صورت ایران حذف ایران از پروسه صلح افغانستان به دلیل خواست و تمایل دولت مرکزی کابل است یا طالبان و یا کشورهای منطقه ای و فرامنطقه‌ای؟ به چه دلیل یا دلایلی ایران از این روندها کنار گذاشته شده است؟ اساساً تا چه اندازه می توان ایران را از آینده افغانستان و پیگیری پروسه صلح در این کشور کنار گذاشت؟ سوال مهم تر ناظر به این واقعیت است که آیا میان ناتمام ماندن پروسه احیای برجام در نشست وین و کاهش وزن و جایگاه دیپلماتیک ایران در منطقه ارتباطی وجود دارد؟ پاسخ به این سوالات، موضوع گفت وگوی دیپلماسی ایرانی با پیرمحمد ملازهی، تحلیلگر ارشد مسائل افغانستان است که در ادامه می‌خوانید:

به موازات آغاز پروسه خروج نیروهای نظامی آمریکا از شنبه هفته جاری، ذیل توافق دوحه به نظر می رسد که اکنون چشم ها به تحرکات دیپلماتیک برای آینده افغانستان و تحقق پروسه صلح دوخته شده است؛ تحرکات دیپلماتیکی مانند آن چه که در نشست قطر و روسیه روی داد و مهمتر از آن نشست آتی در استانبول که طبق اخبار قرار است بعد از ماه مبارک رمضان برگزار شود. اما نکته بسیار مهم اینجاست که به نظر می رسد جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از مهمترین همسایگان کشور افغانستان عملاً از این روندهای دیپلماتیک کنار گذاشته شده است. فارغ از اینکه این مهم خواست دولت مرکزی کابل بوده است یا طالبان و یا این که دیگر بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای تمایلی به حضور تهران در این تحرکات دیپلماتیک نداشته اند، باید پرسید که اساسا تا چه اندازه می توان ایران را در پروسه صلح افغانستان نادیده گرفت؟

واقعیت امر این است که ما به جای آن که علت این مسئله را در خواست و یا تمایل دولت مرکزی کابل، طالبان و یا کشورهای منطقه ای و فرامنطقه برای عدم حضور ایران در پورسه صلح افغانستان جستجو کنیم، باید آسیب شناسی بیشتر و دقیق تری روی سیاست منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران داشته باشیم. چون علت نادیده گرفتن ایران در پروسه صلح افغنستان تا حد بسیار زیادی به نگاه تهران در منطقه باز می گردد. در این رابطه و اتفاقا برخلاف آنچه که در داخل ایران تصور می‌شود آمریکایی‌ها، به ویژه در دولت جو ‌بایدن تمایل زیادی دارند که تهران را در پروسه صلح افغانستان دخیل کنند. چرا که به هر حال ایالات متحده منافع بلند مدتی را برای خود در سایه حضور در افغانستان تعریف کرده است. با وجود آن که جو بایدن به دلیل تعهدات توافق دوحه که در دولت دونالد ترامپ بر ایالات متحده تحمیل شده ناچار است نیروهای نظامی خود را از افغانستان خارج کند، ولی از سوی دیگر منافع بلندمدت ایالات متحده اجازه نمی دهد که به طور کامل این مهم انجام شود. بنابراین کاخ سفید سعی دارد با دخیل کردن تمام بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای برنامه را به گونه‌ای مدیریت کند که ضمن خروج نیروهای نظامی، منافع و اهداف خود را در افغانستان کماکان حفظ کند. پس در راستای توافق دوحه، آمریکایی‌ها در تلاشند با دخالت دادن برخی از کشورهای منطقه ای و فرامنطقه‌ای در نشست مسکو و نشست پیش رو در استانبول این مسئله را محقق کنند.

در راستای این تحلیل شما اساسا با این میزان از بازیگران متعدد منطقه ای و فرامنطقه ای دخیل در تحولات افغانستان، آن هم با اهداف و منافع متعدد و متضاد آیا می توان کورسوی امیدی برای نشست استانبول قائل بود. به هر حال تا به الان توافق دوحه و نشست مسکو و دیگر تحرکات دیپلماتیک، امنیتی برای افغان های به ارمغان نیاورده است؟ به واقع آمریکا چگونه سعی دارد این پروسه صلح را به سرانجام برساند؟

در واقع ایالات متحده آمریکا سعی دارد در نشست استانبول سه دسته از بازیگران را گرد هم آورد؛ دسته اول همسایگان افغانستان به خصوص پاکستان. دسته دوم کشورهای تاثیر گذار در تحولات افغانستان مانند عربستان سعودی، هند، ترکیه و قطر و دسته سوم شامل ابرقدرت های جهانی مانند چین، روسیه، اتحادیه اروپا و خود آمریکا است.

پس تا همین جای کار هم شما معتقدید ایران به عنوان همسایه مهم افغانستان از پروسه صلح در این کشور حذف شده است؟

حذف به طور کامل روی نداده است. چون آمریکا به واقع سعی دارد ایران هم به عنوان یکی از مهمترین همسایگان افغانستان در این نشست (استانبول) حضور پیدا کند، اما پیرو پاسخ به سوال ابتدایی شما باید آسیب شناسی روی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران داشته باشیم. اینجا نگاه ایران است که عملاً سبب شده است که کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای تهران را از تحرکات سیاسی و دیپلماتیک مانند نشست استانبول و قبل تر از آن نشست مسکو و یا دوحه حذف کنند. به واقع عملکرد ایران در منطقه سبب شده است که فرصت‌های دیپلماتیک از او سلب شود. البته به نظر من هنوز فرصت برای حضور فعال ایران در پروسه صلح افغانستان و نشستی مانند استانبول به طور کامل از بین نرفته است. برای این منظور باید جمهوری اسلامی ایران یک بازنگری جدی و اساسی در سیاست خارجی منطقه ای خود، به خصوص در مسئله افغانستان داشته باشد. البته طبق اخبار به نظر می رسد که مقامات ایران در جریان نشست استانبول، برخلاف نشست مسکو قرار گرفته است. خود این امر نشان می دهد که هنوز بازیگران دخیل در نشست استانبول قائل به وزن و جایگاه حداقلی جمهوری اسلامی ایران در آینده افغانستان هستند، اما این مسئله تا حد بسیار زیادی به عملکرد و نوع نگاه خود تهران بستگی دارد که حتی همین جایگاه حداقلی را هم از جمهوری اسلامی بگیرند و یا اینکه وزن سیاسی و دیپلماتیک بیشتری برای تهران در پروسه صلح افغانستان قائل شوند. ما باید واقعیت ها را ببینیم و بر اساس این واقعیت ها عمل کنیم.

منظور دقیق، عینی و ملموس شما از این به اصطلاح «واقعیت یا واقعیت ها» چیست؟

مهمترین واقعیت این است که ایران باید بپذیرد علی‌رغم تنش جدی و عمیقی که با ایالات متحده آمریکا در برجام، توان موشکی و نفود منطقه ایش در خاورمیانه برای خود تعریف کرده است، منافع مشترکی زیادی با واشنگتن در افزایش امنیت و صلح و ثبات در افغانستان هم دارد. در حقیقت آمریکا هیچ گاه به طور شعاری و احساسی با مسائل کلان و راهبردی خود در سیاست خارجی برخورد نمی کند. پیشتر هم گفتم واشنگتن منافع کلانی را برای خود ذیل تداوم حضور در افغانستان تعریف کرده است، اما سعی می کند حضور خود را از حالت نظامی به حالت امنیتی و سیاسی تقلیل دهد. این تغییر نگاه در سیاست خارجی آمریکا نسبت به افغانستان فرصت بسیار مناسبی را در اختیار جمهوری اسلامی ایران قرار داده است که با افزایش نفوذ خود در این کشور به منظور پیگیری و تحقق پروسه صلح، منافعی را برای خود در خاک افغانستان تعریف کند. ما نباید به دلیل تنش با آمریکا و تقابل با این کشور خود را از این فرصت هاس بسیار مغتنم در افغانستان محروم کنیم.

اما بازیگر بسیار مهمی که اکنون در صحنه تحولات تحولات افغانستان روز به روز وزن و جایگاه بیشتری پیدا می‌کند، طالبان است که بر خلاف دولت مرکزی کابل و آمریکایی ها اکنون رشته امور را در این کشور در دست گرفته است. به همین خاطر هم جمهوری اسلامی ایران طی سال های اخیر مناسبات سیاسی و دیپلماتیکی را با طالبان افغانستان تعریف کرده است تا بتواند ذیل این مناسبات نفوذ خود را افزایش دهد. اما منتقدان این مناسبات بر این باورند که اساساً روابط جمهوری اسلامی ایران با طالبان به دلیل صبغه و عملکرد آن به هیچ وجه قابل توجیه نیست. چرا که طالبان یک گروه رادیکال تروریستی است و هیچ‌گونه جایگاه و مشروعیتی برای سیاست ورزی و پیگیری امر دیپلماتیک ندارد. با توجه به این نگاه برقراری مناسبات دیپلماتیک و سیاسی تهران با طالبان بر مبنای تاکید شما برای افزایش نفوذ ایران در افغانستان تا چه اندازه قابل توجیه است؟

پاسخ به این سوال شما موید همان آسیب شناسی سیاست خارجی معیوب و ناقص ایران در منطقه است که سبب شده تا عملا ایران در تحولات افغانستان کنار گذاشته شود. در این راستا قطعاً جمهوری اسلامی ایران نوعی نگاه بخشی نگرانه به دیپلماسی و سیاست خارجی داشته است. در این بخشی نگری تهران که عمدتاً بر مبنای ایدئولوژی شیعی در قبال افغانستان است سبب شده که ایران نگاه نزدیک تر و حمایت بیشتری از فارس زبانان افغانستان و مجاهدین سابق و جناح مربوط به عبدالله عبدالله داشته باشد. حال نکته اینجاست که به دلیل تحولات افغنستان طی سال های اخیر که منجر به افزایش وزن و قدرت طالبان شده جمهوری اسلامی ایران را متوجه این واقعیت کرده است که باید مناسبات خود را با پشتون های افغانستان هم ارتقاء دهد. چون دیگر نمی تواند با نگاه بخشی نگرانه و عدم توازن در برقراری ارتباط، منافع بلندمدتی را برای خود در افغانستان تعریف کند. اما در این بین نباید نگاه به سمتی برود که ما این تصور غلط را داشته باشیم همه پشتون های افغانستان در طالبان خلاصه می‌شوند. یعنی نگاه غلطی که اکنون باعث ناراحتی متحدان سنتی ایران در افغانستان شده است این است که جمهوری اسلامی ایران این تصور را دارد چون طالبان اکنون علیه آمریکا می‌جنگد و خواهان خروج نیروهای ایالات متحده از خاک افغانستان است باید مناسباتی را با طالبان تعریف کنیم. یعنی تهران نگاهی مشابه عراق و سوریه به طالبان در افغانستان دارد. لذا چون ایران تنش جدی با ایالات متحده دارد هر نیروی مخاصم علیه آمریکا را دوست خود تلقی می کند که این نگاه اشتباه است.

یعنی جمهوری اسلامی ایران سعی دارد همانند عملکرد خود در خاورمیانه از اهرم طالبان برای تقابل با ایالات متحده در افغانستان استفاده کند که در نهایت منجر به اخراج کامل نیروهای نظامی آمریکا از خاک این کشور شود، نظیر آن چه که سال هاست در سوریه و عراق در جریان است. به هر حال این تصور قطعاً در بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی ایران وجود دارد و کسی نمی تواند منکر آن شود، به خصوص در بخش امنیتی و نظامی. اما واقعیت این است که اگرچه طالبان بخشی از جامعه پشتون افغانستان است، ولی تمامیت پشتون های افغانستان را شامل نمی شود. بنابراین جمهوری اسلامی ایران در نگاه راهبردی دیپلماتیک خود در قبال افغانستان باید قائل به این تفکیک اساسی بین طالبان و پشتون های افغانستان شوند. ولی به دلیل خلاء این تفکیک، اکنون بخشی از حاکمیت در ایران، سیاست خارجی جمهوری اسلامی را در خصوص افغانستان به این مسیر کشانده اند که روابط راهبردی با طالبان تعریف کنند. متاسفاته به همین واسطه اکنون دولت مرکزی کابل، بخشی از جامعه افغانستان، تعدادی از کشورهای منطقه، آمریکا و اروپایی ها معتقدند جمهوری اسلامی ایران یکی از مهم‌ترین حامیان طالبان در افزایش ناامنی در افغانستان است. به همین دلیل اکنون نگاه مثبتی در خصوص حضور ایران در پروسه صلح افغانستان وجود ندارد. یعنی در حال حاضر به جای آن که ایران بخشی از راه حل باشد به بخشی از مشکلات در افغانستان بدل شده است. پس باز هم تاکید می کنم که برای آنکه ایران در پروسه صلح افغانستان جایگاه لازم و مدنظر را متناسب با اهداف منافع خود پیدا کند باید بازنگری جدی، واقع بینانه و دقیق در قبال مسائل منطقه داشته باشد تا ذیل این بازنگری، جامعه افغانستان را در کلیت آن مد نظر قرار دهد که در نهایت نگاه منفی افغان ها علیه تهران از بین برود.

با توجه به نکاتی که عنوان داشتید به نظر می رسد تا زمانی که ایران تکلیف خود را در قبال برجام و آمریکایی‌ها مشخص نکند عملاً به جایگاه و وزن سیاسی و دیپلماتیک مد نظر خود در منطقه دست پیدا نخواهد کرد. به دیگر سخن عدم تعیین تکلیف توافق هسته‌ای سبب شده است که کشورهای منطقه و همسایه از قطر گرفته تا ترکیه، عراق، پاکستان و حتی هم پیمانانی مانند روسیه و چین هم از قائل شدن وزن و جایگاه سیاسی و دیپلماتیک قابل توجه برای ایران خودداری کنند. شما تا چه اندازه معتقدید که احیای برجام و به سرانجام رسیدن پرونده فعالیت های هسته ای ایران می‌تواند به بازتعریف توان دیپلماتیک و افزایش وزن سیاسی در منطقه و حضور فعال تر در پروسه صلح افغانستان منجر شود؟

زمانی که من از بازنگری در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران سخن گفتم بخشی از آن مربوط به بخشی نگری ایدئولوژیک حاکمیت در جمهوری اسلامی ایران است. بخشی از آن هم به مفتوح ماندن پرونده های مهمی مانند برجام باز می گردد. به هیمن دلیل هم اکنون بخش عمده انرژی سیاسی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران در کشورهای منطقه از افغانستان تا عراق، سوریه و دیگر کشورها صرف تقابل همه جانبه با آمریکایی ها شده است. این مسئله علاوه بر افزایش هزینه ها برای ایران و به موازاتش پررنگ شدن ناامنی در منطقه، موجب شده که نگاه منفی در افکار عمومی نسبت به عملکرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به وجود آید. به تبع آن هم این بازیگران جایگاه و وزن لازم سیاسی دیپلماتیکی برای حضور ایران در برخی تحولات منطقه مانند پروسه صلح افغانستان قائل نیستند. پس نکته شما کاملا درست است، اما نکته مهمتر انجاست که عدم تعیین تکلیف ایران با غرب و به خصوص ایالات متحده ی آمریکا در پرونده مهمی مانند برجام باعث شده است که اکنون یک نگاهی در داخل کشور پررنگ شود که می‌توانند این خلاء را با تعمیق و نهادینه کردن نگاه به شرق رفع کنند. هم چنانکه امضای سند همکاری‌های راهبردی ۲۵ ساله ایران با چین و همچنین سند همکاری های راهبردی با روسیه موید و مبین این نگاه در بخش اعظم حاکمیت ایران در قبال دیپلماسی است. در حالی که واقعیت های سیاست خارجی خلاف این امر را نشان می‌دهد. چون شرق هم با محوریت روسیه و چین اکنون روابط خود با جمهوری اسلامی ایران را به حالتی از سکون و تعلیق تا زمان تعیین تکلیف ایران با آمریکا در خصوص برجام در آورده است. کما این که این روس ها در نشست مسکو عملاً جمهوری اسلامی ایران را کنار گذاشتند و حتی تهران را در جریان خروجی نشست قرار ندادند. به همین خاطر اکنون پکن و مسکو بیشتر از آمریکایی‌ها و کشورهای اروپایی مشتاقند نشست وین به لغو تحریم‌ها و احیای توافق هسته‌ای منجر شود.

البته من معتقدم که بیشترین منافع جمهوری اسلامی ایران در برقراری روابط متوازن با همه قدرت های شرق و غرب است. این مسئله تنها مختص به جمهوری اسلامی ایران نیست، بلکه هر کشوری که بر مبنای منطق سیاسی و عقلانیت دیپلماتیک عمل کند، می داند که بیشترین منافع در برقراری روابط متوازن با همه کشورها و بازیگران جهانی است؛ واقعیتی که جمهوری اسلامی ایران هم دیر یا زود آن خواهد رسید؛ فقط امیدوارم زمانی که به این واقعیت می رسد دیر نشده باشد. چون تا همین جای کار هم پیگیری این سیاست نامتوازن و دیپلماسی بخشی نگرانه و معیوب حاکمیتی در ایران سبب شده است که تهران از تحولات منطقه کنار گذاشته شود. قطعاً در بلندمدت تداوم این امر برای جمهوری اسلامی ایران بسیار خطرناک است. چون این امکان وجود دارد که در سایه تداوم این وضعیت ایران وجه المصالحه، گروگان و مورد معامله ابر قدرت ها قرار گیرد. چون به واقع نمی توان روی همراهی و حمایت همیشگی و دائمی چین و روسیه با جمهوری اسلامی ایران حساب باز کرد. به هر حال به پکن و مسکو هم بر اساس منافع ملی خود عمل می‌کنند. کما این که هر کشوری این کار را می کند. لذا امکان دارد که همین روس ها و چینی‌ها در جایی با غرب بر سر ایران معامله کنند. همان گونه که چینی‌ها در همین مسئله تحریم‌ها به خاطر امریکا، ایران را کنار گذاشتند.

عبدالرحمن فتح الهی

نویسنده خبر

روزنامه نگار و کارشناس ارشد روزنامه نگاری سیاسی و عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی.

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: پیرمحمد ملازهی ایران افغانستان پاکستان عربستان قطر آمریکا نشست وین نشست استانبول پروسه صلح افغانستان روسیه چین سیاست نگاه به شرق سوریه عراق طالبان دولت کابل


( ۱۲ )

نظر شما :

فدوی ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ | ۱۷:۰۶
خاورمیانۀ فقیر ، جنگ زده و گرسنه دنبال نان است و آرام آرام می آموزد که مانند سایر نقاط جهان که همزیستی با هم چگونه است ... در این شرایط کشورهایی در منطقه دست برتر را دارند که اقتصادی قویتر دارند ... افغانستان هم نان ، آموزش ، بهداشت ، دانشگاه ، جاده و ... می خواهد . چون دستمان به علت تحریمها خالی و بسته است پس در آنجا خواهان نداریم . باید هر جور شده گاروت ( یقه فلزی ) تحریمها را از دور گردن ایران باز کنیم . قطعا فردا بسیار بسیار دیرتر از امروز خواهد بود .
ناراضی وضع موجود ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۰ | ۱۹:۵۸
اتفاقا شما اشتباه میکنی ، طالبان را به هیچ عنوان نمیشود حذف کرد. سیاست 20 سال گذشته این را نشان میدهد.
ابراهیم قدیمی ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ | ۰۲:۲۵
کسانی که در نظر نمی گیرند تولید اول افغانستان چیست۔حل مشکل افغانستان نمی توانندبکنند۔۔می گویند یک سیاست مدارایرانی در گذشته های دور که نفت نوبر بود از یک سیاستمدار اروپائی سئوال کرد از ما چه میحواهید۔جواب داد oil,oil oij۔در جنگ فعلی افغانستان هم همه سهم خود را از تولید اصلی افغانستان میخواهند۔ واین تولید انتفاع عمومی هم دارد۔۔ایران علاقمند به این گونه تولید نیست چه بهتر که دور باشد۔گرچه هزینه زیادی برای کنترل ان میکند وموفق زیادی هم نبوده است۔
حامد ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ | ۱۷:۱۴
افغانها حس خوبی به ایرانیها ندارن از قبل از انقلاب تا الان نژادپرستان غرب و شمال غرب کشور به بهانه فارس بودن افغانها حتی یک افغان و در شهرهاشون نپذیرفتن ترکها که حتی ترکهای افغانستان و هم پناه ندادن نتیجه اینکه ترکمنهای افغانستان هم تو شهرهای دیگه هستن همون بهتر ایران کنار گذاشته بشه تهدید اصلی برای ایران باکو و کردستان عراقه دقیقا مرزهای غربی و شمال غربی ایران
پیر نیاکان ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ | ۰۳:۰۴
خطاب به حامد،که نوشته افغانها به دلیل فارس زبان بودن در مناطق شمالغرب وغرب پذیرفته نشدند، برادر من،این ناشی از سیاست دولت است،که افغانها را به کدام مناطق سوق میدهد، از ان گذشته اتفاقا اهالی شمالغرب کشور که منظورت همان ترکان هستند در تمام سطح کشور مشغول کار وزندگی هستند،یعنی قرنهاست این تداخل جمعیت در جریان است، منتها مردم افغانستان نیز بسان مردم ایران از اقوام مختلف تشکیل شده،که طبق امار دولت افغانستان،۵۰ در صد پشتون،۲۵ در صد تاجیک و۲۵ در صد هم ازبک وترکمن هستند. لذا چرا به ایرانیها حس خوبی ندارند لابد تو از من بهتر میدانی ، شما با هموطنان ترک خود هم حس خوبی ندارید،وکلا به غیر از خودتان با هیچ کس خوب نیستید، یعنی خوب بودن بلد نیستید، همینکه نوشته ای تهدید اصلی به ایران باکو است هم ناشی از همان احساس دیگر سیتیزی است، همان باکو که امروز ازش احساس خطر میکنی صدها سال سپر دفاع ایران در مقابل روس،ارمنی وگرجیان بود،ولی ببین چه اتفاق افتاده که امروز جایشان عوض شده بجای روس ارمن گرجی از باکو حس خطر داری لابد متوجه هستی علت چیست؟ علت عدم رعایت حقوق مدنی فرهنگی زبانی نصف مردم ایران که باکو انها را برادر خود میداند ولی تو به انها بدید دشمن مینگری. وتا این مهم حل نشود همچنان در احساس ترس خواهی بود. رعایت حقوق تمامی شهروندان طبق قانون اساسی وتقسیم عادلانه قدرت وثروت چاره درد وترس توست.
دنیز ۲۰ تیر ۱۴۰۰ | ۲۳:۱۱
فارسها جمع شن برن بخاطر تاجیک ها با پشتونها بجنگن ما که حرفی نداریم
سهراب سپهری ۲۰ تیر ۱۴۰۰ | ۲۳:۱۳
جناب فدوی خیلی زود دیر میشود الانم دیر شده خیلی خیلی خبری از برجام هم نیست