پنجاه و سومین بخش از کتاب جدید هیکل درباره مبارک

بلایی که بر سر نیل آمد

۰۲ فروردین ۱۳۹۲ | ۲۲:۳۰ کد : ۱۹۱۴۱۶۹ اخبار اصلی خاورمیانه
در آخرین دیداری که پرزیدنت فرانسوا میتران از مصر داشت تنها این سوال را پرسید: «برای چه نیل را به این شکل از دشمنی با تمدن و حیات تبدیل کردید؟!»
بلایی که بر سر نیل آمد

دیپلماسی ایرانی: محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار مشهور مصری و جهان عرب به تازگی کتابی را با عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" به رشته تحریر در آورده است که در آن به زندگی سیاسی مبارک و چگونگی رسیدنش به قدرت، تداوم ریاست جمهوری اش تا تظاهرات میدان التحریر و سرنگونی او می پردازد. همان طور که از عنوان کتاب پیدا است، دوران حکومت مبارک و زمانه ای که باعث شد او به قدرت برسد و از تریبون های سخنرانی به ریاست جمهوری منصوب شود تا میدان التحریر که در حقیقت انقلابی علیه او را شکل داد، موضوع اصلی این کتاب است.

روزنامه الشروق مصر روزهای پنج شنبه و روزنامه السفیر لبنان روزهای دوشنبه هر هفته با هماهنگی هیکل هر بخش این کتاب را منتشر کرده اند. دیپلماسی ایرانی نیز در نظر دارد هر هفته در روزهای جمعه به طور مرتب همه بخش های این کتاب را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهد. هیکل برای این کتاب خود ملاحظه و مقدمه ای نوشته است که ما نیز در دیپلماسی ایرانی عینا آنها را منتشر کردیم.

تا کنون پنجاه و دو بخش از این کتاب در اختیار خوانندگان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند، اکنون پنجاه و سومین بخش از کتاب هیکل تحت عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" در اختیارتان قرار می گیرد:

فرصتی دیگری پیش آمد – برای بار دوم – صحبت هایی شد و پشت پرده تحرکاتی آغاز شد! و این بار نیز مصالح خدمت مفید دیگری برای اتخاذ یک تصمیم سیاسی جدید انجام دادند.

در همین چارچوب – اواخر دهه هشتاد – حادثه «سلیمان خاطر» اتفاق افتاد، سرباز مصری، که در ضمن ارتش یکپارچه مصر در سینا خدمت می کرد.  

داستان سلیمان خاطر، معروف است، خلاصه اش این است که یک سرباز مصری با گروهی از گردشگران اسرائیلی که بر اساس معاهده صلح بدون گذرنامه و ویزا و تنها با یک کارت شناسایی شخصی وارد صحرای سینا شده بودند، رو به رو می شود (بر اساس همان بند میان استقلال و امنیت)، جوان می بیند که آنها به محل پستش نزدیک می شوند، هنگامی که آنها نزدیک می شوند، سرباز جوان کنترل اعصابش را از دست می دهد و به روی آنها آتش می گشاید و یک نفر را می کشد و شش اسرائیلی دیگر را زخمی می کند.

به رغم محاکمه سلیمان خاطر و صدور حکم زندان سنگین بری او (که بعد از چند ماه جنازه او را مرده در زندان زنزانه یافتند)، دولت اسرائیل تصمیم گرفت که از دولت مصر یک و نیم میلیون دلار غرامت بگیرد با این حساب که یک میلیون دلار به خانواده مقتول برسد و 100 هزار دلار به هر فرد زخمی با وجود این که بعضی از آنها زخمشان سطحی بود. این مساله دولت مصر را در برابر افکار عمومی مصری و عربی در تنگنا قرار داد در حالی که افکار عمومی می دانستند که اسرائیل حتی بعد از معاهده صلح بسیاری از شهروندان مصری را کشته بود بدون این که کسی در مصر از آن غرامتی مطالبه کند! و الآن این اسرائیل بود که بر این مساله پافشاری می کرد و دولت مصر نیز خود را در فشار می دید.

ولی ناگهان موضوع آرام شد، و هیچ کسی هیچ چیزی درباره آن نگفت، و روشن شد که برخی از مردان بازرگان جدید مصری می ترسیدند که این موضوع بر معاهده صلح تاثیر بگذارد و طرف مصری نیز تحت فشار قرار بگیرد، می خواستند به مطالبه اسرائیل بدون این که کسی بفهمد پاسخ دهند، و خودشان مبلغ غرامتی که اسرائیل خواسته بود را جمع کردند، و همه چیز به آرامی پیش رفت و قصه بدون این که سر و صدایی پیش آید و به دور از جار و جنجال پایان یافت.

●●●

 روابط میان مصالح و تصمیم گیری های سیاسی روز به روز بیشتر به هم نزدیک می شدند، و نیاز بیشتری به آرامش پیدا می کردند، نتایج آن این بود که روز به روز پوشش قانونی بیشتری برای سیاست «موروثی کردن» حکومت یافت می شد، برای همین چندان تعجب آور نبود که انتخابات اخیر مجلس ملی که قبل از انقلاب 25 ژانویه 2011 برگزار شد و طی آن به طور بی سابقه ای شمار بسیاری از بازرگانان وارد مجلس شدند، باعث ایجاد اطمینان نزد کسی نشد و قدرت حکومتی نتوانست به نفع آنها قانونی را وضع کند، ولی با این حال خواستند که متون قانون همین الآن، نه در آینده، تغییر کند.

برای همین کمیته ها و هیئت هایی در راهی که به واشنگتن ختم می شد، فعال شدند، که در آن جریان تازه ای که روز به روز صاحب جایگاه تازه ای در مصر می شد، نقش تازه ای به خود می گرفت، جریانی که خود را به سلطه می چسباند و نهایت تلاش خود را می کرد که خارج از چارچوب فعالیت خود را دنبال کند.

این هیئت ها و گروه ها ابایی نداشتند که خود را به لایه های پیرامونی کنگره برسانند یا حتی نقشی در روزنامه ها بیابند، بلکه حتی برخی از آنها دفاتری برای پیگیری روابط عمومی دایر کردند و حتی برخی افراد فشارهایی را به مراکز اصلی تصمیم گیری در امریکا وارد می آوردند که تلاش می کرد آنها را قانع کند که نظام فعلی حاکم بر سلطه در مصر باید برای زمان طولانی تری قدرت را در اختیار داشته باشد و در آینده مثل حالا فعالیت کند، برای این که ضروریات امریکا قبل از هر چیز ضروریات مصر است با این اعتبار که در وضعیت فعلی این پسر است که حکومت می کند و آینده نیز نیاز به حضور پسر دارد!

●●●

 همچنین طبقه جدیدی در مصر شکل گرفت که افق های گسترده تری در داخل و خارج در اختیار داشت، به خصوص در زمینه های رسانه ای – و روابط عمومی – و تاثیر دور و نزدیک آن بر فرهنگ در مصر، و به این ترتیب عملیات فرهنگ سازی جدیدی در مصر آغاز شد که بسیار بدتر از آن چیزی بود که بر سر آموزش آمد، بعد از آن، آن چه بر رسانه ها و فرهنگ دیدیم، اتفاق افتاد.

مصر همیشه دو نقش را در جهان عرب ایفا می کرد: یکی نقش روشنگری و دیگری نقش وحدت بخش، روابط میان این دو همیشه بسیار نزدیک و طبیعی بود، در واقع پروژه نظام عربی قبل از هر چیز فرهنگی بود.

حرکت روشنگری (در آموزش و فرهنگ و رسانه بود) که در مصر آغاز شد (و بعد به لبنان رسید) عوامل اصلی تحرک برای نزدیک شدن و نزدیکی میان همه امت های عربی را به وجود آورد.حرکت وحدت بخش نتیجه منطقی این ارتباط و نزدیکی بود که با خروج تنهایی مصر به صلح با اسرائیل متوقف شد و ارتباطات آن از هم گسست.

●●●

آن چه در افکار عمومی به گشایش و تمهیداتی برای آن معروف شد، به رابطه غیر مشروع میان قدرت و ثروت باز می گشت – بالاترین عناصر آماده و مهیا برای این تحرکات اجتماعی و فکری احساس کردند که افق ها در برابرشان محصور و محاصره شده است، و ناگهان فضا برای بازنشستگی معلمان و استادان دانشگاه های مصر برای ایجاد کار برای آنها در خارج باز شد، در فضای حصر و محاصره بسیاری فرصت را غنیمت شمردند، به خصوص که فضا هم سخاوتمندانه آماده بود، آن هم برای بیش از 10 سال از 1975 تا حتی 1985 – بر اساس آمارهای رسمی دانشگاهیان مصر 55 درصد توان آموزشی خود را از دست دادند، کما این که این رقم برای مدارس دبیرستانی 42 درصد از کل توان آموزشی بود.

●●●

 شاید آن چه برای رود نیل اتفاق افتاد برای هر شهری اتفاق می افتاد – نشان داد که خصومت تا چه اندازه بالاست که حتی قداست زندگی بشری را نیز در بر می گیرد.

رغبت بسیاری به تحولات و تغییرات سیاسی احساس می شد، برای این که همه طوایف و گروه ها راضی شدند که کوتاه بیایند و حرکت تلافی جویانه ای انجام ندهند، ظرف 5 سال – بعد از جنگ اکتبر – میلیون ها تن سیمان در رود نیل سرازیر شدند برای این که بازی های آبی و تفریحات رودخانه ای مختلف به نفع شرکت ها و گروه های بازرگانی به وجود آورند – همه آنها برای این بود که مصر میزبان خوبی شود در حالی که در حقیقت در مسیر دیگری می رفت، آن چه برای نیل اتفاق افتاد برای هیچ رود مشابه دیگری در دنیا نیفتاد، به گونه ای که این رود عظیم در راه خود در مصر روز به روز بیشتر خفه می شد – در همه راه هایی که به پایتخت یا شهرهای مختلف این کشور منتهی می شدند.

در آخرین دیداری که پرزیدنت فرانسوا میتران از مصر داشت تنها این سوال را پرسید: «برای چه نیل را به این شکل از دشمنی با تمدن و حیات تبدیل کردید؟!»

هنگامی که از خانه سفیر فرانسه که مشرف به رود نیل در جیزه بود، خارج شد و در سواحل آن نهر عظیم قدم زد، امیدوار بود که آن چه احساس می کند، واقعی نباشد!

ادامه دارد...


نظر شما :