مشاور سابق وزارت خارجه آمریکا در گفت و گو با دیپلماسی ایرانی

مذاکره هسته ای در خلاء سیاسی اشتباه است

۲۸ بهمن ۱۳۹۲ | ۱۵:۳۲ کد : ۱۹۲۸۶۱۱ آمریکا پرونده هسته ای انتخاب سردبیر
آمریکا آماده است غنی سازی 5 درصدی در ایران را بپذیرد/در صورتی که ایران مواضع خود را تعدیل کند ، در زمینه هایی خارج از مساله هسته ای نیز مزایایی در انتظاراش خواهد بود/در حال حاضر «معامله بزرگ» امکان پذیر نیست/هرگونه راهکاری که برای سوریه اندیشیده می شود باید با مشارکت بازیگران خارجی از جمله ایران و عربستان سعودی باشد
مذاکره هسته ای در خلاء سیاسی اشتباه است

دیپلماسی ایرانی: زمانی که حسن روحانی، رئیس جمهور ایران شد، گروهی او را گورباچف ایران نام نهادند. گفت و گوی تلفنی روحانی با رئیس جمهور آمریکا نیز موجب شد عده ای ایران و آمریکای 2013 را با چین و آمریکای دهه 70 میلادی مقایسه کنند. اما در حالی که مذاکرات هسته ای برای دستیابی به توافق جامع از هفته آینده آغاز می شود، از آن آشتی قریب الوقوعی که اعراب و اسرائیل را به شدت نگران کرده بود، خبری نیست. رابرت آر مننیگ، مشاور سابق وزارت خارجه و دفاع آمریکا و عضو فعلی شورای آتلانتیک بر این باور است که شکاف هایی بین ایران  و آمریکا وجود دارد اما در صورتی که انگیزه واقعی وجود داشته باشد می توان بر اختلافات پل زد. او که در سال های اخیر در شورای ملی اطلاعات جاسوسی آمریکا فعالیت داشته ، تاکید دارد که نباید مذاکرات هسته ای را در خلاء سیاسی پیش برد. مننیگ بخشی از تنش های جاری بین ایران و اعراب را محصول شرایط ژئوپولتیکی منطقه می داند و بر این باور است که ایران و آمریکا تحت تاثیر شرایط به تدریج در راهی گام بر می دارند که در مورد منافع مشترکی که همپوشانی دارند؛ همکاری خواهند داشت. آنچه در زیر می خوانید گفت و گوی دیپلماسی ایرانی با رابرت مننینگ در خصوص چشم انداز توافق هسته ای، روابط ایران وآمریکا و شرایط منطقه ای است:

ایران و گروه 1+5 توافق هسته ای مقدماتی را به اجرا درآوردند و به زودی مذاکرات برای دستیابی به توافق جامع آغاز می شود. دو طرف چگونه می توانند به توافق نهایی برسند؟ آیا ایران و آمریکا برای ارایه امتیاز های لازم آمادگی دارند؟

روند دشواری پیش رو است که فراز و نشیب های زیادی خواهد داشت. خطری که من مشاهده می کنم در اظهار نظرهای علنی مقامات ایرانی و آمریکایی است و موضع گیری هایی که بعضا تند هستند و می توانند روند دستیابی به مصالحه را دشوارتر کنند. هر دو طرف در دستیابی به توافق منافعی دارند. در مورد ایران، تحریم ها اقتصاد این کشور را هدف قرار داده و زندگی روزمره برای ده ها میلیون ایرانی را سخت کرده است. ایران در مورد تجارت جهانی نیز با مشکلاتی مواجه شده و نمی تواند سرمایه خارجی لازم برای ارتقاء و مدرنیزاسیون زیرساخت نفتی و گازی اش را به دست آورد. البته فضا برای مصالحه وجود دارد اما در صورتی که هر دو طرف بتوانند به آنچه که به طور حداقل قابل پذیرش است رضایت دهند نه اینکه مواضع حداکثری اتخاد کنند و روی آن پافشاری داشته باشند.

در این بین نقش تندروها را چگونه ارزیابی می کنید؟ همان هایی که توافق ژنو را با توافقنامه مونیخ مقایسه می کنند؟

باید در مورد این مقایسه های تاریخی مراقب بود. باید گفت که اغلب در مورد مقایسه مونیخ با دیگر موقعیت ها اشتباه هایی صورت می گیرد و معمولا بیش از اندازه از این توصیف استفاده می شود. برخی در ایران مخالف هر گونه توافقی با آمریکا هستند و برخی نیز در آمریکا هیچ توافقی که در آن چرخه سوخت هسته ای فعال در ایران وجود داشته باشد را نمی پذیرند، هرچند که به موجب پیمان ان پی تی(معاهده منع گسترش تسلیحات هسته ای) هیچ محدودیتی در این زمینه وجود ندارد. هدف از دیپلماسی یافتن توازنی بین منافع است که دو طرف بتوانند با آن کنار بیاند. اما چه جایگزی دیگری وجود دارد؟ باید گفت که اقدام نظامی تنها تلاش های هسته ای ایران را به تعویق می اندازد و مواضع سرسختانه گروهی را در ایران تقویت می کند که به برنامه هسته ای نظامی به عنوان یک سیاست بیمه ای نگاه می کنند. در صورتی که هیچ توافقی حاصل نشود و کنگره آمریکا تحریم های بیشتری را تصویب کند، مشکل ایران بزرگتر خواهد شد.

شما در زمره آمریکایی هایی قرار دارید که دیپلماسی را ترجیح می دهند. فکر می کنید تحریم های مضاعف واقعا دیپلماسی را می کشد و اوباما را با گزینه نظامی تنها می گذارد؟ در این صورت در ایران و به خصوص در مورد روحانی چه تحولاتی ایجاد می شود؟

در کنگره آمریکا تردید زیادی در مورد اهداف هسته ای ایران وجود دارد و آنها به همین دلیل از تحریم های بیشتر حمایت می کنند. به همین دلیل باراک اوباما باید تلاش بیشتری انجام دهد تا آنها را قانع کند، مادامی که دیپلماسی در جریان است، در زمینه تصویب تحریم های بیشتر گام برندارند. تحریم های مضاعف به بهانه ای برای تندروها در داخل ایران تبدیل می شود و آنها می توانند با استفاده از این اهرم راه تلاش های روحانی را سد کنند. به این ترتیب نه تنها موضوع حل نمی شود، بلکه مردم ایران بیش از گذشته آسیب می بینند.

به نظر می رسد چشم اندازی که ایران و آمریکا در مورد توافق نهایی دارند،با یکدیگر تفاوت های عمده ای دارد. آمریکا از برچیدن تاسیسات هسته ای سخن می گوید و تهران از ادامه پیشرفت در فعالیت های هسته ای. آیا می توان روی این اختلافات پل زد؟

این یک شکاف جدی است اما در صورتی که انگیزه سیاسی وجود داشته باشد، می توان بر این اختلاف نظر ها غلبه کرد. آمریکا آماده است غنی سازی 5 درصدی در ایران را بپذیرد. اما در صورتی که شما گزارش های آژانس بین المللی انرژی اتمی را در مورد فعالیت های هسته ای ایران مرور کنید، در می یابید که نگرانی جدی در مورد فعالیت های هسته ای ایران در گذشته وجود دارد. نگرانیی هایی که به تلاش های محرمانه در مورد تولید هگزافلوراید اورانیوم، آزمایش مواد منفجره و ممانعت از دسترسی به سایت پارچین مربوط می شود. البته این نگرانی ها به گذشته مربوط می شود و در مورد فعالیت های هسته ای جاری ایران نیست، اما پرسش هایی را در مورد ماهیت صلح آمیز برنامه های هسته ای ایران ایجاد می کند. یک مساله کلیدی شفافیت است. باتوجه به سابقه فعالیت های هسته ای ایران، شفافیت مضاعفی برای باید ایجاد شود. برای شفافیت بیشتر می توان کار را از اجرای پروتکل الحاقی شروع کرد.

در مورد روحانی باید گفت مقایسه او با گورباچف ، به طور کلی اشتباه نیست. من تردید دارم که روحانی بخواهد در چشم جهان یک دنگ ژائوپینگ دیگر باشد. به عقیده من روحانی یک اصلاح طلب محافظه کار است.

دیگر پتانسیل های احتمالی برای مصالحه چیست؟

فضایی برای مصالحه وحود دارد. برای مثال، راکتور اراک. به جای برچیدن این راکتور- آنگونه که آمریکا می خواهد-  می توان کاربری آن را تغییر داد و این راکتور را به راکتور آب سبک تبدیل کرد. در صورتی که ایران مواضع خود را تعدیل کند ، در زمینه هایی خارج از مساله هسته ای نیز مزایایی در انتظاراش خواهد بود. ایران به لبنان، عراق و سوریه کمک می کند و این در حالی است که دست کم 15 میلیون ایرانی در شرایط زیر خط فقر زندگی می کنند. البته من غرور ملی ایرانیان را درک می کنم اما اگر ایران بخواهد به اهداف اقتصادی که روحانی از آنها سخن می گوید دست یابد ، باید در زمینه محدود کردن برنامه های هسته ای خود، گام بردارد. برای مثال می توان شرایطی مشابه برنامه های هسته ای ژاپن را در ایران ایجاد کرد. برنامه ای صلح آمیز به منظور تولید انرژی که تحت نظارت بازرسان بین المللی قرار دارد و سطح شفافیت در آن نیز بسیار بالاست.

به عنوان مشاور سابق کاخ سفید، گمان می کنید مقایسه حسن روحانی با گورباچف و باراک اوباما با نویل چمبرلین، درست است؟

در مورد اوباما، باید گفت این یک مقایسه ناعادلانه است. او مردی است که اسامه بن لادن را سرنگون کرد و با جدیت به دنبال مبارزه با تروریسم است. پس از 13 سال درگیری نظامی آمریکا در عراق و افغانستان، اکنون او می کوشد از نظامی شدن بیش از حد سیاست خارجی آمریکا فاصله بگیرد. اوباما این واقعیت را درک می کند که تنها به دلیل اینکه یک چکش در دست دارید؛ همه مشکلات یک میخ نیستند. این ویژگی ها او را از چمبرلین متمایز می کند و دیگر نیازی نیست که به آنالوژی هیتلر نیز بپردازیم.

اما در مورد روحانی باید گفت مقایسه او با گورباچف ، به طور کلی اشتباه نیست. من تردید دارم که روحانی بخواهد در چشم جهان یک دنگ ژائوپینگ دیگر باشد. به عقیده من روحانی یک اصلاح طلب محافظه کار است. باید به یاد داشت که این ریچارد نیکسون محافظه کار بود که به چین رفت. به نظر می رسد که روحانی از کمبود های داخلی مطلع است و می خواهد به اقتصاد سر و سامان دهد و بی عدالتی ها را کاهش دهد. از این جهت ها او شباهت هایی با گورباچف دارد که می خواشت شوروی را مدرن کند و به سوء عملکردها را تصحیح کند.

مساله هسته ای و از سرگیری روابط بین ایران و آمریکا باید به طور موازی پیش برود.

برخی گزارش ها از مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا در یکی دو سال اخیر خبر می دهد که در نهایت زمینه را برای توافق هسته ای هموار کرد. آیا این مذاکرات محرمانه در مورد توافق هسته ای نهایی نیز ادامه پیدا می کند؟ گفته می شود که مساله هسته ای بدون کنار گذاشته شدن خصومت ایران و آمریکا حل نمی شود، اما متحدان آمریکا در منطقه به شدت نگران این آشتی هستند.

درواقع، سعودی ها و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و اسرائیل با گفت و گوی ایران و آمریکا احساس راحتی نمی کنند. اما من بر این باورم که مساله هسته ای و از سرگیری روابط بین ایران و آمریکا باید به طور موازی پیش برود. مساله اینکه اولویت ها و اهداف استراتژیک ایران چیست، مطرح است. منافع دراز مدت ایران زمانی بهتر حفظ می شوند که تهران رویکرد خود را در منطقه به سمت زمینه هایی که در آن منافع آمریکا و ایران همپوشانی دارند، تغییر دهد. برای مثال در حالی که آمریکا در حال خارج شدن از افغانستان است، هم تهران و هم واشینگتن در مقابله با تندروی طالبان، منافع مشترکی دارند. در زمینه های دیگر مانند مبارزه با مواد مخدر و تروریسم نیز باید زمینه هایی برای همکاری وجود داشته باشد. برای نمونه، تندروی جهادگرایان سنی به نفع ایران نیست و آمریکا هم از آن سود نمی برد.

چگونه می توان در مسیر این همکاری ها گام نهاد؟

چنین همکاری هایی باید به تدریج و مورد به مورد بر مبنای اعتماد متقابل پیش برود. نباید فراموش کرد که ایران و آمریکا نزدیک به چهار دهه است که با یکدیگر رابطه نداشته اند. اما ایران قبل از انقلاب اسلامی شریک مهم آمریکا در منطقه بود. در این منطقه آشوب زده، ایران از یک تمدن و تاریخ غنی می آید که به طور حتم ادامه دار است. ایران می تواند نقش سازنده ای در ایجاد ثبات در منطقه ایفا کند. در صورتی که اصلاحات اقتصادی در ایران انجام شود، این کشور می تواند سیاست خارجی موفق تر و بادوام تری داشته باشد و مانند بسیاری از کشورهای شرق آسیا، نام خود را در اقتصاد جهانی به ثبت برساند. در صورتی که ایران در این مسیر گام بردارد، درگیری های خونین شیعه و سنی و دشمنی اعراب و ایران  تعدیل می شود. باید به یاد داشت که پیش از حمله آمریکا به عراق، این تنش ها بسیار محدود تر بودند.

به کاهش تنش ها در منطقه اشاره کردید. در کوتاه مدت سناریوی محتمل در روابط تهران – واشینگتن کاهش تنش ها خواهد بود یا از سرگیری روابط؟ به بیان دیگر آیا ایران وآمریکای امروز مانند آمریکا و چین دهه 70 میلادی هستند؟

اگر راهی به سوی آشتی نباشد، روحانی نیز نمی تواند به اهداف اقتصادی خود دست یابد ، سرمایه خارجی مورد نیاز در صنایع نفت و گاز به ایران نمی رود، ایران جایگاه خود را در بازارهای مالی جهان دوباره به دست نمی آورد و  جمهوری اسلامی از روند جهانی سازی اقتصاد عقب می ماند. شکست در حل مساله هسته ای، تنش ها و سطح درگیری ها در منطقه را افزایش می دهد. در این شرایط همه ضرر می کنند. از سوی دیگر باید گفت ایران و آمریکای امروز مانند آمریکا و چین دهه 70 نیستند زیرا در آن زمان یک تهدید مشترک به نام جماهیر شوروی؛ پیش روی واشینگتن و پکن قرار داشت. این تهدید مشترک بود که دو طرف را به سوی هم سوق داد. اگر روحانی به واقع یک اصلاح طلب محافظه کار باشد که می خواهد گشایشی در اقتصاد ایران ایجاد کند،  و مانند دنگ ژائوپینگ سال 1979 به سوی اقتصاد بازاری برود، در این صورت برخی شباهت ها -  در زمینه هایی که منافع ایران  و آمریکا همپوشانی پیدا می کنند-  با گشایش  ایجاد شده بین چین و آمریکا وجود خواهد داشت.

به طور کلی هرگونه از سرگیری روابط بین ایران و آمریکا تا کجا پیش خواهد رفت؟

فکر نمی کنم که در حال حاضر  «معامله بزرگ» امکان پذیر باشد. فشار سیاسی زیادی در دو طرف وجود دارد. اما عقیده دارم که شرایط ژئوپولتیکی،  یک روند انتقالی گام به گام و تدریجی ایجاد می کند که به همکاری نسبی در زمینه هایی که منافع همپوشانی دارند، منجر می شود. همانطور که قبلا هم گفتم، فکر می کنم افغانستان، مبارزه با تروریسم و مواد مخدر، زمینه هایی است که می توان همکاری را از آنها آغاز کرد. حل مساله هسته ای نیز می تواند در را به روی بخش خصوصی در آمریکا و اروپا و سرمایه گذاری آنها در ایران بگشاید.

در گذشته الگوی های همکاری زیادی در روابط ایران و همسایگان عرب اش وجود داشه است. تنش های کنونی می توانند محصول شرایط ژئوپولتیکی خاص باشند. حل مساله هسته ای – درصورتی که بخشی از تغییر بزرگ تر در الگوی رفتاری ایران باشد- می تواند منافع استراتژیکی برای کشورهای حوزه خلیج فارس به همراه داشته باشد.

به این ترتیب آیا پیشرفت در مذاکرات هسته ای به معنی تعامل بیشتر از جانب تهران خواهد بود؟

نه الزاما. اما گمان من بر این است که نگهداشتن مذاکرات هسته ای در یک خلاء سیاسی مانند آنچه که در مورد توافقنامه تسلیحات شیمیایی در سوریه انجام شد، می تواند یک اشتباه باشد. به نظر من هر دو طرف باید به طور محتاطانه و آرام به سوی تعامل در زمینه هایی که به آنها اشاره کردم گام بردارند. شاید این تعامل در پشت پرده و در قالب گفت و گو های محرمانه باشد که بیش از یک بار در سال اتفاق می افتند.

به عقیده شما آیا دیپلماسی جدید روحانی و ظریف در قبال همسایگان عرب و توافق هسته ای مقدماتی به منزله آغاز فصلی جدید در منطقه است؟

این رویکرد می تواند  به عنوان یک کاتالیزور در روند فاصله گرفتن از جنگ سرد شیعه- سنی عمل کند. در گذشته الگوی های همکاری زیادی در روابط ایران و همسایگان عرب اش وجود داشه است. تنش های کنونی می توانند محصول شرایط ژئوپولتیکی خاص باشند. حل مساله هسته ای – درصورتی که بخشی از تغییر بزرگ تر در الگوی رفتاری ایران باشد- می تواند منافع استراتژیکی برای کشورهای حوزه خلیج فارس به همراه داشته باشد.

در مورد سوریه چه طور؟ آیا حرکت به سوی توافق نهایی هسته ای می تواند نقش تهران در روند مذکرات صلح سوریه را نیز متحول کند؟

توافق نهایی به طور حتم فضای سیاسی جدیدی ایجاد می کند. البته در آینده نزدیک نمی توان یک راه حل برای بحران سوریه متصور بود . اما  هرگونه راهکاری که برای سوریه اندیشیده می شود باید با مشارکت بازیگران خارجی از جمله ایران و عربستان سعودی باشد. ایران تنها بازیگر خارجی است که نیروهایی در سوریه دارد. بنابراین زمانی که مذاکرات جدی می شود، ایران و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس نیز باید در آن نقش  دیپلماتیک ایفا کنند.

و آیا این توافق می تواند پیچیدگی ها و دشورای هایی برای دیگر سیاست های آمریکا در خاورمیانه ایجاد کند؟ پس از توافق نهایی، شکل روابط آمریکا – عربستان و آمریکا- اسرائیل چگونه خواهد بود؟

بلافاصله پس از توافق نهایی، نگرانی شدیدی در کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و اسرائیل وجود خواهد داشت. اما در صورتی که شرایط درک شود و ایران نیز به طور کامل همکاری کند، با گذشت زمان، هم اعراب و هم اسرائیل از کمرنگ شدن تهدید هسته ای سود می برند. ازسرگیری روابط ایران و آمریکا می تواند ژئوپولتیک های خلیج فارس را تغییر شکل دهد. البته باید گفته که انقلاب شیل در آمریکا و خروج سیاسی از جنگ های عراق و افغانستان، دیدگاه آمریکا در مورد نقش اش در خاورمیانه را از هر گونه توافق با ایران مستقل کرده است. من فکر می کنم که درک تاریخی آمریکا- عربستان در مورد امنیت و جریان نفت، با این حرکت رو به جلو دستخوش تغییر و تحولاتی می شو. در مورد اسرائیل نیز باید گفت که همواره در آمریکا یک تمایل به سمت اسرائیل وجود داشته و در صورتی که جان کری بتواند بین اسرائیل و فلسطین توافقنامه ای را به ثبت برساند این تمایل بیشتر خواهد شد. اما در صورتی که این توافق به سرانجام نرسد، احتمالا رویکرد آمریکایی ها در قبال اسرائیل تغییر خواهد کرد.

تحریریه دیپلماسی ایرانی / 10

انتشار اولیه: چهارشنبه 23 بهمن 1392/ باز انتشار: دوشنبه 28 بهمن 1392

کلید واژه ها: ایران و آمریکا خلیج فارس رابرت مننینگ


نظر شما :