ریشه‌های سیاسی و استراتژیک ستیزهای فرقه‌ای معاصر

نهادینه شدن دموکراسی؛ عامل کاهش اختلافات فرقه ای

۱۱ تیر ۱۳۹۲ | ۲۱:۱۷ کد : ۱۹۱۸۰۸۵ سرخط اخبار خاورمیانه
نویسنده خبر: غلامعلی خوشرو
دکتر غلامعلی خوشرو، معاون اسبق وزیر خارجه در این مقاله با اشاره به سه ریشه‌ سیاسی و استراتژیک ستیزهای فرقه‌ای معاصر یعنی انقلاب ایران، سقوط رژیم بعث عراق و بیداری اسلامی معتقد است چنانچه احترام به حقوق شهروندی و تشکیل ساختار سیاسی بر اساس رای شهروندان به اجرا در آید، می‌توان به کاهش اختلاف‌های مذهبی و درگیری‌های فرقه‌ای امیدوار بود.‏
نهادینه شدن دموکراسی؛ عامل کاهش اختلافات فرقه ای

دیپلماسی ایرانی:  در چند دهه اخیر در خاورمیانه شیعیان توانسته اند خود را از فشار حکومت های سکولار یا حکومت های سنی خلاص و با انقلاب یا از طریق مقاومت و نیز صندوق های رای جایگاه خود را تثبیت کنند. این فرایند منطقه را از ایران، عراق، لبنان، بحرین در برگرفته است. از دیدگاه رژیم های عربی، ایران حوزه نفوذ خود را تا قلب جهان عرب و سنی به پیش برده است. آن ها این فرآیند را «هلال شیعی» نام نهاده اند. آن ها با آتش افروزی در سوریه سازماندهی و حمایت مالی و نظامی گروه های تکفیری در پی کنترل ایران انقلابی و شیعی هستند. از دید اسرائیل ایران خطر بزرگ منطقه است و باید ستون فقراتش را در سوریه شکست تا با محاصره حزب الله امنیت اسرائیل به طور کامل تضمین شود. ریشه های سیاسی و استراتژیک ستیزهای فرقه ای معاصر را باید با سه تغییر راهبردی در خاورمیانه مرتبط دانست. این تحولات استراتژیک به ترتیب تاریخی عبارتند از:‏

الف - وقوع انقلاب اسلامی ایران

ب- تغییر رژیم بعثی در عراق

ج- بیداری اسلامی در شمال آفریقا و خاور میانه

***

الف - وقوع انقلاب اسلامی ایران

انقلاب اسلامی ایران در نیمه دوم قرن بیستم زمینه ساز بازگشت به اسلام و توجه به حقوق انسان ها و به قدرت رسیدن علمای شیعه و استقرار نظام جمهوری اسلامی و جدایی از نظام سلطه و اقتدار آمریکا بود. رژیم گذشته از لحاظ استراتژیک شریک آمریکا و اسرائیل در منطقه بود و رویکردی غربی و وابسته وماهیتی غیر دینی داشت. با انقلاب اسلامی توازن قوا در منطقه به شدت تغییر کرد. شراکت استراتژیک ایران و آمریکا به تقابل بین دو کشور و تخاصم با اسرائیل بدل شد. چنانچه امروز اسرائیل با بزرگنمایی و با هدف تحریک و جلب مشارکت هم پیمانانش بر ضد ایران چنین تبلیغ می کنند که ایران بزرگ ترین خطر برای امنیت اسرائیل و کل منطقه خاورمیانه است.‏‏با وقوع انقلاب اسلامی در ایران دو کانون بزرگ قدرت در منطقه، منافع و حوزه نفوذ خود را در خطر دیدند. این دو کانون گرچه ظاهرا متضاد به نظر می رسند اما در واقع دارای منافع مشترک هستند. کانون اول اسرائیل و آمریکا بود که انقلاب اسلامی را سرآغاز بیداری و مقاومت و ضدیت با اسرائیل می دید. و کانون دوم اعراب بودند که ایران شیعه غیر عرب را خطری برای قدرت بلامنازع خود در جهان اسلام تلقی می کردند.‏برای شکست و انهدام انقلاب اسلامی، صدام به قهرمان سنی و ضد فارس و ضد شیعه تبدیل شد تا با حمایت همین دو کانون قدرت ایران را نابود کند. میلیارد ها دلار توسط کشورهای ثروتمند منطقه به صدام کمک شد و در نهایت هم آمریکا با ناوگان های نظامی خود به منطقه آمد تا جلوی پیروزی ایران را بگیرد، این جنگ تحمیلی گرچه خسارات بسیار زیادی به بار آورد اما نتوانست عزم مردم ایران در مقابل بیگانه را در هم بشکند و در نهایت به یک اقدام خونبار و فاجعه بار شکست خورده تبدیل شد. البته دیری نپایید که صدام هوس تجاوزی دیگر کرد و سرانجام با حمله آمریکا به عراق شرایط تغییر کرد.‏

ب- تغییر رژیم بعثی در عراق

با حمله آمریکا به عراق و سرنگونی رژیم صدام، شیعیان عراق که اکثریت این کشور را تشکیل می دهند از سرکوب ویرانگر رژیم خلاص شدند. این شیعیان رنجی تاریخی را متحمل شده بودند، در دوران امپراطوری عثمانی تحت فشار بوده و حکومت های عرب و سنی پس از عثمانی نیز همواره آن ها را تحت ستم قرار داده بودند.با توجه به اکثریت شیعیان درعراق، روند تحولات منجر به قدرت گرفتن شیعیان در حکومت گردید. نتیجة ناخواستة حملة آمریکا به عراق به قدرت رسیدن شیعیان در عراق شد که طبعاً روابط خوبی با مردم و حکومت ایران دارند.‏‏در لبنان شیعیان به طور تاریخی گروهی فراموش شده و ضعیف بودند، بتدریج با شکل گیری حزب الله در لبنان این گروه به قدرتی بزرگ و مؤثر در لبنان تبدیل شد و از لحاظ نظامی و سیاسی به یکی از بازیگران اصلی صحنه سیاست لبنان بدل گشت.‏

در اینجا لازم است به پدیده دیگری که منجر به سازماندهی گروه های افراطی و تروریستی در جهان تسنن شد اشاره شود. ‏عربستان با اعزام مدرس به مراکز مختلف اسلامی به ویژه پاکستان و با حمایت های گسترده مالی ابتدا به ایجاد بعض گروه های مبارز علیه اشغال شوروی در افغانستان یاری رساند و سپس به رشد طالبان و القاعده کمک کرد. پس از پایان جنگ در افغانستان، عرب افغان ها که متشکل از نیروهای جهادی در جنگ علیه شوروی بودند، با تشکیل سازمان القاعده، درصدد احیای خلافت اسلامی برآمدند. آنها با گسترش جبهه جهاد، آمریکا، اروپا و متحدان جهانی و منطقه ای آن ها رادر ردیف جهان کفر قرار دادند. اعتقادات وهابی و تکفیری از یکسو تحجر و جزم اندیشی را رواج می داد و از دیگر سو جواز قتل و کشتار دیگرانی را که به این رویکرد باور نداشتند صادر می کرد. القاعده و حامیان آن به طور موازی و در کنار نبرد مذهبی با مسیحیان و یهودیان، از اختلاف تاریخی و مذهبی شیعه و سنی، مبنایی برای بسیج عمومی در حمایت از آرمانهای خود، شکل داده اند. نتیجه چنین رویکردی، هدف قرارگرفتن غیر نظامیان، گسترش نفرت های مذهبی، بی ثباتی سیاسی و ناامنی،بوده است.‏

‏ ج- بیداری اسلامی در شمال آفریقا و خاورمیانه

با گسترش فرآیند بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا، دیکتاتورهای وابسته به غرب توسط مردم از قدرت به زیر کشیده شدند و خود در صدد ایجاد نوعی نظام متکی بر اسلام و دموکراسی برآمدند. این فرآیند که به رشد اندیشه های آزادی خواهانه و استقلال طلبانه منجر شده بود، باعث نگرانی رژیم صهیونیستی گردید. دولت ترکیه درصدد بهره برداری از این شرایط برآمد. عربستان سعودی با این تحولات یکسره سر ناسازگاری داشت. رژیم هایی نظیر قطر به حمایت های مالی و تبلیغاتی از این فرآیند برآمدند. در مجموع فرآیند بیداری اسلامی به بهبود جایگاه ایران در منطقه کمک کرد. برای مقابله با این فرایند سوریه هدف قرار گرفت. بنابراین یک باره تمامی کشورها با منافع متضاد ایجاد جنگ داخلی در سوریه را به محوری برای همراهی و همکاری تبدیل کردند. اما رژیم سوریه بر خلاف انتظار آن ها از خود مقاومت نشان داد. این کشورها با حمایت از همان گروه های سلفی وهابی تکفیری و با تشدید اندیشه های فرقه گرایانه به تهدید و کشتار شیعیان و علویان پرداختند و با فرسایشی شدن جنگ داخلی در سوریه به آتش ضد شیعی در پاکستان و افغانستان و عراق دمیدند و هزاران زن و کودک بیگناه را در آتش فرقه گرایی سوزاندند. القاعده و حامیان آن، اکنون در سوریه به نیابت از بعضی دولت های منطقه ای و فرامنطقه ای منازعه راهبردی خود را با دولت سوریه، مبارزه اهل سنت با مشرکان و بد دینان جلوه می دهند.‏روابط دولت شیعی ایران با دولت سکولار سوریه نه براساس وحدت فرقه ای بلکه به دلیل رویکرد مشترک نسبت به رژیم صهیونیستی بود. اشتراک در رویکرد ضد صهیونیستی و نه اعتقادات کلامی و فقهی بود که دو کشور ایران و سوریه را به هم نزدیک می کرد.‏

برای حمله و ایجاد جنگ داخلی در سوریه همان دوکانون قدرت دوباره دست به کار شدند. از نگاه غرب و اسرائیل شکست سوریه رفع تهدید از اسرائیل و شکست محور مقاومت است. از نگاه اعراب سنی، شکست سوریه محدود شدن نفوذ ایران انقلابی و شیعی و احیاء قدرت سنی جهان تسنن به رهبری عربستان و همراهی قطر و کمک ترکیه است. یکبار این دو کانون قدرت در جنگ صدام علیه ایران متحد شدند و نهایتاً شکست خوردند و اکنون دوباره همان کانون ها در سوریه دست به دست هم داده اند و جنگی خونین و داخلی برپا کرده اند. هرکدام به بهانه ای برشعله های این آتش می دمند یکی دم از دموکراسی و حقوق مردم می زند یکی دم از احیاء مجدد خلافت اسلامی در سرزمین شامات می زند. یکی درصدد نابودی شیعیان و علویان است.‏با توجه به این زمینه تاریخی است که درگیری های فرقه ای امروز بیش از هر زمان دیگری ابزاری در خدمت سیاست و نفوذ قدرت ها شده است.‏تقریب بین تشیع و تسنن: تشیع و تسنن به عنوان دو شاخه بزرگ اسلام در طول تاریخ وجود داشته و همکاری ها و تعامل خوبی بین علما و مردم وجود داشته است. به لحاظ تاریخی، هرچند گفتگوهایی با محتوای اثبات خود و رد طرف مقابل، میان علمای سنی و شیعه وجود داشته است، اما اشتراکات میان مسلمانان فضایی به وجود آورد که عموم شیعیان و اهل سنت، به طور کلی با تحمل یکدیگر روزگار به سربرند. به عنوان مثال، همه مسلمانان در مراسم حج در فضایی تحمل آمیز نسبت به یکدیگر مناسک را به جا آوردند. ‏قرن های جدید دو رویکرد متفاوت را درباره اختلافات شیعه و سنی، ثبت کرده است.رویکرد اول به بعضی حکومت های مسلمان مربوط می شود که از این اختلاف برای برساختن دوگانه خودی- دیگری و ایجاد بسیج عمومی برای حمایت از خود،بهره بردند. چنین رویکردی به خونریزی های وسیع و حتی انهدام بناهای مذهبی و تاریخی و تعمیق اختلاف های مذهبی، منجر شد. رویکرد دوم -که نسبت به رویکرد پیشین، متاخر است-رویکرد مصلحان و علمایی چون سید جمال و آیت الله بروجردی و شیخ شلتوت است.این مصلحان و علما برایجاد وحدت میان مسلمانان بر اساس اشتراکات و پرهیز از دشمنی،تاکید داشتند. امام خمینی به عنوان شخصیتی استثنایی، در قامت یک حکومت گر، رویکردی مصلحانه داشت و در پی وحدت مسلمانان بود. او فاصله زمانی دو روایت درباره تاریخ تولد پیامبر را، هفته وحدت نامید. و مسأله فلسطین را به عنوان مهمترین مسأله جهان اسلام و محوری ترین اصل برای اتحاد مسلمانان خطاب کرد.‏گروه های افراطی و تکفیری: با توجه به تحلیلی که ارایه شد باید گفت آنچه اینک از آن به عنوان ستیز سنی- شیعی در منطقه یاد می شود در واقع کشمکش بین دو جامعه تسنن و تشیع نیست بلکه واقعیت مسأله گسترش وهابیت و اندیشه و رفتار تکفیری است که نه فقط شیعیان بلکه بسیاری از مخالفان سنی مذهب خود رانیز تکفیر و مهدورالدم می کند.‏

سلفیان جدید، به غایت ظاهرگرا و مخالف با هرگونه اجتهاد و تفسیراند و در عین حال در مواجهه با منابع اسلامی رفتاری گزینشی دارند. آنان در پی «کشف حقیقت» نیستند بلکه درصدد ایجاد «حرکت» و «هویتی» جدید بوده اند. برای آنها اسلام، ابزاری برای رسیدن به این هدف بود. ایجاد حرکت و هویت های جدید به سخنان احساسی، خام و جذاب به ویژه برای جوانان نیاز دارد و این ویژگی ها در میثاق نامه ها و سخنان سلفیان جدید فراوان به چشم می خورد.آنان به توسعه معنایی و مصداقی مفهوم شرک و کفرپرداختند، آنها صرفاً تفسیر تشکیلاتی و گروهی خود را از تاریخ، حقیقت و دین، واقعی و درست می پندارند و با احیای اصطلاحاتی نظیر «دارالحرب» و «دارالاسلام» که مربوط به دوره های تاریخی مشخصی اند، در پی بسط معنایی جهاد بر آمدند. احکامی نظیر ارتداد همه حاکمان مسلمان و تکفیر سازمان های کشورهای اسلامی، یا جاهل انگاشتن همه جوامع اسلامی، تکفیر همه مجریان و تهیه کنندگان قوانین دولتی، تکفیر احزاب نو و مکاتب فلسفی، اعتقاد به وجوب جهاد بر مسلمین برای اقامه دولت اسلامی، همه از مواردی است که تمایز سلفیان جدید را از قاطبه مسلمانان به وضوح نشان می دهد. (سعید عدالت نژاد، سلفیان تکفیری چه کسانی هستند و چه عقائدی دارند؟) ‏

با این حال، رفتار تکفیری ها همراه با امواج تبلیغاتی رسانه ها به گونه ای است که غریزه وتعصب وابستگی مذهبی وفرقه ای بویژه در طبقات فرودست جوامع سنی را تحریک می کند و این رفتار در شکل پوپولیستی آن جایی برای ورود علمای واقع بین ومیانه روی سنی برای مهار این جریان مخرب نمی گذارد.‏اکنون جهان اسلام با این خونریزی های فرقه ای دست به گریبان است. حدود 14 قرن است که مذاهب اسلامی وجود داشته اند اما در دهه های اخیر است که اختلاف بین فرق مختلف تبدیل به درگیری و کشتار شده است. این روند به سه دلیل خطرناک است و باید بشدت محکوم شود‏.‎

اول آنکه مردمی بیگناه از زنان و کودکان در این درگیری ها کشته می شوند و این خلاف اسلام است. بر حسب تعالیم اسلام کشتن هر بیگناهی حرام است و مستوجب مجازات، تا چه رسد به اینکه مسلمانان یکدیگر را به قتل برسانند‏.‎

دوم آنکه این خشونت ها باعث خدشه دار کردن چهره رحمانی اسلام و سو استفاده بدخواهان و خصومت ورزان به اسلام می شود.‎

سوم آنکه این کشتارهای فرقه ای بنیان امت اسلامی را سست می کند وجایگاه مسلمانان را در تحولات جهانی تضعیف می کند.‎

‏راهکارهای وحدت گرایانه:‏

وحدت، بدون تردید رمز پیروزی و تفرقه مهمترین عامل شکست مسلمانان در طول تاریخ بوده است. رسول گرامی اسلام(ص) به عنوان محور وحدت امت اسلامی ومدینه النبی به عنوان الگوی تمدن نوین اسلامی باید مورد توجه همه مسلمانان قرار گیرد. قرآن کریم مسلمانان را به اصل گفتگوی منطقی و بردبارانه با دیگران دعوت کرده است تا امکان رسیدن به حقیقت میسر شود. مذاهب، فرق و جریان های اسلامی ضمن پذیرش و شناسایی اختلافات فکری و عقیدتی، نباید اجازه دهند که این اختلافات که به نوبه خود می تواند مایه رحمت امت باشد، به تعارضات سیاسی، جنگ و برادرکشی، که خواسته دشمنان دین می باشد، تبدیل شوند. عملیات تروریستی که به کشتار بیرحمانه پیروان مذاهب مختلف اسلامی- بخصوص شیعیان - منجر شده است، باید بشدت محکوم شود. کشتار بیگناهان تحت عناوین فرقه ای و مذهبی مخالف آموزه های صریح قرآن و سنت است و درعین حال باعث لکه دار کردن چهرة رحمانی اسلام در منظر جهانیان است. لازم است همه علمای دینی و رسانه های جمعی با محکوم کردن کشتارهای فرقه ای، مسلمانان را به تحمل و بردباری و پیروی از سنت مودت آمیز رسول گرامی اسلام دعوت کنند.‏

آنچه امروز خطرناک است نه وجود مذاهب و فرق مختلف که افراطی گری درون برخی از این فرق است. دیدگاه های افراطی که فقط خود را موحد می داند و دیگران را کافر و بر این اساس مجوز قتل مسلمانان را صادر می کنند. باید با افراطی گری در جهان اسلام مقابله کرد و با گسترش مردم سالاری دینی مانع سو استفاده کسانی شد که با تحریک عوامل خارجی تفاوت های مذهبی و قومی را زمینه ای برای شعله ور کردن درگیری ها و کشتارها تلقی می کنند. پرهیز از تکفیر مسلمانان و اتهام شرک و بدعت زدن به آنان، بردباری دینی و برخورد محترمانه با اختلافات فکری، نه تنها راه را بر تفرقه میان مسلمانان می بندد، بلکه مانع بروز و رشد رویکردهای افراطی و خشونت گرا می شود. لذا مسلمانان و به ویژه علمای امت باید به حل اختلافات خود از طریق گفتگوی سالم و مراعات آداب منطقی و اخلاقی گفتگو بپردازند و گام های عملی در این راه بردارند. وظیفه خطیر علما و اندیشمندان جهان اسلام در شرایط کنونی تبیین و اشاعه اهداف و آرمان های مردم سالاری دینی است که این امر تنها در سایه اجتهاد دائمی امکان پذیر خواهد بود. چنان چه بیداری مسلمانان، به نهادینه شدن دموکراسی در خاورمیانه و شمال آفریقا منجر شود، و احترام به حقوق شهروندی و تشکیل ساختار سیاسی بر اساس رای شهروندان به اجرا در آید، می توان به کاهش اختلاف های مذهبی و درگیری های فرقه ای امیدوار بود.‏

*این مقاله پیش از این در روزنامه اطلاعات روز پنج شنبه 6 تیر 1392 به انتشار رسیده است.

 

غلامعلی خوشرو

نویسنده خبر

علي خوشرو معاون وزير امور خارجه در دوران اصلاحات بود. وي همچنين سابقه سفارت ايران در استراليا و نمايندگي ايران در سازمان ملل را داراست. ايشان در حال حاضر ...

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: دكتر غلامعلي خوشرو


نظر شما :